< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

96/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تدليس الماشطة/ حکم اشتراط الاجره من الماشطه/ وصل الشعر بالشعر.

مقدّمه: تدلیس یعنی مخفی نمودن عیبِ ظاهر و یا تظاهر زن به صفت جیّدی که فاقد آن است در جلسات قبل گذشت که نفس عنوان ماشطه حرمت و منعی ندارد نهایت اگر ماشطه تدلیس نماید فعل او حرام بوده و داخل در بحث خیاراتِ معاملات و عنوان کلی خیار تدلیس است که خود یک قسم از اقسام غشِ بوده و از محرّمات قطعیه است.

در نتیجه آرایشگری فی نفسه حرمت تکلیفی ندارد چنان که در روایت مرحوم شیخ صدوق ره وارد شده است: «لَا بَأْسَ بِكَسْبِ الْمَاشِطَةِ» از این رو هیچ یک از فقهاء آن را حرام ندانسته اند و بزرگان موضوع را تدلیس الماشطه قرار داده و در مکاسب محرمه ذکر نموده اند در هر حال آنچه حرام است غش و تدلیس است که آن هم اختصاص به آرایشگری ندارد بلکه در هر معامله ای تدلیس حرام است.[1]

فروعٌ فی المسأله:

الفرع الاوّل: عدم جواز اشتراط الاجره من الماشطه.

1-مرسله صدوق ره: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ  لَا بَأْسَ بِكَسْبِ الْمَاشِطَةِ مَا لَمْ تُشَارِطْ وَ قَبِلَتْ مَا تُعْطَى وَ لَا تَصِلُ شَعْرَ الْمَرْأَةِ بِشَعْرِ امْرَأَةٍ غَيْرِهَا وَ أَمَّا شَعْرُ الْمَعْزِ فَلَا بَأْسَ بِأَنْ تُوصِلَهُ بِشَعْرِ الْمَرْأَةِ.[2]

2-عن فِقْهُ الرِّضَا، قال قال  : وَ لَا بَأْسَ بِكَسْبِ الْمَاشِطَةِ إِذَا لَمْ تُشَارِطْ.[3]

از مفهوم روایت صدوق ره: «لَا بَأْسَ بِكَسْبِ الْمَاشِطَةِ مَا لَمْ تُشَارِطْ» إستفاده می شود که در تعیین نمودن اُجرت بأس است «فیه بأس» یعنی آرایشگر نباید در کار خود مشارطه و تعیین اُجرت کند که این نهی قطعاً حمل به کراهت می شود زیرا اوّلاً: بأس أعمّ از حرمت و جامع بین کراهت و حرمت است و ثانیاً: عللی که برای منع در کلمات فقهاء ذکر شده إقتضاء کراهت را دارد:

الف: منع ممکن است از این جهت بوده که توقع آرایش گران پایین بیاید تا مبادا به واسطه شرط کردن-طِی کردن-در تعیین اُجرت مبالغ گزافی را دریافت کنند آن هم بدون طیبِ نفس از طرف مقابل، در نتیجه به مقداری که خود فرد می دهد راضی باشند ب: یا از این جهت بوده که شرط کردن و طِی نمودن اُجرت در مقابل صاحبان شخصیت و مقام، خلاف مروت و شان و منزلت آنان است و آنان به جهت حفظ آبروی خود مجبور نباشند بر خلاف طیب نفس مبالغ زیادی را پرداخت نمایند.

سؤال: حال سؤال این است که با توجّه به این که أصل عمل آرایشگری طبق روایات شغلِ حلالی است و منعی ندارد، چطور در آرایشگری نهی از تعیین اُجرت شده است؟ و حال آن که تعیین اُجرت در اجارات لازم و یا «مستحبّ» است چنان که مفاد بعض روایات این است: «لا تستعملنّ أجيراً حتّى تقاطعه» یعنی قبل از عمل، اُجرت را تعیین نمایید تا این که بعد از عملِ اجیر ،گرفتار إختلاف نشوید:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: كُنْتُ مَعَ الرِّضَا ع فِي بَعْضِ الْحَاجَةِ

فَأَرَدْتُ أَنْ أَنْصَرِفَ إِلَى مَنْزِلِي فَقَالَ لِيَ انْصَرِفْ مَعِي فَبِتْ عِنْدِيَ اللَّيْلَةَ فَانْطَلَقْتُ مَعَهُ فَدَخَلَ إِلَى دَارِهِ مَعَ الْمَغِيبِ فَنَظَرَ إِلَى غِلْمَانِهِ يَعْمَلُونَ فِي الطِّينِ أَوَارِيَ الدَّوَابِّ وَ غَيْرَ ذَلِكَ وَ إِذَا مَعَهُمْ أَسْوَدُ لَيْسَ مِنْهُمْ فَقَالَ مَا هَذَا الرَّجُلُ مَعَكُمْ قَالُوا يُعَاوِنُنَا وَ نُعْطِيهِ شَيْئاً قَالَ‌قَاطَعْتُمُوهُ عَلَى اُجرتهِ قَالُوا لَا هُوَ يَرْضَى مِنَّا بِمَا نُعْطِيهِ فَأَقْبَلَ عَلَيْهِمْ يَضْرِبُهُمْ بِالسَّوْطِ وَ غَضِبَ لِذَلِكَ غَضَباً شَدِيداً فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لِمَ تُدْخِلُ عَلَى نَفْسِكَ فَقَالَ إِنِّي قَدْ نَهَيْتُهُمْ عَنْ مِثْلِ هَذَا غَيْرَ مَرَّةٍ أَنْ يَعْمَلَ مَعَهُمْ أَحَدٌ حَتَّى يُقَاطِعُوهُ عَلَى اُجرتهِ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ مَا مِنْ أَحَدٍ يَعْمَلُ لَكَ شَيْئاً بِغَيْرِ مُقَاطَعَةٍ ثُمَّ زِدْتَهُ لِذَلِكَ الشَّيْ‌ءِ ثَلَاثَةَ أَضْعَافٍ عَلَى اُجرتهِ إِلَّا ظَنَّ أَنَّكَ قَدْ نَقَصْتَهُ اُجرتهُ وَ إِذَا قَاطَعْتَهُ ثُمَّ أَعْطَيْتَهُ اُجرتهُ حَمِدَكَ عَلَى الْوَفَاءِ فَإِنْ زِدْتَهُ حَبَّةً عَرَفَ ذَلِكَ لَكَ وَ رَأَى أَنَّكَ قَدْ زِدْتَهُ.[4]

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ شُعَيْبِ بْنِ وَاقِدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ ع فِي حَدِيثِ الْمَنَاهِي قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ أَنْ يُسْتَعْمَلَ أَجِيرٌ حَتَّى يُعْلَمَ مَا اُجرتهُ[5] .

جواب: مرحوم شیخ ره در منع از تعیین اُجرت توسّط آرایشگر سه توجیه را ذکر می کنند:

1- منع از این جهت بوده که معمولاً آرایشگران از مبلغ اجره المثل کمتر دریافت نمی کنند بلکه به جهت حرص شدید توقع بیشتر از اُجرت متعارف خود را دارند خصوصا از کسانی که صاحب مقام و ثروت هستند تا جایی که اگر بیشتر از متعارف به آنان پرداخت نشود به فرد بی احترامی و حتک حرمت می کنند از این جهت از تعیین اُجرت منع شده تا این که توقع آنان پایین بیاید و به واسطه شرط کردن در مزدِ آرایش خود، مبالغ گزافی را دریافت نکنند بلکه به مقداری که خود طرف می دهد راضی باشند.

زیرا افراد معمولاً کمتر از اُجرت المثل نمی پردازند در نتیجه مبلغ زیادی که ماشطه مطالبه می کند و طرف مقابل بخاطر حفظ آبروی خود می پردازد خالی از شبهه نیست لذا امر شده که ماشطه به آنچه به او می دهند قناعت کند.

اشکال مرحوم علّامه تبریزی ره: این وجه مذکور صحیح نیست زیرا اگر گرفتن پول به عنوان اُجرت تعیین شده کراهت داشته باشد نمی شود علت آن« نهیِ کراهتی»، عدم طیب نفس باشد زیرا آنچه مانع است گرفتن مال غیر به اکراه است و اگر فرد از روی عدم طیب نفس، اُجرت را پرداخت کند أخذ اینچنین اُجرتی حرام نبوده و به منزله غصب نیست و این که می گویند: الماخوذ حیائاً کالماخوذ غصباً ،ثابت نشده پس قطعاً تعیین اُجرت حرمت ندارد گر چه با عدم طیب نفس همراه باشد بلکه حرمت مختص به فرض اکراه مالک است نه عدم طیب نفس.

به عبارة أخری این سخن معروف «الماخوذ حیائاً کالماخوذ غصباً» در مجامع حدیثی ذکر نشده است و از طرفی دلیلی نداریم که

طیب نفس در صحّت معامله و جواز تصرّف در اُجرت، دخیل باشد به طوری که اگر طیب نفس نباشد تصرّف غاصبانه محسوب شود بلکه ملاک شرعی در جواز تصرّف در عوض معامله عدم کراهت فرد است و این که معامله تجاره عن تراض باشد حال اگر فرد به آریشگر مبلغ زیادی را پرداخت کند تا این که آرایشگر بواسطه شکوه به دیگران، آبروی او را نبرد اگر چه طیب نفس نداشته باشد، تصرّف در آن مال برای آرایشگر جائز بوده و غصب محسوب نمی شود بنابراین وجهی برای قول شیخ ره که فرموده: لا یخلوا عن شبهه نیست.نظر أستاد أشرفی این بود که در صحّت کراهتِ مشارطه عدم طیب نفس کافی است فتامّل.

2- یا نهی از تعیین اُجرت از این جهت بوده که شرط نمودن اُجرت در مقابل صاحبان شخصیت و مقام، خلاف مروت و شان و منزلت آنان است فلذا از تعیین اُجرت نهی شده تا این که آرایشگر با تعیین اُجرت با چنین افرادی منزلت آنان را در جامعه از بین نبرد چرا که بواسطه شان والایی که دارند بدون اعتراض ممکن است اُجرت بیشتر از متعارف را از روی شرم و حیاء و بدون چانه زدن، پرداخت کنند.

3- نهی از تعیین اُجرت به این جهت است که آرایشگری منع شده است و نباید آرایشگر اُجرت را به عنوان آرایش گری دریافت کند. بلکه طرفین باید قصد تبرع کنند یعنی نه کسی که آرایشگر است به عنوان اُجرت، پول را دریافت کند و نه دیگری به عنوان عمل اجیر پول بدهد.این إحتمال سوّم را مرحوم شیخ ره نمی پذیرد زیرا نفس آرایشگری هیچ منعی ندارد چنان که در روایت مرحوم صدوق ره وارد شده است: عن مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ  لَا بَأْسَ بِكَسْبِ الْمَاشِطَةِ

مرحوم شیخ ره از روایات ناهیه برداشتِ خاصی دارند، ایشان می فرمایند:

نهی از اشتراطِ اُجرت در مورد آرایشگر ظهور دارد در نهی از مشارطه حین العمل، یعنی منع از طی کردن اُجرت در صورتی است که در ابتداء کار اُجرت را تعیین کنند ولی اگر تعیین اُجرت بعد از اتمام عمل باشد نهی شامل آن نمی شود.

اشکال مرحوم أستاد خویی ره: نهی از شرط نمودن اُجرت به عنوان شرط متاخر نیز ممکن است یعنی صحیح است شارع بگوید:

لا باس بکسب الماشطه ما لم تشارط الاجره ولو متاخراً در نتیجه عدم کراهت معامله مشروط به عدم تعیین اُجرت است ولو این که متاخر باشد در هر صورت ظاهر نهی در تعیین اُجرت نهی کراهتی است.

وصل الشعر بالشعر:

وصل الشعر بالشعر در عصر از مسائل مبتلی به،جامعه ما است و برخی از زنان برای زینت نمودن خود یا از کلاه گیسی که از موی زنان دیگر تهیه شده إستفاده می کنند، یا موی زنان دیگر و یا حتّی موی حیوانات را به موهای خود وصل نموده تا این که موهای آنان زیبا و پر پشت جلوه کند. روایات مانعه در این خصوص سند معتبری ندارند زیرا یا به صورت مرسل ذکر شده اند و یا بعض از روات آن مجهول و یا مقدوح شمرده شده اند:

مرسله شیخ صدوق ره: بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيٍّ  قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ امْرَأَةٍ مُسْلِمَةٍ تَمْشُطُ الْعَرَائِسَ

لَيْسَ لَهَا مَعِيشَةٌ غَيْرُ ذَلِكَ وَ قَدْ دَخَلَهَا ضِيقٌ قَالَ لَا بَأْسَ وَ لَكِنْ لَا تَصِلِ الشَّعْرَ بِالشَّعْرِ. [6]

ترجمه: قاسم بن محمد مى‌گويد: «از على  دربارۀ زن مسلمانى سؤال كردم كه عروس آرايش مى‌كند و گذران زندگى‌اش از اين راه است، ولى از اين كار احساس ناراحتى مى‌كند. امام  فرمود:اشكال ندارد ولى مو را به مو وصل نكند.»‌

مرسله ابن ابی عمیر: عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَشْيَمَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  قَالَ: دَخَلَتْ مَاشِطَةٌ عَلَى رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ لَهَا هَلْ تَرَكْتِ عَمَلَكِ أَوْ أَقَمْتِ عَلَيْهِ فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا أَعْمَلُهُ إِلَّا أَنْ تَنْهَانِي عَنْهُ فَأَنْتَهِيَ عَنْهُ فَقَالَ افْعَلِي فَإِذَا مَشَطْتِ فَلَا تَجْلِي الْوَجْهَ بِالْخِرَقِ فَإِنَّهُ‌ يَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ وَ لَا تَصِلِي الشَّعْرَ بِالشَّعْرِ.[7]

ترجمه: ابن ابى عمير از مردى از امام صادق  روايت مى‌كند كه: «فرمود: زن آرايشگرى نزد پيامبر اكرم رفت. رسول خدا از وى پرسيد: آيا شغلت را رها كردى يا به آن ادامه مى‌دهى؟زن آرايشگر پاسخ داد: اى رسول خدا! آن را ادامه مى‌دهم مگر آن‌كه شما مرا از آن بازدارى، در اين صورت از آن دست برمى‌دارم.پيامبر اكرم به وى فرمود: انجام بده ولى هنگام آرايش چهره را با پارچه جلا نده؛ زيرا آن طراوت و شادابى صورت را از بين مى‌برد

و مو را به مو وصل نكن.»‌[8]

عَنْ عَلِيِّ بْنِ غُرَابٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ قَالَ: لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ النَّامِصَةَ وَ الْمُنْتَمِصَةَ وَ الْوَاشِرَةَ وَ الْمُوتَشِرَةَ وَ الْوَأصلةَ وَ الْمُسْتَوْصِلَةَ وَ الْوَاشِمَةَ وَ الْمُسْتَوْشِمَةَ. قَالَ الصَّدُوقُ قَالَ عَلِيُّ بْنُ غُرَابٍ ... الْوَأصلةُ الَّتِي تَصِلُ شَعْرَ الْمَرْأَةِ بِشَعْرِ امْرَأَةٍ غَيْرِهَا.

ترجمه: على بن غراب از امام صادق  روايت مى‌كند كه: «پيامبر اكرم نامصه، منتمصه، واشره، مستوشره، وأصله، مستوصله، واشمه و مستوشمه را لعنت كرد.على بن غراب مى‌گويد: نامصه، زنى است كه موهاى صورت را مى‌كَنَد و منتمصه، زنى است كه موهاى صورتش كنده مى‌شود.و واشره، زنى است كه ميان داندآن ها ى زنان فأصله ايجاد مى‌كند و آن ها را مرتب مى‌نمايد و مستوشره، زنى است كه اين كار با او انجام مى‌شود.و وأصله، زنى است كه موهاى زنى را به موهاى زن ديگرى وصل مى‌كند و مستوصله، زنى است كه موهاى زن ديگرى به موهايش وصل مى‌شود.واشمه، زنى است كه بر روى دست و يا محل ديگرى از بدن زن ديگرى خال‌كوبى مى‌كند و آن به اين صورت است كه در دستان يا پشت دست يا جاى ديگرى از بدن او سوزن را فرو مى‌برد تا اثرش بر جاى بماند سپس آن را با سرمه يا آهك پر مى‌كند تا سبز و تيره شود و

مستوشمه، زنى است كه روى بدنش را خال‌كوبى مى‌كند.»‌

توضیح این که: تفسیر وأصله به وصل نمودن مو به موی زن دیگر، در این روایت از امام  نبوده است بلکه به نقل از مرحوم صدوق از علی بن غراب بوده است.

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنْ سَالِمِ بْنِ مُكْرَمٍ عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ قَالَ: سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ  عَنِ الْقَرَامِلِ الَّتِي تَضَعُهَا النِّسَاءُ فِي رُءُوسِهِنَّ يَصِلْنَهُ بِشُعُورِهِنَّ فَقَالَ لَا بَأْسَ عَلَى الْمَرْأَةِ بِمَا تَزَيَّنَتْ بِهِ لِزَوْجِهَا «برخی بزرگان از این جمله مفهوم گرفتند که اگر برای غیر شوهر باشد فلها باس» قَالَ فَقُلْتُ بَلَغَنَا أَنَّ رَسُولُ اللَّهِ لَعَنَ الْوَأصلةَ وَ الْمَوْصُولَةَ فَقَالَ لَيْسَ هُنَالِكَ إِنَّمَا لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ الْوَأصلةَ الَّتِي تَزْنِي فِي شَبَابِهَا فَلَمَّا كَبِرَتْ قَادَتِ النِّسَاءَ إِلَى الرِّجَالِ فَتِلْكَ الْوَأصلةُ وَ الْمَوْصُولَةُ.[9]

مفاد روایت: این روایت از جهت سند معتبر است و مفادش جواز مطلق زینت و وصل نمودن مو دیگری به موی زن است و از طرفی وأصله در این روایت به معنای زنی که سابق زناکار بوده و در پیری قوادی می کند معنی شده است.

در بعضی روایات تفصیل داده شده است: که اگر وصل الشعر بالشعر از موی بز باشد «که ظاهراً بز و گوسفند در روایات خصوصیّت ندارد بلکه مراد جواز وصل موی مطلق حیوان است» جائز است و اگر از موی زن دیگر باشد جائز نیست:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ  : لَا بَأْسَ بِكَسْبِ الْمَاشِطَةِ مَا لَمْ تُشَارِطْ وَ قَبِلَتْ مَا تُعْطَى وَ لَا تَصِلُ شَعْرَ الْمَرْأَةِ بِشَعْرِ امْرَأَةٍ غَيْرِهَا وَ أَمَّا شَعْرُ الْمَعْزِ فَلَا بَأْسَ بِأَنْ تُوصِلَهُ بِشَعْرِ الْمَرْأَةِ.[10]

ترجمه: در كتاب من لا يحضره الفقيه آمده است كه امام  فرمود: درآمد زن آرايشگر اشكال ندارد، اگر نرخ معين نكند و هر چه به وى داده شد، بپذيرد و موى زنى را به موى زن ديگر وصل نكند؛ ولى اشكال ندارد موى بز را به موى زن وصل كند.»‌

در هر صورت بر فرض صحّت سند در روایات مذکور و صرف نظر از اشکالی که در معنای وأصله است که در بعضی روایات به زنی که سابق زناکار بوده و در پیری قوادی می کند تفسیر شده است باید ببینیم جمع بین این روایات «روایات مجوزه و ناهیه و روایاتی که تفصیل داده بین موی انسان و حیوان» چیست؟

بیان أستاد أشرفی در جمع بین روایات:

مقتضای جمع بین روایات منع و روایات جواز-با توجّه به روایاتی که تفصیل داده است بین موی انسان و موی حیوان- این است که روایات مجوزه را بر وصل موی حیوان به انسان حمل نماییم و روایات مانعه را بر کراهت وصل موی زن به زن دیگر حمل نماییم یعنی وصل نمودن موی حیوان به موی زن جائز است ولی وصل نمودن موی زن به زن دیگر کراهت دارد .

اشکال مرحوم شیخ ره: در روایات مانعه کلمه لعن آمده است که با کراهت سازگار نیست و بلکه لعن ظهور در حرمت دارد و در تعارض بین روایات مجوزه که صحیحه می باشند«سعد اسکاف...» با روایات ناهیه که سنداً مخدوش می باشند روایات ناهیه طرح شده و روایت مجوزه را تقدیم می نماییم.

اشکال أستاد خویی ره: لعن در بعضی موارد در کراهت نیز إستعمال شده است و می توانیم لعن در مانحن فیه را نیز حمل به کراهت کنیم و این طور نیست که همیشه لعن دلالت بر حرمت داشته باشد چنان که در روایت ذیل مشهود است و كسى كه به

تنهايى مسافرت كند و به تنهايى غذا بخورد و به تنهايى در خانه‌اى بخوابد لعن شده است و حال آن که این أمور قطعاً

حرام نیست:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو وَ أَنَسِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ فِي وَصِيَّةِ النَّبِيِّ ص لِعَلِيٍّ قَالَ: وَ كَرِهَ أَنْ يَنَامَ الرَّجُلُ فِي بَيْتٍ وَحْدَهُ يَا عَلِيُّ لَعَنَ اللَّهُ ثَلَاثَةً آكِلَ زَادِهِ وَحْدَهُ وَ رَاكِبَ الْفَلَاةِ وَحْدَهُ وَ النَّائِمَ فِي بَيْتٍ وَحْدَهُ يَا عَلِيُّ ثَلَاثٌ يُتَخَوَّفُ مِنْهُنَّ الْجُنُونُ التَّغَوُّطُ بَيْنَ الْقُبُورِ وَ الْمَشْيُ فِي خُفٍّ«بیابان» وَاحِدٍ وَ الرَّجُلُ يَنَامُ وَحْدَهُ.[11]

بیان أستاد أشرفی : روایتی که از وصل الشعر بالشعر منع نموده است صراحت دارند و تعارضی با روایت سعد اسکاف که وأصله را به زن قواد معنی نموده ندارند زیرا ممکن است وأصله دو معنی داشته باشد «وصل الشعر بالشعر، قواّدی» در نهایت روایات ناهیه یا حمل بر تدلیس می شود که در این صورت حرام است و یا حمل بر کراهت می شود در صورتی که وصل الشعر بالشعر از موی زن دیگر باشد نه از موی حیوان که اگر از پشم بز یا پشم گوسفند«و یا پشم مطلق حیوان» باشد کراهتی نیز ندارد مرحوم شیخ ره در حکم به کراهت وصل الشعر بالشعر از مرحوم شیخ طوسی ره در خلاف و مرحوم علّامه ره در منتهی نقل إجماع نموده است در نتیجه کلاه گیس که در عصر حاضر مورد إستفاده برخی از زنان است اگر از موی

زن باشد و در مقام تدلیس نباشد حرمتی نداشته و نهایتا کراهت دارد.

 


[1] - بیان: در نتیجه سزاوار است که عنوان تدلیس الماشطه به طور مستقل به عنوان یکی از مکاسب محرمه ذکر نشود بلکه به عنوان یکی از مصادیق خیار تدلیس در بحث خیارات ذکر شود.
[3] -‌مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‌13، ص:95.
[8] . ترجمه: کتاب منابع فقه شيعه، ج‌22، ص:709.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo