< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

96/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: السّحر/ ما هو حقیقه السّحر/ أحکام السّحر

حقیقت و معنای سحر در بیان أستاد محقّق خویی ره:

متبادر از معنای سحر در نزد عرف و همچنین قدر جامع در معنای سحرِ از مجموع کلام لغویین، عبارت است از این که فرد با چشم بندی و خٌدعه، غیر واقع را به صورت واقع نشان دهد و به باطل لباس واقع پوشانده و تظاهر به واقع نماید به طوری که این خدعه و فریب از چشم مردم مخفی بماند چنان که در قصه سحره فرعون مشهود است که در حقیقت ریسمان متحرک بود ولی مردم گمان نمودند که در حقیقت مار و أفعی در حال حرکت است تا جایی که حتّی در نظر حضرت موسی  نیز اینچنین به نظر آمد و در او ایجاد وحشت نمود در نتیجه سحر همیشه امر غیر واقعی است که به صورت واقع نشان داده می شود و فقط صِرف ایجاد تخییل در بیننده است «أن السّحر هو صرف الشي‌ء عن وجهه على سبيل الخدعة و التمويه».

اشکال مرحوم آیة اللّه تبریزی ره:

گاهی ممکن است سحر امر واقعی باشد مثل سحری که نسبت به پیامبر اکرم  انجام گرفت و این در حالی است که حضرت واقعاً مریض شده تا حدّی که در بستر بیماری افتادند حتّی می توانیم بگوییم در مورد سحره فرعون نیز امر واقعی بوده و ریسمان ها واقعا به حرکت در آمدند که موجب توهّم برای مردم گردید.

ولی ممکن است جواب داده شود که در هر صورت ساحر بوسیله مقدّمات و اسباب واقعی تصرّف در عقل فرد نموده و در او ایجاد تخییل می کند و همین کار امر واقعی است نه تخییل صِرف زیرا وسائلی که ساحر به کار می برد مثل ریسمان ها... واقعیّت داشته و واقعا به سبب همین أمور ایجاد تخییل در فرد می نماید چنان که گاهی به وسیله سحر واقعا و خارجاً بخت کسی بسته می شود و یا مردانگی فردی از بین می رود « و موجب خجالت مرد بیچاره در شب زفاف می شود چنان که سابقاً مرسوم بود که مردم در شب زفاف پشت اتاق منتظر می ماندند تا این که نتیجه را اعلان کنند و با تصرّف ساحر در این فرد کاری از وی حقیقتاً ساخته نبود و موجب خجالت وی می شد» و یا به سبب سحر إختلاف بین زن و شوهر ایجاد شده و موجب جدایی آنان می شود.

در نتیجه می بینیم که در بسیاری از موارد سحر تأثیر خارجی و واقعی دارد پس اگر چه این أمور بوسیله تخییل ایجاد می شود ولی ایجاد تخییل در فرد که مثلاً سبب برای سقوط فرد از بلندی می شود همین سبب وجود تخیّل امر واقعی است و معلوم می شود که ارتباطی بین این افعال ساحر و ایجاد تخییل در فرد است چنان که از روایت سکونی نیز إستفاده می شود «حل و لا تعقد» که سحر تأثیر واقعی داشته و موجب بسته شدن بخت فرد می شود و همچنین است تسخیر جن و شیطان و یا ملائکه الله که یک امر واقعی است.

جواب أستاد محقّق خویی ره:

أصل سحر تخییل و تمویه است علی وجه الخدعه، مثل طناب هایی که ساحران انداختند و در نظر مردم تخییل و تمویه ایجاد نمودند و گمان کردند که مار و افعی واقعی است در نتیجه چون أصل سحر تخییل است و واقعیتی وراء سحر نیست منافاتی ندارد که مقدّمات و ابزار آن امر واقعی باشد و باز منافات ندارد که بر این تخییل آثار واقعی و خارجی مترتّب شود همچون سردردی که بواسطه سحر در فرد ایجاد می شود به جهت تخییلی که ساحر در فرد ایجاد نموده است و همچنین سقوط فرد از بلندی نتیجه ایجاد تخییل در فرد است که گمان کرده در درون آب خود را می اندازد ولی در واقع آبی در کار نبوده است و یا مثل ایجاد جدایی بین زن و شوهر ،مرض ، مرگ... اگر چه تحقّق این أمور در خارج به وسیله سحر واقعیّت دارد ولی ساحر مستقیم این تأثیرات را در افراد ایجاد نمی کند بلکه تنها ایجاد تخیّل در فرد نموده که در اثر ایجاد این تخیّلات این أمور محقّق می شود چنان که پیامبر اکرم  نیز به مقتضای طبع بشری به حسب ظاهر این تخیّلات در حضرت مؤثّر واقع شد و ایجاد مریضی نمود گر چه حصول تخییل و تموی برای پیامبر اکرم  بلکه سایر أنبیاء عظام بعید است چنان که مرحوم مجلسی ره و جمعی از بزرگان گفته اند.

نتیجه: مقدّمات قبل از ایجاد تخییل و آثاری که بعد از سحر واقع می شود امر واقعی است و واقعا شخص مسحور ممکن است که مریض یا دیوانه شود یا بمیرد و بین زن و شوهر جدایی بیافتد ولی این أمور ربطی به أصل سحر ندارند و أصل سحر صِرف تخییل است علی وجه الخدعه و در واقع خلط شده بین مقدّمات سحر و آثار مترتّبه بعد از سحر که امر واقعی است و بین حقیقت سحر که ایجاد تخییل است.

بیان أستاد آیت الله أشرفی

بعید نیست که گاهی سحر امر واقعی باشد چنان که از روایت سکونی برداشت می شود که فرمود «حل و لا تعقد» که گره زدن و باز کردن گره امر واقعی است پس می توان گفت که گاهی سحر امر واقعی است و تخیّل صرف نیست اگر چه أستاد خویی روایت مذکور را موثّق ندانسته اند بواسطه این که در سلسله سند نوفلی بوده که توثیق نشده است ولکن بعداً که مبنای خود را تغییر دادند و قائل شدند به این که رواتی که در سلسله اسناد علی بن ابراهیم قمی ره است موثّق است ، چون توثیق عام دارد علی هذا المبنی این روایت مورد پذیرش ایشان قرار خواهد گرفت.

سؤال: هل یشترط فی حقیقه السّحر ان یکون فیه اضرار بالغیر ام لا؟

بعضی گفته اند سحری حرام است که موجب اضرار به غیر شود مثل گره زدن بخت فرد، از بین بردن مردانگی فرد و یا ضرر دیگری را به فرد وارد شود یعنی در حقیقت معنای سحر اضرار به غیر را لازم دانسته اند که اگر اضرار نباشد إطلاق سحر حقیقتاً صحیح نیست.

جواب: اکثر فقهاء گفته اند درست است که در سحر گاهی اضرار به غیر است ولی اضرار به غیر، جزء حقیقت معنای سحر نیست و سحر اختصاص به این مورد ندارد بلکه سحر گاهی مواردی که موجب اضرار به غیر نیست را شامل می شود مثل استخدام جن و شیطان که این موارد داخل در سحر هستند در نتیجه در صدق معنای عرفی سحر عنوان ضرر نهفته نیست زیرا سحر ایجاد تخییل است و ملازمه ندارد که حتما باید در فرد ایجاد ضرر نماید تتمه این بحث در درس آینده خواهد آمد.

اقسام السّحر: مرحوم أستاد خویی ره فرمایشات مرحوم مجلسی ره را در تبیین اقسام هشت گانه سحر به تفصیل بیان نموده و یک به یک بررسی نموده و در همه موارد مناقشه نموده و هیچ کدام از این اقسام را داخل در حقیقت سحر ندانسته اند.

مثلاً یک مورد اطّلاع بر اوضاع و احوال ستارگان توسّط منجّمین است که البتّه منجّمین خود سه طائفه هستند: منکر خداوند و قدیم بودن کواکب ، قائل به تفویض، معتقد به خداوند و رسالت نبی اکرم  مع ذلک می گویند: خداوند أمور سفلیّات را واگذار به عالم علوی و کواکب نموده است.

مرحوم أستاد خویی ره می فرماید: این مورد سحر محسوب نمی شود چرا که تأثیر ستارگان بر امورات و اتّفاقات عالم امر واقعی بوده و در معنای سحر که تخییل و تمویه است داخل نیست و همچنین شعبده بازی که با سرعت دست و خفت در عمل امر واقعی را نشان می دهد مثل نشان دادن کبوتر بوسیله دستمال که ما فکر می کنیم دستمال تبدیل به کبوتر شده است در نتیجه شعبده بازی نه تنها داخل در معنای سحر نیست بلکه حرمتی هم ندارد و إطلاق سحر بر این أمور مجاز است بقیه اقسام هشت گانه را مراجعه نمایید که شیخ انصاری ره اجمالاً و أستاد خویی تفصیلاً متذکّر شده اند.

أحکام سحر:

1- ساحر کافر است ، مستند این دلیل روایتی در نهج البلاغه است که فرمود السّاحر کالکافر که از این روایت إستفاده می شود ساحر مثل کافر است البتّه مراد از إطلاق کافر به ساحر کفر إصطلاحی نیست که آثار آن را داشته باشد زیرا در تشبیه، وجه شبه در مشبه به اقوی از مشبه است در نتیجه ساحر أحکام کفر إصطلاحی را ندارد البتّه ثبوت کفر در مورد کسی که آثار و احوال ستارگان را بررسی می کند «اگر این مورد را داخل در سحر بدانیم» از جهت انکار خداوند و یا إعتقاد به تفویض و یا انکار تدبیر و تأثیر قدرت خداوند در عالم هستی است ولی چون بین منجّمین کسانی هستند که معتقد به خداوند و صحّت نبوت خاتم أنبیاء  هستند و معتقد به تفویض هم نیستند این گروه کافر محسوب نمی شوند و علت إطلاق کافر به ساحر «غیر منجّم» از جهت این است که مستحل سحر بوده و حرمت سحر را که از ضروریات دین است قبول ندارد و از جهت انکار ضروری دین کافر بر او إطلاق می شود و در غیر این صورت اگر مستحل سحر و معتقد به تفویض نباشد حکم کفر را ندارد.

2- جزای ساحر کشتن وی است که مستند آن روایت سکونی است که البتّه أستاد خویی ره نوفلی را در سلسله سند موثّق نمی دانستند ولی چون نوفلی در سلسله اسناد تفسیر علی بن ابراهیم قمی واقع شده است و أستاد نظرشان بعداً تغییر نمود در مورد رواتی که در تفسیر علی بن ابراهیم قمی ذکر شده اند از این روایت می توان حکم به کشتن ساحر را إستفاده نمود علاوه بر این که حکم کشتن ساحر متسالم علیه بین شیعه و سنّی است که جزای ساحر و ساحره قتل بوده و باید کشته شود.

آیا ساحر محکوم به قتل است مطلقا ولو این که توبه کند؟

بعضی روایت سکونی را دلیل قرار داده اند که ساحر محکوم به قتل است مطلقا اگر چه توبه کند:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  سَاحِرُ الْمُسْلِمِينَ يُقْتَلُ وَسَاحِرُ الْكُفَّارِ لَا يقْتَلُ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ لِمَ لَا يقْتَلُ سَاحِرُ الْكُفَّارِ قَالَ لِأَنَّ الشِّرْكَ أَعْظَمُ مِنَ السِّحْرِ لِأَنَّ السِّحْرَ وَ الشِّرْكَ مَقْرُونَانِ.[1]

حکم قتل در روایت سکونی گر چه إطلاق دارد و مقید می شود به روایت اسحاق بن عمار که در صورت توبه حکم به قتل ساحر نمی شود به علاوه در سند نوفلی است که بحث در وثاقت وی گذشت.

عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ عَنْ غِيَاثِ بْنِ كَلُّوبِ بْنِ قَيْسٍ الْبَجَلِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ عَلِيّاً  كَانَ يَقُولُ مَنْ تَعَلَّمَ شَيْئاً مِنَ السّحر كَانَ آخِرَ عَهْدِهِ بِرَبِّهِ وَ حَدُّهُ الْقَتْلُ إِلَّا أَنْ يَتُوبَ. [2]

اما در مورد زنی که به پیامبر  مراجعه نمود و حضرت فرموند توبه او پذیرفته نیست اوّلاً در سلسله سند روایت سکونی است که توثیق نشده است ثانیاً این زن بیچاره توبه کرده چرا توبه اش قبول نشود و این روایت معارض است با روایت اسحاق بن عمار که فرمود در صورت توبه حکم قتل بر او جاری نمی شود.

روى الصدوق في الفقيه في باب عقاب المرأة على أن تسحر زوجها بسنده عن السكوني، عن جعفر، عن أبيه، عن آبائه صلوات اللّه عليهم قال: «قال قال رَسُولُ اللَّهِ  لامرأة سألته: أنّ لي زوجاً و به غلظة عليَّ و أنّي صنعت شيئاً لأعطفه عليَّ؟ فقال لها قال رَسُولُ اللَّهِ : أُفٍّ لك! كدّرت البحار و كدّرت الطين، و لعنتك الملائكة الأخيار، و ملائكة السماوات و الأرض. قال:

فصامت المرأة نهارها و قامت ليلها و حلقت رأسها و لبست المسوح، فبلغ ذلك النبيّ فقال: إنّ ذلك لا يقبل منها»[3] ، [4]

 


[4] - قال محقّق الخویی ره: و التحقيق أن المتبادر عند أهل العرف من كلمة السّحر و الظاهر من استقراء موارد استعمالها و ما اشتق منها عند أهل اللسان، و المتصيد من مجموع كلمات اللغويين في تحديد معناها أن السّحر هو صرف الشي‌ء عن وجهه على سبيل الخدعة و التمويه، بحيث إن السّاحر يلبس الباطل لباس الحق، و يظهره بصورة الواقع فيري الناس الهياكل الغريبة و الاشكال المعجبة المخوفة.و الوجه في ذلك أن السّحر عمل خفي يحصل بالأسباب الخفية، و يصور الشي‌ء على خلاف صورته الواقعية، و يصرفه عن وجهه بالخدعة و التمويه، و يقلبه من جنسه في الظاهر، لا في الحقيقة، بحيث إن السّاحر يسحر الناظرين حتى يتخيلوا أنه يتصرّف في الأمور التكوينية، و يغيرها عن حقيقتها إلى حقيقة أخرى، فيريهم البر بحرا عجابا تجري فيه السفن و تتلاطم فيه الأمواج، من غير أن يلتفتوا الى كونه خدعة و تمويها. و إظهارا للباطل بصورة الحق و قصة السّحرة مع موسى «ع» مذكورة في القرآن «1» حين ألقوا «فَإِذٰا حِبٰالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهٰا تَسْعىٰ».لا يقال: قد تكون للسحر حقيقة واقعية كالتصرّف في عقل المسحور أو بدنه، أو ما يرجع اليه، و عليه فلا يتم تعريفه المذكور.فإنه يقال: ليست للسحر حقيقة واقعية، و لكن قد يترتب عليه أمر واقعي، فقد يظهر السّاحر للمسحور شيئا مهولا، فيخاف هذا و يصبح مجنونا، أو يريه بحرا و فيه سفينة جارية، فيحاوّل المسحور أن يركبها فيقع من شاهق و يموت، فان الجنون و الموت و إن كانا من الأمور الواقعية، إلا أنهما ترتبا على الأمور التخيلي الذي هو السّحر، و يقرب ما ذكرناه ما عن صاحب العين من أنه «يقلب الشي‌ء من جنسه في الظاهر، و لا يقلبه عن جنسه في الحقيقة». و قد أشير الى ما ذكرناه في خبر الاحتجاجحيث سئل الإمام عن السّاحر أ يقلب الواقع الى الواقع آخر؟؟ فقال هو أضعف من ذلك.و على ما ذكرناه من المعنى قد استعملت كلمة السّحر في مواضع شتى من الكتاب العزيز و أطلق المشركون صفة السّاحر على النبي الصادق المصدق، فقد زعموا أن محمدا «ص» يظهر الباطل بصورة الحق بكلمات فصيحة و خطب بليغة حتى يسحر بها أعين الناظرين و قلوبهم، و من هنا أيضا أطلق السّحر على البيان الجيد بلحاظ المدح و الذم، فإنه يصرف حواس الحاضرين و آذان السامعين الى المتكلم.و بهذا الاعتبار أيضا أطلق السّحر على تمويه الفضة بالذهب. و على الجملة أن الناظر الى كلمات أهل اللغة و موارد الاستعمال يقطع بأن السّحر ليست له حقيقة واقعية، و إنما هو ما ذكرناه، و من جميع ما تقدم ظهر ما هو المراد من الأخيار المتظافرة الدالة على حرمة السّحر و قد ذكرناه بعضها في الهامش.و أما ما ذكره في القاموس من أن السّحر ما لطف مأخذه و دق فإنه و إن انطبق على ما ذكرناه، لأن صرف الشي‌ء عن وجهه على سبيل التمويه له مأخذ دقيق جدا، إلا أنه تعريف بالأعمّ، فإن الأمور التي يلطف مأخذها- و هي ليست من السّحر في شي‌ء- كثيرة جدا، كالقوى الكهربائية، و الراديوات، و الطائرات، و بعض أقسام أدوات الحرب، و غير ذلك مما لا يعرفه أكثر الناس، خصوصا الصناعات المستحدثة.و قد ظهر مما ذكرناه الفرق بين السّحر و بين المعجزة و الشعوذة، فإنك قد عرفت في البحث عن حرمة التصوير «1» إجمالا أن الإعجاز أمر حقيقي له واقعية، إلا أنه غير جار على السير الطبيعي، بل هو أمر دفعي خارق للعادة، و اما المقدمات الطبيعية فكلها مطوية فيه، كجعل الحبوب أشجارا و زروعا، و الأحجار لؤلؤا و يواقيت دفعة واحدة، و منه صيرورة عضا موسى «ع» ثعبانا، وصيرورة الأسد المنقوش على البساط حيوانا مفترسا بأمر الإمام  في مجلس الخليفة، و قد تقدم ذلك في المبحث المذكور. و اما السّحر فقد عرفت انه ليست لها حقيقة واقعية أصلا.و أما الشعوذة فسيأتي انها عبارة عن الخفة في اليد و السرعة في الحركة المعبر عنها في لغة الفارس بكلمة «تردستي و تند كارى» فان المشعوذ الحاذق يفعل الأمور العادية، و الأفعال المتعارفة بتمام السرعة، بحيث يشغل أذهان الناظرين بأشياء، و يأخذ حواشيهم إليها، ثم يعمل شيئا آخر بسرعة شديدة و بحركة خفيفة فيظهر لهم غير ما انتظروه، و يتعجبون منه و لكن الصادر منه أمر واقعي، كأخذ الأشياء من موضع و وضعها في موضع آخر بالسرعة التامة حتى يتخيل الناظر إليها أنها انتقلت بنفسها، فالنقل و الانتقال أمر حقيقي، و لكن الناظر لا يلتفت الى الناقل، و هذا بخلاف السّحر، فإنه أمر خيالي محض كما عرفت التنبيه عليه و من هنا اتضح الفرق بين الشعوذة و المعجزة أيضا. و اما ما ذكره الأصحاب من بيان حقيقة السّحر و أسبابه و اقسامه فكلها تقريبية، فإن انطبق على ما ذكرناه فهو، و إلا فيرد الى قائله، و هو أعرف بمقاله.گاهی سحر به ساحر نسبت داده می شود و می گویند فلانی سحر نموده است وگاهی به مسحور اطلاق می شود ومی گویند فلانی سحر شده است در عرف اطلاق می شودبر اعم از فعل ساحر وآنچه برای مسحور واقع می شود. حال اگر سحر را به فرد ساحر نسبت دهیم این فعل او یک امر واقعی است زیرا بوسیله انجام مقدمات و اسباب تارة ًکاری انجام می دهد که در فرد اثر خارجی و واقعی گذاشته و او را مریض یا مجنون ...می کند و تارةً امر را بر او مشتبه نموده و غیر واقع را واقع می بیند مثل فعل سحره فرعون که این مورد یک مصداق از سحر است و معنای سحر منحصر در این مصداق خاص نیست که هر دو صورت سحر منسوب به ساحر بوده و حرام است و گاهی سحر به مسحور نسبت داده می شود یعنی آنچه که نسبت به مسحو انجام گرفته است و حرمت برای مسحور معنی ندارد زیرا سحر بلا اختیار بر او واقع شده است حال یا در فرد ایجاد صِرف تخییل می کند و موجب ضرر خارجی «با قطع نظر از تخییلی که ایجاد وحشت می نماید» به کسی وارد نمی کندمثل مردمی که سحر ساحران فرعون را مشاهده نمودند وگاهی تخییل صرف نیست بلکه موجب مریضی و جدایی و دیوانگی ..در مسحور می شود.أستاد خویی ره سحر را تنها به مسحور نسبت داده و بر این اساس معنی نموده اند که آنچه برای مسحور محقّق می شود واقعیتی ندارد و حال آن که اوّلاً سحر منسوب به مسحور دو نوع است که یک نوع آن حقیقت و واقعیت ندارد و یک نوع دیگر آن دارای حقیقت است مثل آنچه برای پیامبر اکرم اتفاق افتاد «که البته در وقوع این امر إختلاف است» و ثانیا سحر به ساحر هم اضافه می شود و بلکه اینچنین سحری حرام است و فعل ساحر نیز واقعیت دارد که یا به وسیله سحر در فرد ایجاد مریضی و ضرر خارجی می کند و یا حداقل ایجاد تخییل می کند که همین ایجاد کردن تخییل در فرد بوسیله اسباب و مقدماتی است که ساحر اختیار می کند و حقیقت دارد، به تعبیر دیگر بین آنچه ساحر انجام می دهد و تخییلی که در فرد ایجاد می شود یک واقعیت و ارتباطی است بی جهت که کسی تخیّل نمی کند حتما ساحر کاری انجام میدهد که تکوینا اثر تخییل را دارد و بر اساس تاثیر و تاثر کاری انجام می دهد و الا چرا انسان های عادی مسحور نمی شوند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo