< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

96/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الرشوه/حکم اعطاء الهدیه و أخذه من القاضی.

مقدّمه: حرمت رشوه فی الجمله مفروغ عنه است و شکی در آن نیست و رشوه عبارت از آن است که فرد پولی به قاضی پرداخت کند تا این که قاضی در مقابل آن به نفع او حکم دهد. و اما سخن در مورد هدیه است که اگر کسی مالی را اعم از پول یا غیر پول، برای جلب محبّت قاضی پرداخت کند تا این که قاضی به نفع او حکم نماید، آیا اینچنین پولی پرداخت آن برای مُهدی«هدیه دهنده» و دریافت آن برای قاضی جائز است یا نه؟

مسأله محل إختلاف است، شیخ انصاری ره در تفسیر هدیه می گوید هدیه به قاضی عبارت است از مالی که مُهدی«هدیه دهنده» به عنوان هدیّه و برای جلب محبّت قاضی به او بدهد تا این که در نتیجه به نفع او حکم کند اگر چه قاضی در حین دریافت رشوه قصد حکم نمودن به حقّ را داشته باشد و در صدق هدیّه لازم نیست که قاضی هم تحت تأثیر هدیه قرار بگیرد و به نفع مُهدی حکم نماید.

ما الفرق بین الرشوه و الهدیه؟

و اما فرق بین رشوه و هدیه این است که رشوه در عوض و در مقابل حکم قاضی داده می شود تا این که به نفع راشی حکم داده شود ولی هدیه در مقابل عوض نیست بلکه برای جلب محبّت قاضی برای حکم نمودن به نفع مُهدی داده می شود. به عبارت دیگر مُهدی در هنگام دادن هدیه با قاضی شرط نمی کند و به زبان نیز نمی آورد که این هدیه در مقابل حکم نمودن به نفع او باشد اگر چه قصد مُهدی این است که این هدیه در حکم قاضی به نفع وی تأثیر بگذارد و به مقتضای «الانسان عبید الاحسان، الهدیه تجلب المحبه» از طرف قاضی نیز به مُهدی توجّه و عنایت و انعطاف خاصی در حکم نمودن

حاصل شود و طبیعت انسان این است که محبّت را با محبّت جواب می دهد«هل جزا ء الاحسان الا الاحسان».

آیا قبول هدیه از جانب قاضی جائز است؟

شیخ انصاری ره می فرماید: ظاهر این است که هدیه به قاضی همچون رشوه حرام است و بلکه در حقیقت هدیه به قاضی یا همان رشوه بوده و یا در حکم رشوه است زیرا همان ملاکی که در حکم به حرمت رشوه است در مورد هدیه نیز موجود است.

اشکال مرحوم ایروانی ره: این که مرحوم شیخ ره فرموده ملاک در حرمت رشوه با ملاک در هدیه یکی است دلیلی بر این تنقیح مناط قطعی نداریم.

أستادخویی ره هدیه را این طور معنی نموده است: «الهدیه، العطیه علی سبیل الملاطفه» هدیه عطیه ای است که برای جلب محبّت دیگری به او داده می شود، سپس تقسیمات پنج گانه هدیه را طبق نیّت و هدف مُهدی و قاضی ذکر می کند:

اقسام هدیه:

    1. گاهی هدیه برای این است که فرد محبّت خود را به قاضی ثابت کند و هیچ دواعی دیگری در بین نیست.

    2. گاهی هدیه برای این است که محبّت قاضی را نسبت به خود جلب نماید تا این که بوسیله این جلب محبّت، قاضی به نفع او حکم دهد و از طرفی قاضی هم می داند که وی به این قصد هدیه داده است و مع ذلک هدیه را دریافت می کند ولی قصد دارد حکم به حقّ نماید.

    3. گاهی مُهدی برای جلب محبّت قاضی هدیه می دهد تا این که به نفع وی حکم نماید اگر چه به ناحقّ باشد ولی قاضی در هنگام گرفتن هدیه أصلا به این أمر توجّه ندشته و قصدی ندارد که برای دریافت هدیه به نفع او حکم نماید

بلکه نیّتش حکم به حقّ است.

    4. گاهی هدیه بعد از حکم قاضی داده می شود به قصد مجازات وأداء شکر که در این صورت هیچ ارتباطی به حکم قاضی ندارد.

حکم اقسام پنج گانه هدیه:

نظر أستاد خویی ره: هیچکدام از موارد مذکور علی القاعده برای قاضی حرمتی ندارد اگر چه برای مُهدی حرام است در صورتی که به قصد حکم به نفع خود پرداخت نموده باشد.

و اما قسم اوّل برای قاضی حرمتی ندارد زیرا هیچ گونه قصدی برای حکم نمودن به نفع مُهدی در بین نبوده و از طرفی هم هدیه دادن و هم قبول هدیه هر دو مستحبّ است و وجهی برای حرمت هدیه دادن و قبول هدیه نیست.

و اما قسم دوّم نیز حرمتی ندارد زیرا اگر چه قاضی می داند که به قصد جلب محبّت او هدیه پرداخت شده ولی قاضی قصدی ندارد از أخذ هدیه مگر این که حکم به حقّ نماید.

و همچنین قسم سوّم که قاضی قصدی ندارد و توجّه هم ندارد که برای جلب محبّت او هدیه داده شده است و از طرفی هدیه در حکم قاضی تأثیری ندارد در این مورد هم وجهی برای حرمت نیست.

و اما قسم چهارم هم منعی ندارد زیرا رشوه قبل از حکم است، و هدیۀ بعد از حکم هیچ ارتباطی با حکم قاضی ندارد.

اکثر فقهاء گفته اند هدیه دادن و گرفتن آن در خصوص قاضی حرام است و أدلّه ای برای حرمت ذکر نموده اند:

أدلّه حرمت هدیه به قاضی:

1-فِي عِقَابِ الْأعمال عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ عَنِ الْأَصْبَغِ عَنْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ  قَالَ: أَيُّمَا وَالٍ احْتَجَبَ عَنْ حَوَائِجِ النَّاسِ احْتَجَبَ اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ عَنْ حَوَائِجِهِ وَ إِنْ أَخَذَ هَدِيَّةً كَانَ غُلُولًا وَ إِنْ أَخَذَ الرِّشْوَةَ فَهُوَ مُشْرِكٌ. [1]

ترجمه: هر والى كه خود را پنهان داشته باشد از حاجت‌هاى رعيّت، پنهان دارد حقّ تعالىٰ «عنایت» خود را روز قيامت از حاجت‌هاى او، پس اگر هديّه بگيرد، مثل آن باشد كه دزدي نموده باشد، و اگر رشوه بگيرد، مثل آن است كه شریك برای خداوند آورده باشد.

بررسی سند: این روایت ضعیف است به ابی الجارود که اسمش زیاد بن منذر بوده و مذهب زیدیه دارد که توثیق خاص نشده و از طرفی کسی او را تضعیف رسمی ننموده است ولی در اسناد تفسیر علی بن ابراهیم قمی واقع شده است و توثیق عام دارد، آیة اللّه شبیری زنجانی این توثیق عام را در وثاقت وی نپذیرفته است بر خلاف أستاد خویی ره که ایشان راویانی را که در اسناد تفسیر علی بن ابراهیم قمی ذکر شده موثّق می داند، سعد الاسکاف نیز در تفسیر قمی واقع شده است و توثیق عام دارد ولی ابن سنان که ظاهراً محمدبن سنان زاهری است نه عبد الله سنان، در او إختلاف است و أستاد خویی ره به تبع نجاشی ره وی را تضعیف نموده است.

مناقشه أستاد خویی ره در روایت:

مفاد روایت این است که هدیه گرفتن توسّط والی مذموم بوده و اشکال دارد ولکن هدیه گرفتن والی هیچ ربطی به هدیه گرفتن قاضی ندارد تا این که هدیه توسّط قاضی نیز حرام باشد، علاوه بر این که نفس هدیه دادن به والی هم حرمتی ندارد مگر این که یک جهتی در آن لحاظ شود مثل این که هدیه بدهد تا این که والی به دیگران ظلم کند و یا تضییع حقوق دیگران را نماید. در مقابل برخی از بزرگان گفته اند ذکر والی در روایت موضوعیّت ندارد بلکه مراد از والی متصدّیان أمور می باشد که یک مصداق آن قاضی است در نتیجه مذمت أخذ هدیه در این حدیث شامل قاضی نیز می شود که این کلام را شیخنا الأستاد اشرفی دامت برکاته تلویحاً پذیرفتند.

2- في الحديث النبوي المرسل كما في المسالك قال: هدايا العمال غلول و في رواية أخرى مرسلة كما في المسالك أيضا قال النبی «صلّى اللّٰه عليه و آله» قال: هدية العمال سحت.[2]

بررسی سند: اوّلاً این روایت سنداً ضعیف است به جهت این که مرسله است عندنا و با اسناد عامّه ذکر شده که معتبر نیست و ثانیاً دو معنی از آن برداشت می شود الف: هدیه دادن توسّط عمّال ظلمه به دیگران، که بنابر این معنی مسأله داخل در بحث جوائز السلطان بوده و ربطی به بحث ما ندارد ب: هدیه دادن به خود سلطان که در این صورت ارتباط به محل بحث دارد. که البتّه بعضی گفته اند در همین صورت حرمت أخذ هدیه توسّط والی هیچ ارتباطی با حرمت أخذ هدیه توسّط قاضی ندارد

که البتّه این اشکال وارد نیست زیراقاضی ازعمال محسوب می شود و در هر حال چون سندا ضعیف است قابل استناد نیست.

3- روى أبوحميد الساعدي قال: «استعمل النبيّ رجلا من الأسد يقال له أبو اللبيبة على الصدقة، فلمّا قدم قال: هذا لكم و هذا أهدي إليّ، فقام النبيّ على المنبر فقال: ما بال العامل نبعثه على أعمالنا يقول: هذا لكم و هذا أهدي إليّ؟ فهلّا جلس في قعب بيته أو في بيت أمه ينظر أ يهدى له أم لا؟ و الذي نفسي بيده لا يأخذ أحد منها شيئا إلا جاء يوم القيامة يحمله على رقبته، إن كان بعيرا له رغاء، أو بقرة لها خوار، أو شاة تيعر ثمَّ رفع يده حتى رأينا عفرة إبطيه، ثمَّ قال: اللّهمّ هل بلّغت؟ اللّهم هل بلّغت؟»[3]

این روایت اگر چه در مجامع حدیثی ما به صورت مرسل ذکر شده ولیکن در کُتُب عامّه مستند ذکر شده است.

کیفیّت استدلال: همچنان که هدیه به عامل زکات حرام باشد هدیه به قاضی نیز حرام است چرا که هر دو از عمال حاکم میباشند.

4-فی کلام امیر المؤمنین  فی نهج البلاغه: اعجب من ذلك طارق طرقنا بملفوفة فى وعائها و معجونة شنئتها كانّما عجنت بريق حية أو قيئها، فقلت: أصلة ام زكاة ام صدقة؟ فذلك محرم علينا اهل البيت، فقال: لا ذا و لا ذاك و لكنّها هدية، فقلت هبلتك الهبول، اعن دين الله أتيتني لتخدعنى؟ أ مختبط ام ذو جنة ام تهجر؟ و اللّه لو اعطيت الاقاليم السبعة بما تحت افلاكها على ان اعصى الله فى نملة اسلبها جلب شعيرة ما فعلت «ما فعلته خ. ل» و انّ دنياكم عندي لاهون من ورقة فى فم جرادة تقضمها، ما لعلىّ و

لنعيم يفنى، و لذة لا تبقى؟ نعوذ بالله من سبات العقل و قبح الزلل و به نستعين»[4] .

ترجمه:...از اين سرگذشت،شگفت‌آورتر داستان كسى است كه نيمه شب ظرفى سرپوشيده پر از حلواى خوش طعم و شيرين به درب خانۀ ما آورد، ولى اين حلوا معجونى بود كه من از آن متنفر شدم، گويا آن را با آب دهان يا استفراغ مار خمير كرده بودند، به او گفتم: صله است يا زكات يا صدقه؟ كه اين ها بر ما اهل بيت حرام است! گفت: نه اين است و نه آن بلكه هديه است. به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گريه كنند! آيا از طريق آئين خدا وارد شده‌اى كه مرا بفريبى؟ دستگاه ادراكت بهم ريخته يا ديوانه شده‌اى! يا هذيان مى‌گويى؟ بخدا سوگند اگر اقليمهاى هفتگانه را با آنچه در زير آنهاست به من دهند كه خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه‌اى نافرمانى كنم، هرگز نخواهم كرد؛ و اين دنياى شما از برگ جويده‌اى كه در دهان ملخى باشد، نزدمن خوارتر و بى‌ارزشتر است.على را با نعمتهاى فناپذير و لذتهاى نابود شدنى دنيا چه كار؟ از خوابیدن عقل و لغزشهاى قبيح بخدا پناه مى‌بريم و از او يارى مى‌جوئيم.

 


[4] - نهج البلاغة، سيد رضى، محمد بن حسين موسوى‌ ص: 265 .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo