< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

96/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: التنجیم «ستاره شناسی»

توضیح بیانات أستاد محقّق خویی ره در بحث تنجیم: سیدنا ألاستاد خویی ره تنجیم را به معنای خبر دادن از أحکام نجوم ذکر نموده و قبل از ورود به بحث دو مقدّمه را ذکر نموده است اما مقدّمه اوّل دارای دو بخش است:

بخش اوّل: أصول إسلام بر چهار پایه استوار است:

الف: إیمان و إعتقاد به خداوند متعال و این که تنها صانع عوالم هستی و موجودات عالم خداوند است که اگر کسی منکر این أمر شود «چنان که دهریه قائلند که عوالم هستی، صانعی ندارد و بلکه بر حسب اتّفاق بوجود آمده است» کافر است.

ب: إعتقاد به توحید و وحدانیّت باری تعالی در مقابل شرک به خداوند یعنی غیر خدا را شریک در صنع الهی بدانیم که اینچنین اعتقادی نیز کفر است.

ج: إعتقاد به نبوت حضرت محمد مصطفی ص و بلکه تمام أنبیاء سلف چرا که پيامبر اكرم تمام أنبیاء الهی را تصدیق نمودند و اگر کسی منکر نبوت أنبیاء سلف شود در حقیقت منکر بما جاء به النبی شده و مستلزم کفر است.

د: إعتقاد به معاد جسمانی با تمام خصوصیّاتی که در مورد کیفیّت حشر و نشر انسان دارد که اگر کسی منکر شود در صورتی که موجب تکذیب رسول خدا ص باشد کافر است و اگر معتقد به این أمور چهار گانه باشد متلبّس به لباس إیمان شده است و انکار یکی از این أمور موجب کفر است.

بخش دوّم: بر همه واجب است إعتقاد و اعتراف به دستورات الهی اعم از واجبات و مستحبّات و بلکه بکل ما جاء به النبی،

که اگر کسی یکی از واجبات الهی مثل نماز را ترک نماید و این ترک هم مستند به انکار باشد و بداند که این انکار مستلزم تکذیب پیامبر است موجب کفر او می شود ولکن ترک عملی واجب و یا انکار آن بدون توجّه به این که بازگشت آن به انکار پیامبر است مستلزم کفر نیست.

مقدّمه دوّم: اشکالی نیست در این که فلکیات و احوال و حرکات نجوم مؤثّر در أمور زمین است و أصل تأثیر و تأثّر و ارتباط ستارگان با أمور این عالم، مسلّم بوده و نمی توان ستارگان و طلوع و غروب آن ها را در اثر گذاری اتّفاقات عالم و زمین خاکی نادیده گرفت، مثلاً خورشید سبب ایجاد حرارت در زمین و پدید آمدن فصل ها و شبانه روز و رشد گیاهان می شود همچنان که ماه هر گاه در زيادتى نور باشد موجب زیاد شدن شیر در حیوانات و زیادی و نمو حبوبات و سبزیجات می شود و اگر نور ماه در نقصان باشد موجب نقصان این أمور می شود، و چنانکه در مباحث قبل گذشت، شدّت و ضعف نور ماه موجب ایجاد جزر و مد در آب دریاها می شود.

اشکالی نیست در جواز إعتقاد به أصل تأثیر و تأثّر و ارتباط ستارگان با امورات عوالم هستی و زمین خاکی و همچنین جواز نظر به اوضاع ستارگان و کیفیّت سیر آن ها مثل طلوع و غروب و مقارنت بعضی با بعض دیگر و إخبار به این أمور به معنای خبر دادن از اتّفاقات عالم ستارگان مبتنى بر حركت و وضعیت ستارگان و ماه و خورشید ؛ همچون تشخیص زمانِ كسوف، خسوف، طلوع و غروب آفتاب، مُحاق،که البتّه نظر نمودن و حکم نمودن به این أمور از محل بحث و حرمت تنجیم خارج است.

مرحوم أستاد خویی ره بعد از ذکر این مقدّمات می فرماید: در جواز تعلیم و تعلّم علم نجوم و یا نظر در احوال ستارگان بین بزرگان إختلاف شده است برای واضح شدن مطلب چند أمر باید بررسی شود:

الأمر الاوّل: بعضی از فلاسفه مدبّر عالم را ستارگان دانسته و قائلند شده اند که منشأ امورات عالم و مقدرات هر انسانی همچون مرگ و مریضی ، صحّت و سقم و فقر و غنی در ستارگان نقش بسته و مستند به حرکات ارادی و اختیاری ستارگان است و بلکه تمامی أمور ممکنات متأثّر از عالم ستارگان می باشند و خداوند متعال بعد از این که عقل اوّل را آفرید دیگر سیطره ای در عالم هستی نداشته و أمور عالم را به ستارگان واگذار نموده است.

که البتّه این قول چنانچه مستلزم انکار خداوند و یا مستلزم اشتراک در تأثیر باشد «یعنی همچنان که خداوند مؤثّر در عالم هستی است ستارگان نیز در به همراه اراده الهی مؤثّر در اتّفاقات عالم هستند» این إعتقاد مخالف ضرورت دین و إجماع مسلمین بوده و موجب کفر بوده و از نظر شرع باطل است زیرا مستلزم انکار خالق هستی و یا انکار قدرت مطلقه الهی است و این در حالی است که خالق تمام افلاک یکی و تنها خداوند بوده و ما سوی اللَّه مخلوق خداوند هستند و لا مؤثّر فی الوجود الا اللَّه، البتّه در صورتی اینچنین اعتقادی موجب کفر می شود که فرد متوجّه ملازمه بین إعتقاد در تأثیر ستارگان و بین انکار صانع یا تعطیل مشیّت الهی بوده باشد در غیر این صورت حکم به کفر فرد نمی شود.

البتّه در همین صورت اگر فرد معتقد باشد به این که فیاض علی الإطلاق در تمام أمور و در تمام حالات تنها خداوند است ولکن فلکیات به اراده الهی واسطه فیض هستند«نه این که خود مستقلاً مؤثّر در عالم باشند تا این که موجب شود اراده الهی در أمور عالم منعزل شود» که اینچنین اعتقادی مستلزم انکار صانع و کفر نیست چنان که از روایات نیز إستفاده می شود که حرکت ستارگان

حرکت قصری و بوسیله ملائک الهی انجام می گیرد.[1]

الأمر الثانی: صور متصور تأثیر گذاری و ارتباط ستارگان با عالم خاکی و بلکه عوالم هستی در بیان أستاد خویی ره:

الف: اوّلین قسمِ ارتباط عالم خاکی با عالم ستارگان به این معنی متصور است که فرد اتّفاقات عالم خاکی را مستقلاً و به صورت علیت تامه منتسب به عالم ستارگان بداند به طوری که تخلف از آن ممتنع باشد و با این بیان خداوند هم قادر بر تغییر اوضاع نیست و یا این که خداوند را شریک در تأثیر و در طول تأثیر ستارگان بداند که این دو مورد بلا اشکال در نزد شیعه و سنّی مستلزم کفر است، البتّه در همین صورت تاره فرد منکر وجود خالق هستی است و تاره معتقد به وجود خداوند بوده و مع ذلک اتّفاقات زمینی را همچون توسعه و ضیق در روزی ، صحّت و سقم و خیر و شر، تماماً معلول علت تامه و تأثیر گذار از ستارگان می داند.

ب: اما دوّمین قسمِ ارتباط عالم خاکی با عالم ستارگان به این معنی متصور است که فرد اتّفاقات عالم را کاشف و علامت بر حوادت زمینی بداند که خداوند متعال به قدرت خود در آن ها ایجاد نموده است مثلاً وضعیت فلکی خاصی را علامت رجولیت فرزند قرار داده است همچنان که بالا رفتن نبض را علامت تب قرار داده است، که این قول مختار بسیاری از فقهاء است. وهذا الوجه قداختاره السيد بن طاوس في محكي كلامه في رسالته النجومية، و وأفق ه عليه جمع من الأعاظم، كالمحقّق البهائي في الحديقة الهلالية، و السيد الجزائري في شرح الصحيفة السجادية ،و المحدث النوري في المستدرك و غيرهم، و حملوا عليه ما روى من صحة علم النجوم و جواز تعلّمه.

ج: اما سوّمین قسمِ ارتباط عالم خاکی با عالم ستارگان به این معنی متصور است که فرد اتّفاقات عالم خاکی را عادتًا منسوب و متأثّر از عالم ستارگان بداند نه از باب علیت که از معلول خود هیچ گاه تخلّف نمی ورزد و معتقد باشد که این اثر را نیز خداوند عطا فرموده است در نتیجه این ارتباط مثل تأثیر غذاها در رشد بدن انسان و مثل ارتباط آتش نسبت به احتراق است که آتش عادتا مقتضی برای احتراق است. این دو وجه اخیر اگر چه ثبوتا ممکن بوده و محال نیست الا این که چند دلیل بر بطلان آن داریم:

اوّلا: احاطه منجّم به تمام این آثار بسیار مشکل است و راهی برای کشف این أمور برای مردم عادی وجود ندارد و البتّه مستفاد از روایات این است که أصل علم نجوم واقعیّت دارد ولکن کثیره لا یوجد لعامّه الناس و قلیله لا ینفع در نتیجه احاطه کامل و نافع این علم را غیر أئمّه  کسی ندارد.

ثانیاً: روایاتی که در نهی از تنجیم وارد شده این نهی إطلاق دارد و شامل این مورد که فرد ستارگان را علامت بداند نیز می شود و از طرفی چون احاطه کامل ندارند اگر بصورت جزمی إخبار به تأثیر بدهد کذب و حرام است

ثالثاً: مؤثّر بودن این أمور بصورت جزمی لازمه اش استغناء از خداوند و إعتقاد به عدم تأثیر صدقه و اذکار و دعا به پیشگاه خداوند در تغییر أمور است و به تواتر وارد شده که صدقه و دعا و قرائت بعضی از آیات دافع بلاها و مشکلات است و اگر معتقد به علامت و مؤثّر بودن ستارگان به صورت جزمی باشد صحیح نیست و تصدیقش جائز نیست.

خلاصه بحث توسّط أستاد اشرفی دامت برکاته:

آنچه از مجموع روایات إستفاده می شود این است که اگر إخبار از أحکام ستارگان بازگشت به انکار خداوند و یا منعزل دانستن قدرت الهی باشد، کفر است و اگر إخبار به صورت قطعی باشد که مخالف با واقع و مخالف با إعتقاد فرد باشد و از طرفی این ارتباطات برای منجّمین به طور کامل حاصل نمی شود، حرام است

در نهایت معلوم شد که عالم ستارگان یقینا مؤثّر در امورات زمین هستند حال یا به صورت که علامت و نشانه و یا به صورت مؤثّرات ،که اگرهیچ یک از محذورات فوق«مستلزم انکار صانع و یا منعزل دانستن قدرت مطلقه خداوند و إعتقاد به عدم تأثیر دعا و صدقه و تنافی با حالت توکل و امید توسل به خداوند و إخبار به کذب» نباشد داب بزرگان و أصحاب أئمّه  به فراگیری

این علوم بوده است و اگر هیچ یک از محذورات فوق الذکر را نداشته باشد حرمت و منعی بوده است

ان قلت: در روایات به صورت مطلق از تعلیم و تعلم حالات نجوم نهی شده است و شامل مواردی که هیچ محذوری ندارد نیز می شود حال به چه دلیل این موارد را از أدلّه منع خارج می کنید ؟

قلت: به نظر ما در غیر موارد إعتقاد به مؤثّریّت اجرام آسمانی به نحو استقلال یا اشتراک در تأثیر«که مستلزم کفر یا شرک است» نواهی وارده از تنجیم در روایات کاملا واضح است که نهی ارشادی است به منع از جهت همین محذوراتی که ذکر گردید.[2]

 


[1] - «وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ إِذَا نَظَرَ إِلَى السَّحَابِ وَ الْبَرْقِ وَ سَمِعَ صَوْتَ الرَّعْد:» اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَيْنِ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِكَ، وَ هَذَيْنِ عَوْنَانِ مِنْ أَعْوَانِكَ، يَبْتَدِرَانِ طَاعَتَكَ بِرَحْمَةٍ نَافِعَةٍ أَوْ نَقِمَةٍ ضَارَّةٍ، فَلَا تُمْطِرْنَا بِهِمَا مَطَرَ السَّوْءِ، وَ لَا تُلْبِسْنَا بِهِمَا لِبَاسَ الْبَلَاءِ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَنْزِلْ عَلَيْنَا نَفْعَ هَذِهِ السَّحَائِبِ وَ بَرَكَتَهَا، وَ اصْرِفْ عَنَّا أَذَاهَا وَ مَضَرَّتَهَا، وَ لَا تُصِبْنَا فِيهَا بِآفَةٍ، وَ لَا تُرْسِلْ عَلَى مَعَايِشِنَا عَاهَةً...«وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ  عِنْدَ الصَّبَاحِ وَ الْمَسَاءِ:» الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ بِقُوَّتِهِ وَ مَيَّزَ بَيْنَهُمَا بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَدّاً مَحْدُوداً، وَ أَمَداً مَمْدُوداً يُولِجُ كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا فِي صَاحِبِهِ، وَ يُولِجُ صَاحِبَهُ فِيهِ بِتَقْدِيرٍ مِنْهُ لِلْعِبَادِ فِيمَا يَغْذُوهُمْ بِهِ، وَ يُنْشِئُهُمْ عَلَيْهِ فَخَلَقَ لَهُمُ اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ مِنْ حَرَكَاتِ التَّعَبِ وَ نَهَضَاتِ النَّصَبِ، وَ جَعَلَهُ لِبَاساً لِيَلْبَسُوا مِنْ رَاحَتِهِ وَ مَنَامِهِ، فَيَكُونَ ذَلِكَ لَهُمْ جَمَاماً وَ قُوَّةً، وَلِيَنَالُوا بِهِ لَذَّةً وَ شَهْوَةً وَ خَلَقَ لَهُمُ النَّهٰارَ مُبْصِراً لِيَبْتَغُوا فِيهِ مِنْ فَضْلِهِ، وَلِيَتَسَبَّبُوا إِلَى رِزْقِهِ، وَ يَسْرَحُوا فِي أَرْضِهِ...«وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ  إِذَا نَظَرَ إِلَى الْهِلَالِ:» أَيُّهَا الْخَلْقُ الْمُطِيعُ، الدَّائِبُ السَّرِيعُ، الْمُتَرَدِّدُ فِي مَنَازِلِ التَّقْدِيرِ، الْمُتصرّف فِي فَلَكِ التَّدْبِيرِ. آمَنْتُ بِمَنْ نَوَّرَ بِكَ الظُّلَمَ، وَ أَوْضَحَ بِكَ الْبُهَمَ، وَ جَعَلَكَ آيَةً مِنْ آيَاتِ مُلْكِهِ، وَ عَلَامَةً مِنْ عَلَامَاتِ‌ ‌سُلْطَانِهِ، وَ امْتَهَنَكَ بِالزِّيَادَةِ وَ النُّقْصَانِ، وَ الطُّلُوعِ وَ الْأُفُولِ، وَ الْإِنَارَةِ وَ الْكُسُوفِ، فِي كُلِّ ذَلِكَ أَنْتَ لَهُ مُطِيعٌ، وَ إِلَى إِرَادَتِهِ سَرِيعٌ سُبْحَانَهُ مَا أَعْجَبَ مَا دَبَّرَ فِي أَمْرِكَ! وَ أَلْطَفَ مَا صَنَعَ فِي شَأْنِكَ! جَعَلَكَ مِفْتَاحَ شَهْرٍ حَادِثٍ لِأَمْرٍ حَادِثٍ فَأَسْأَلُ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكَ، وَ خَالِقِي وَ خَالِقَكَ، وَ مُقَدِّرِي وَ مُقَدِّرَكَ، وَ مُصَوِّرِي وَ مُصَوِّرَكَ: أَنْ يُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَنْ يَجْعَلَكَ هِلَالَ بَرَكَةٍ لَا تَمْحَقُهَا الْأَيَّامُ..
[2] - قال المحقّق الخویی ره: التنجيم حرام، و هو كما في جامع المقاصد الإخبار عن أحكام النجوم.أقول: تحقيق المرام يبتني على مقدمتين: المقدمة الاوّلى في بيان أمرين: الأمر الاوّل: أن أصول الإسلام أربعة:الاوّل: الايمان باللَّه، و الإقرار بوجوده، و كونه صانعا للعالم، و بجميع ما يحدث فيه من غرائب الصنع، و آثار الرحمة، و عجائب الخلق، و إختلاف الموجودات من الشمس و القمر و النجوم و الرياح و السحاب و الجبال والبحار و الأشجار و الاثمار، و إختلاف الليل و النهار، فمن أنكر ذلك كان كافرا، كالدهرية القائلين: بكون الأمور كلها تحت سلطان الدهر بلا احتياج الى الصانع، و كفره ثابت بالضرورة من المسلمين، بل و من جميع المليين، و قد دلت الآيات الكثيرة على أن من لم يؤمن باللَّه و أنكره فهو كافر.الثاني: الإقرار بتوحيده تعالى، و يقابله الشرك، و القول: بأن للعالم أكثر من صانع واحد، كما يقوله الثنوية و غيرهم، و كفر منكر التوحيد ثابت بكثير من الآيات كقوله تعالى: «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ» و الروايات.الثالث: الإيمان بنبوة محمد و الاعتراف بكونه نبيا مرسلا:«لا ينطق عن الهوى إِنْ هُوَ إِلّٰا وَحْيٌ يُوحىٰ» و من أنكر ذلك- كاليهود و النصارى و أشباههم كان كافرا يحكم الضرورة من المسلمين، و قد دلت عليه جملة من الآيات و الروايات. و أما الإقرار بالأنبياء السابقين فهو داخل في الإقرار بما جاء به النبي فإنكاره يوجب الكفر من جهة التكذيب النبي .الرابع: الايمان بالمعاد الجسماني، و الإقرار بيوم القيامة و الحشر و النشر، و جمع العظام البالية، و إرجاع الأرواح فيها، فمن أنكر المعاد أو أنكر كونه جسمانيا فهو كافر بالضرورة و لا بد و أن يعلم أن الإقرار بهذه الأمور الأربعة له موضوعية في التلبس بحلية الإسلام، و إنكار أي واحد منها في حد نفسه موجب للكفر، سواء كان مستندا الى العناد و اللجاج‌ أم كان مستندا إلى الغفلة و عدم الالتفات الناشئ عن التقصير أو القصور، و قد دلت الآيات الكثيرة أيضا على كفر منكر المعاد.الأمر الثاني: أنه يجب على العباد الاعتراف بفرائض اللَّه و سنن رسوله و بما جاء به النّبی ، فمن تركها جاحدا و هو عالم بأن إنكاره هذا يستلزم تكذيب النّبی فهو كافر، و إلا فلا ملازمة بين الإنكار و بين الكفر، و من هنا لا يحكم بكفر المخالفين في الظاهر مع إنكارهم الولاية.و قد دلت الآيات و روايات الفريقين على اعتبار الأمور المذكورة في الإسلام، و حقن الدماء، و حفظ الأموال، ففي موثّقة سماعة: «الإسلام شهادة أن لا إله إلا اللَّه و التصديق برسول اللَّه به حقنت الدماء و عليه جرت المناكح و المواريث و على ظاهره جماعة الناس». و في رواية داود بن كثير الرقي: «إن اللَّه تعالى فرض فرائض موجبات على العباد فمن ترك فريضة من الموجبات و جحدها كان كافرا». و من طرق العامة عن رسول اللَّه «ص»: «أقاتل الناس حتى يشهدوا أن لا إله إلا اللَّه و يؤمنوا بي و ما جئت به فإذا فعلوا ذلك عصموا مني دماءهم و أموالهم».المقدمة الثانية: أنه لا إشكال في إختلاف الأجرام العلويةو الكيفيات الخاصة الحأصلة بين الفلكيات بعضها مع بعض، و تأثيرها في الأوضاع الأرضية و الأجسام العنصرية، كتأثير قرب الشمس من خط الاستواء و بعدها عنه في إختلاف الفصول، و كزيادة الرطوبة في الأبدان بزيادة نور القمر و نقصانها بنقصانه، و زيادة أدمغة الحيوانات و ألبانها بزيادة نوره و نقصانها بنقصانه، و زيادة البقول و الثمار نموا و نضجا احمرارا و اخضرارا عند زيادة نور القمر، بل ذكر المحقّق البهائي في الحديقة الحلالية ان المزاوّلين لها يسمعون صوتا من القثّاء و القرع و البطيخ عند تمدده وقت زيادة النور، و كزيادة المياه في البحار و الشطوط و الينابيع في كل يوم من النصف الاوّل من الشهر و نقصانها يوما فيوما في النصف الأخير منه، الى غير ذلك من الآثار الواضحة التي يجوز الاعتقاد بها، و الإخبار عنها، من دون أن يترتب عليه محذور شرعا.و أيضا لا إشكال في جواز النظر إلى أوضاع الكواكب و سيرها، و ملاحظة اقتران بعضها مع بعض، و الإذعان بها و الإخبار عنها، كالإخبار عن سير الكواكب حركة سريعة من المشرق الى المغرب في يوم و ليلة التي بها يتحقّق طلوعها و غروبها، و يتحقّق الليل‌و النهار، كما حقق في الهيئة القديمة، و كالإخبار عن الخسوف و الكسوف، و عن ممازجات الكواكب و مقارناتها، و اختفائها و احتراقها، و نحوها من الأمور الواضحة المقرة في علم معرفة التقويم و علم الهيئة، فإن الإخبار عنها نظير الإخبار عن طلوع الشمس في اوّل اليوم و عن غروبها في آخره مبني على التجربة و الامتحان و الحساب الصحيح الذي لا يتخلف غالبا، و من الواضح جدا أنه لا يرتبط شي‌ء منها بما نحن فيه، بل هي خارجة عن علم النجوم.نعم إذا استند المخبر عن تلك الأمور إلى الظنون غير المعتبرة عقلا، و كان كلامه ظاهرا في الإخبار الجزمي كان الإخبار حراما من جهة الكذب، و عليه فلا وجه لما ذكره المصنف من تجويز الأخبار عن سير الكواكب مع الاستناد إلى الأمارات الظنية.إذا عرفت هاتين المقدمتين فنقول: قد اختلفت الأقوال في جواز تعلم النجوم و تعليمها و النظر فيها مع عدم اعتقاد تأثيرها أصلا و عدم جوازه.و تنقيح المسألة و تهذيبها يقع في أمور: الاوّل: قال جمع من الفلاسفة: إن للأفلاك نفوسا ترتسم فيها صور المقدرات، و يقال لها: لوح المحو و الإثبات، و إن الأفلاك متحركة على الاستدارة و الدوام حركة إرادية اختيارية للشبه بعالم العقول: و الوصول الى المقصد الأقصى، و إنما مؤثرة في ما يحدث في عالم العناصر من الموت و المرض و الصحة و الفقر و الغنى، و إن نظام الكل بشخصيته هو الإنسان الكبير، و العقول و النفوس بمنزلة القوى العاقلة و العاملة التي هي مبادي الإدراكات و التحريكات و النفوس مفوضة إلى النفوس المنطبعة بمنزلة الروح الحيواني. و على الجملة التزموا بأن الموجودات الممكنة برمتها مفوضة إلى النفوس الفلكية، و العقول الطولية، و أن اللَّه تعالى بعد خلقه العقل الاوّل منعزل عن التصرّف في مخلوقة.و فيه أنه على خلاف ضرورة الدين، و إجماع المسلمين، و الاعتقاد به كفر و زندقة، لكونه إنكارا للصانع، فإن الأدلة العقلية و السمعية من الآيات و الروايات مطبقة على إثبات الصانع، و إثبات القدرة المطلقة له تعالى، و أن أزمة المخلوقات كلها في قبضة قدرته، يفعل فيها ما يشاء، و لا يسئل عما يفعل و هم يسألون.إلا أن يكون مراد الفلاسفة أن الفياض على الإطلاق في جميع الحالات هو الباري تعالى و لكن إفاضة الوجود بواسطة النفوس الفلكية، و هي طرق لوصول الفيض، و ليست مؤثرة في عالم العناصر ليلزم منه إنكار الصانع. و يظهر هذا من كلام جماعة منهم.على أن الظاهر من الآيات و الروايات أن حركة الأفلاك إنما هي حركة قسرية، و بمباشرة الملائكة، فالاعتقاد على خلافه مخالف للشرع، و تكذيب النبي الصادق «ص» في إخباره، فيكون كفرا، و إرادة النفوس الفلكية من الملائكة من تأويلات الملاحدة، كما صرح به المجلسي «ره» في اعتقاداته.ثم إن الاعتقاد بالأمور المذكورة إنما يوجب الكفر إذا علم المعتقد بالملازمة بينها و بين إنكار الصانع، أو تكذيب النّبی ، و إلا فلا محذور فيه، كما عرفت في المقدمة الثانية.الأمر الثاني: أن يلتزم بتأثير الأوضاع الفلكية و الكيفيات الكوكبية بنفسها في حوادث العوالم السفلية، كتوسعة الرزق و أنوثة الولد و رجولته و صحة المزاج و سقمه و ازدياد الأموال و نقصانها و غيرها من الخيرات و الشرور، سواء قلنا بالنفوس الفلكية أم لم نقل.و هو على وجهين، الاوّل: أن يكون ذلك علة تامة لحدوث الحوادث. و الثاني: أن يكون شريكا للعلة في الأمور المذكورة.و كلا الوجهين باطل، لأنه إنكار للصانع، أو لتوحيده جل و علا، و الظاهر أنه لا خلاف في ذلك بين الشيعة و السنة بل قامت الضرورة بين المسلمين على كفر من اعتقد بذلك.قال العلامة المجلسي في مرآة العقول: «إن القول باستقلال النجوم في تأثيرها كفر و خلاف لضرورة الدين، و أن القول بالتأثير الناقص إما كفر أو فسق». و قال المحقّق البهائي في الحديقة الهلالية: إن الالتزام بأن «تلك الأجرام هي العلة المؤثرة في تلك الحوادث بالاستقلال أو أنها شريكة في التأثير فهذا لا يحل للمسلم اعتقاده و علم النجوم المبتني على هذا كفر. الى غير ذلك من كلمات الأعاظم الصريحة فيما ذكرناه.الأمر الثالث: أن يلتزم بكون أوضاع الكواكب «علامة على حوادث عالم العناصر]من التقارن و التباعد و الاتصال و التربيع و الاختفاء و غيرها من الحالات- علامة على حوادث عالم العناصر التي تحدث بقدرة اللَّه و إرادته: بأن يجعل الوضع الفلاني علامة رجولة الولد، و الوضع الفلاني علامة أنوثته و هكذا، كما أن سرعة حركة النبض علامة على الحمى، و اختلاج بعض الأعضاء علامة على بعض الحوادث المستقبلة، و نصب العلم علامة على التعزية و الرثاء.و هذا الوجه قد اختاره السيد بن طاوس في محكي كلامه في رسالته النجومية، و وأفق ه عليه جمع من الأعاظم، كالمحقّق البهائي في الحديقة الهلالية، و السيد الجزائري في شرح الصحيفة السجادية و المحدث النوري في المستدرك و غيرهم، و حملوا عليه ما روى من صحة علم النجوم و جواز تعلمه.الأمر الرابع: أن يلتزم بأن اللَّه تعالى قد أودع في طبائع أوضاع الكواكب خصوصيات تقتضي حدوث بعض الحوادثمن غير أن يكون لها استقلال في التأثير و لو بنحو الشركة، و تلك الخصوصيات كالحرارة و البرودة المقتضيتين للإحراق و التبريد.و هذان الوجهان و إن لم يكن الاعتقاد بهما موجبا للكفر بأنفسهما، إلا أنهما باطلان لوجوه الاوّل: أنه لا طريق لنا الى كشف هذا المعنى في مقام الإثبات و إن كان ممكنا في مقام الثبوت.الثاني: أن ذلك مناف لإطلاق الرواياتالدالة على حرمة العمل بعلم النجوم و جعلها‌علامة على الحوادث، و ظاهر جملة من‌الروايات ان لعلم النجوم حقيقة واقعية، و لكن لا يحيط بها غير علام الغيوب، و من‌ارتضاه لغيبة، فلا يجوز لغيره أن يجعلها علامة على الحوادث.و من هنا قال الشهيد في محكي قواعده: «و أما ما يقال: من أن استناد الأفعال إليها كاستناد الإحراق إلى النار، و غيرها من العاديات. الى أن قال: فهذا لا يكفر معتقده، و لكنه مخطئ أيضا».الثالث: أن ذلك مناف للاخبار المتواترة الواردة في الحث على الدعاء و الصدقات و سائر وجوه البر، و الدلالة على أنها ترد القضاء الذي نزل من السماء، و أبرم إبراما، و أنها ترد البلاء المبرم، و من الواضح جدا أن الالتزام بالوجهين المذكورين إنكار لذلك، و هو مستلزم للكفر من حيث إنه تكذيب النّبی و لا يفرق في ذلك بين كون الالتزام بأن أوضاع الكواكب مجرّد علامة على الحوادث، أو مؤثرة فيها و لو بغير شعور و اختيار نظير الحرارة و البرودة.لا يقال: قد ورد في بعض الأحاديث أنه يكره التزويج في بعض الإيلام و الساعات لنحوستها كمُحاق الشهر، و عند كون القمر في برج العقرب، فيستفاد من ذلك أن سير الكواكب و أوضاعها علامة على بعض الحوادث.فان ذلك لا ينافي ما قدمناه بعد أن كان المبين له هو الشارع على ألسنة أمنائه، و قد عرفت دلالة بعض الأخبار على أن لعلم النجوم حقيقة، و لكن لا يعلم بها غير علام الغيوب، و من ارتضاه لغيبة.على أن ذلك أجنبي عما نحن فيه، فان كراهة التزويج في تلك الأوقات ككراهة الصلاة في المواضع المكروهة، و كراهة الجماع في الأوقات المخصوصة، فلا دلالة في ذلك على المطلوب الأمر الخامس: هل يجوز تعلم علم النجوم في حد ذاته من غير إذعان بتأثير الكواكب أم لا؟ نسب الشهيد في محكي الدروس القول بالحرمة الى بعض الأصحاب، و لكن الظاهر‌من بعض الأحاديث هو الجواز إذا كان ذلك لمجرّد معرفة سير الكواكب و أوضاعها الخاصة وفاقا لجمع من الأعاظم رضوان اللَّه عليهم. و أما ما يوهم حرمة تعلم النجوم من أحاديث الشيعة و السنة فمحمول على غير هذه الصورة و اللَّه العالم. مصباح الفقاهة «المكاسب»، ج‌1، ص: 247‌ .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo