< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

95/11/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراد از «والی جائر»/ ولایت از طرف جائر/ نوع پنجم از مکاسب محرّمه

طرح شبهه:

گفته شده حضرت امیر المومنین  خود ولایت جائر بر مردم را امضا نموده اند و اجازه داده اند چنان که در جواب خوارج که شعار سر می دادند «لاحکم الا لله » فرمودند «كلمة حقّ‌ يراد بها الباطل. نعم إنّه لا حكم إلّا للّه ولكن هؤلاء يقولون: لا إمرة [خوارج می خواستن بگوین که امارت نیز مخصوص خدای متعال است]، وإنّه لا بدّ للنّاس من أمير برّ أو فاجر، يعمل في إمرته المؤمن، و يستمتع فيها الكافر، و يبلّغ اللّه فيها الأجل، و يجمع به الفي‌ء، ويقاتل به العدوّ، و تأمن به السّبل، و يؤخذ به للضّعيف من القويّ حتّى يستريح برّ ويستراح من فاجر».[1]

حضرت علی امیر المومنین  ، امیر را هم برّ می دانند و هم فاجر، و این خلاف مبنای متّخذ شما است که سلطان باید جدای از عادل بودن، تنصیص من قبل الله داشته باشد.

اینجا است که باید به حق گفت:

کلام علی علی الکلام     وما قاله المرتضی مرتضی

و لقد ساواک بمن ناواک     فهل ساوا نعل القنبر

الحق و الانصاف چه کسی توانسته مثل امیر المومنین  سخن بگوید؟ با مضامینی عالیه که فوق کلام مخلوق و دون کلام خالق است، ایا اگر کل عرب جمع شوند می توانند مثل خطبه شقشقیه چنین زیبا سخن بگویند؟ موجز و عمیق، زیبا و دقیق؛ ومثل حدیث :«قیمة کل امرء مایحسنه».[2]

روایات دیگری است که تایید می کند ما ذکرنا را «که هر جامعه ای باید حاکم داشته باشد»:

روايت اول: الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ «ثقه» قَالَ قَالَ لِي أَبُوعَبْدِ اللَّهِ  : «إِيَّاكُمْ‌ أَنْ يُحَاكِمَ بَعْضُكُمْ‌ بَعْضاً إِلَى أهل الْجَوْرِ وَلَكِنِ انْظُرُوا إِلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ يَعْلَمُ شَيْئاً مِنْ قَضَائِنَا فَاجْعَلُوهُ بَيْنَكُمْ فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِياً فَتَحَاكَمُوا إِلَيْهِ».[3]

روایت دوم:حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ ابْنِ

مُسْكَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  قَالَ:‌ «لَا يَصْلُحُ‌ النَّاسُ‌ إِلَّا بِإِمَامٍ وَ لَا تَصْلُحُ الْأَرْضُ إِلَّا بِذَلِك‌».[4]

روایت سوم:حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  قَالَ:‌ «لَايُصْلِحُ‌ النَّاسَ‌ إِلَّا إِمَامٌ‌ عَادِلٌ وَإِمَامٌ فَاجِرٌ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ‌ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَقَالَ‌ وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ».[5]

روایت چهارم:عن علی ابْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  ‌... فَسَارَ إِبْرَاهِيمُ‌  بِجَمِيعِ‌ مَا مَعَهُ‌، وَ خَرَجَ الْمَلِكُ مَعَهُ يَمْشِي خَلْفَ إِبْرَاهِيمَ  إِعْظَاماً لِإِبْرَاهِيمَ  وَ هَيْبَةً لَهُ، فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالى‌ إِلى‌ إِبْرَاهِيمَ أَنْ قِفْ وَلَا تَمْشِ قُدَّامَ الْجَبَّارِ الْمُتَسَلِّطِ وَ يَمْشِي هُوَ خَلْفَكَ، وَ لكِنِ اجْعَلْهُ أَمَامَكَ وَامْشِ خَلْفَهُ‌ وَعَظِّمْهُ وَ هَبْهُ، فَإِنَّهُ مُسَلَّطٌ، وَلَابُدَّ مِنْ إِمْرَةٍ فِي الْأَرْضِ بَرَّةٍ أَوْ فَاجِرَةٍ. فَوَقَفَ إِبْرَاهِيمُ ، وَ قَالَ لِلْمَلِكِ: امْضِ؛ فَإِنَّ إِلهِي أَوْحى‌ إِلَيَّ السَّاعَةَ أَنْ أُعَظِّمَكَ وَأَهَابَكَ، وَأَنْ أُقَدِّمَكَ أَمَامِي، وَأَمْشِيَ خَلْفَكَ إِجْلَالًا لَكَ، فَقَالَ لَهُ الْمَلِكُ: أَوْحى‌ إِلَيْكَ بِهذَا؟ فَقَالَ لَهُ إِبْرَاهِيمُ : نَعَمْ، فَقَالَ لَهُ الْمَلِكُ: أَشْهَدُ أَنَّ إِلهَكَ لَرَفِيقٌ حَلِيمٌ كَرِيمٌ، وَ إِنَّكَ تُرَغِّبُنِي فِي دِينِكَ».[6] … الخ.

الغرض، شبهه آن است که هر جامعه ای باید رهبر و امیری داشته باشد در نتیجه شارع مقدس حکومت جائر را امضاء کرده، در حالی که ما گفتیم که إعانه جائر حرام است. کما آن که به تفصیل بیان کردیم.

جواب:

در جواب باید گفت: حضرت در مقام بیان این مطلب إرشادی به حکم عقلی می باشند، چرا که قرآن هیچگاه نخواسته بگوید ریاست و امارت بر مردم فقط از آنِ خدا است، زیرا که این ریاست و حکومت که در غیب و یا عرش قرار نگرفته بلکه جوامع بشری ناگریر از امیرند، لابد للناس من امیر بر او فاجر چرا که، هرج و مرج و نا آرامی و بی نظمی امری ویرانگر است واگر جایی امیری و بزرگتری نداشته باشد نه مالی می ماند ونه ناموسی. ضعیف توان تکلم نخواهد یافت و نتواند از حق خویش دفاع نماید و نه قوی دست از قلدری وخباثت و تعدی خود بر می دارد، فلذا باید حکومتی باشد که این جامعه را نظام بخشیده و سیاست نماید و ذکر چنین مطلب روشن و بدیهی هیچگاه امضای حکومت ضالمین محسوب نمی گردد وهرگز زیاده خواهی وتعدی وجور جبابره را تایید نمی نماید.[7]

پس مراد حضرت چنین است که باید شخصی زمام امور را به دست گیرد تا مجری قانون باشد وجامعه را بگرداند، طبعا چنین شخصی یا مومن است یا فاجر. در جامعه ای که استرس واضطراب ونا امنی و کشت وکشتار حاکم است و جامعه ای که عادی بوده و مرگ هر کسی به طور طبیعی می رسد، وبه واسطه همین امر است که منافع فیء جمع می گردد، و با دشمنان و بیگانگان مقابله می گردد، زیرا که قانون مند نبودن یک کشور مساوی است با مغلوب شدن وحمله وچپاول. مثلاً محمّد رضای پهلوی فاسق باعث شد شرّ ترکمن ها برچیده شود و همچنین تاسیس دادگستری نمود وبعضی جاده کشی ها کرد و...

نتیجه:

اگر گفته شود که بنابه فرمایش امیر المومنین حکومت جائر امضاء شده است، می گوییم تفسیر درست این روایت با در نظر گرفتن باقی روایات چنین است که حضرت در مقام انشاء حکم الله نبودند، بلکه در مقام ایراد یک مطلب إرشادی و حکمی عقلی می باشند «که لابد للناس من امیر بر او فاجر» وحضرت در کلام خود دیگران را به چنین مهمی توجه می دهند، وبیانگر این می باشند که وجود حاکم خود مانع عوامل ویرانگر است و فوائدش به مومن و کافر هر دو می رسد و اینچنین سخنی هیچگاه دلالت برامضای حکومت جائر نبوده ومقصود رجوع به جبت و طاغوت نمی باشد، بلکه ناظر به این بوده که حرج و مرج غلط است، پس نباید گفته شود ،حکومت جائر امضا گردیده است.

بعد اتمام این بحث مرحوم شیخ وارد «بحث جوایز سلطان» می شوند که روایات فراوان وجود دارد که حاکی است از این که که در عصر خلفای جور هدایا و جوایزی از سور خلفا به شیعیان تعلق می گرفت که موجب شک وتردید می گشت که چون ایشان أموال مردمی را غصب و تصاحب نموده اند و اموالشان مخلوط به حرام است. آیا برای شیعیان اجازه مصرف این جوایز مشکوکه وجود دارد، یا نه؟ که مرحوم شیخ انصاری در چهار مسأله به این بحث پرداخته اند که سیاتی ان شاالله.

 


[1] برای توضیح بیشتر بنگرید: منهاج البراعة، ج4، ص180.
[2] قال . قيمة كلّ امرى‌ء ما يحسنه. قال الرّضيّ: و هذه الكلمة الّتي لا تصاب لها قيمة، و لا توزن بها حكمة، و لا تقرن إليها كلمة منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى) ج‌21 125
[3] الكافي، کلینی (ط - الإسلامية) ج‌7 412 باب كراهية الارتفاع إلى قضاة الجور ..... ص : 411.
[4] علل الشرائع، صدوق، ج‌1 196و 153 باب العلة التي من أجلها لا تخلو الأرض من حجة الله عز و جل على خلقه.
[5] بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، محمد ابن حسن صفار، ج‌1 ص33 باب15.
[6] كافي، کلینی، (ط - دارالحديث) ج‌15، ص819.
[7] خوارج چنین می گفتند که ما امیر نمی خواهیم وخویش احکام اللهی را جاری می نماییمذ وحتی بعدها عبدالله در حکومت معاویه نیز دست از خشونت وآشوبگری بر نمی داشت، وچنین می انگاشتند هرکه گناه کبیره ای مرتکب گردد خونش مباح است . آنقدر خون ریختند و جنایت نمودند که رعب و وحشت از خویش در دل جامعه ایجاد نمودن چنان که هرجا قدم می نهادند مردم از ایشان در هراس بودند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo