< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

95/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قمار/ نوع چهارم از مکاسب محرّمه/ مکاسب محرّمه

بررسی حرمت لهو، لعب، لغو.

اگر عملی یقینا حرام بود، آلت و ابزاری هم که برای آن عمل حرام ساخته می شود علی القاعده حرام است. مثلاً بت پرستی وشرک بذات الله قطعاً حرام است لذا ساختن اجسام واشیاء به عنوان بت تبعاً حرام است.

بنابراین قاعده آن است که: هر عملی که حرام باشد، ساختن آلت، بیع، شراء، و حتی شاید حفظ آن نیز حرام باشد. این امر به منزله یک اصل موضوعی است و باید پذیرفت، و اینهمه أدلّه ای که آلت لهو و قمار و اوثان و ... را حرام می داند بر همین اساس حرام شده است.

بر همین اساس بزرگان هم فرموده اند: آلات لهو مثل دف و طنبور و ... حرام است. اما اگر شیء هم إستفاده حلال و هم إستفاده حرام داشته باشد همانطور که در روایت تحف هم داشت، حرام نیست مثل ساختن چاقو و شمشیر و .

گفته شد که سه عنوان در آیات و روایات وارد شده است: «لعب»، «لغو» و«لهو» سؤال اینست که این سه عنوان، عناوین مجزّای از هم هستند و هر کدام معنای خاص خود را دارند؟ یا این که هر سه به یک معنا می باشند؟

معنای «لهو»:

مرحوم شیخ در مکاسب به مناسبت آلات لهو می فرماید: آلات لهو و آلات لعب، هم به حسب برخی روایات و هم به حسب تفسیر هر سه به یک معناست. گاهی امام  برای حرمت لهو، به أدلّه ناهیه از لعب تمسّک می کنند، و گویا هر دو را یکی می دانسته اند.

مسأله «حرمت آلات لهو» در روایات مکررا وارد شده است. سخن در «آلات لهو» است که گفته شده حرام است، و خود «لهو» هم حرام است. لذا اگر بتوانیم معنای دقیق «لهو» را بفهمیم و قسم حرام آنرا مشخص کنیم مسأله آلات لهو هم بالتبع روشن خواهد شد.

تفاسیر مختلف معنای لهو:

    1. گاهی لهو را به هر باطلی تفسیر کرده اند، هر چیزی که در مسیر صحیح و حق قرار نگیرد لهو است.

    2. گاهی گفته شده لهو مثل لغو است، یعنی عملی که بر آن یک غرض عقلایی تصویر نمی شود.

    3. گاهی گفته شده است، هر چیزی که غیر از ذکر الله است لهو است، به استناد «کلّما الهی عن ذکر الله فهو المیسر».[1]

برخی عامه و ابن براج به نقل از علّامه به صورت مطلق حکم به حرمت «لهو» داده اند. اما در بررسی لهو می بینیم، نمی توان به صورت إطلاق حکم به حرمت لهو کرد، مثلاً اگر کسی با انگشتر یا ریشش بازی کند، آیا واقعا می توان ملتزم به حرمت آن شد؟ روشن است که نمی توان گفت: هر عملی که در جهت صحیح قرار نگیرد، باطل و حرام است.

سعه و ضيق معنای لهو در کلام بزرگان.کلام شیخ انصاری:

مرحوم شیخ[2] در مکاسب می فرمایند: آن لهوی که حرام است همان چیزی است که مصداق برای اتمام سفر قرار گرفته است. مثل صید لهوی که بر اساس بطر و تنزه و تفرج انجام شود همانند آنچه که سلاطین انجام می دادند که یا خودشان به دنبال صید می رفتند یا سگ و باز شکاری را می فرستادند و مقصودشان هم از صید طعام یا تجارت نبود، بلکه مقصودشان تنزّه وتفرج بوده. در فقه، یکی از سفرهایی که نماز در آن تمام خوانده می شود، سفر برای صید کردن حیوانات از باب لهو و خوشگذرانی باشد.

کلام مرحوم بروجردی:

مرحوم آية الله بروجردی[3] می فرمایند: آن لهوی حرام است که باعث بیخود شدن فرد شود و سازمان عقل انسان را بهم بزند و باعث شود فرد حرکات غیر معقولی از خود نشان دهد. مثل سلاطین عباسی که هنگام آوازه خوانی مغنیات و ... بین خود و حاضرین پرده ای نصب می کردند که حرکات نامتناسب آنها را حضار نبینند.. چنان که نقل شده، برای مجلس خواننده زن مصری بیان شده که حتی برخی از افراد از خواندن او بیهوش می شدند.

إشکال: عموماً صید لهوی حرام به این مقدار نبوده که چنین حالتی به افراد دست می دهد که عقل و شعور خودشان از دست بدهد؛ لذا تفسیر مضیقی که مرحوم بروجردی برای «لهو» بیان کردند صحیح نیست.

جواب: منشأ حکم شارع برای لزوم اتمام و افطار در صید لهوی، «حرمت لهو» نمی باشد؟ بلکه ممکن است حکمت جعل شارع را چنین گفت: شارع تفضلاً از باب ﴿يُرِيدُ اللّٰهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لٰا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْر﴾ حکم به «قصر» و «افطار» در سفر کرده است، واین هدیة ای از جانب خدای متعال می باشد، وچون فردی که برای عیاشی به سفر می رود، عسر و سختی ای برای او نمی باشد، لذا گفته شده که نمازش را کامل بخواند، چه آن که عسری برای او نیست، تا قصر صلاة موجب یسر شود. لذا مرحوم أستاد خویی[4] صراحتا می فرمایند: هیچ ملازمه ای بین حکم به اتمام در سفر صید و حرمت اینگونه لهو نیست. بنابراین، علّت اتمام وافطار، حرمت سفر باشد تا گفته شود سفری که برای تفرح وتنزه باشد حرام باشد.

مرحوم شیخ می فرمایند: اگر حرکاتی باشد که موجب شدت فرح شود که منتهی به رقص و کف زدن و کوبیدن به قابلمه... شود، چنین لهوی حرام است. بنابراین، برخی مجالس و مسابقاتی که در تلوزیون دیده می شود، حکم به حرمت آن باید کرد.

مرحوم خویی می فرمایند: حرمت این قسم هم واضح نیست؛ صرف این که فعلی موجب حرکات خاصی بشود، حرام نمی باشد، بلکه مرتبه بالایی از لهو که انسان را از عبادت بازدارد، حرام می باشد.[5]

نظر أستاد اشرفی: وقتی به روایات نگاه می کنیم می بینیم برخی روایات مطلقا حکم به حرمت لهو کرده اند، همچنین برخی از فقها مثل مرحوم ابن براج قائل به حرمت مطلق لهو شده اند ولی از طرفی هم می بینیم خیلی از تفریحات واقعاً مانعی ندارد و حکم به حرمت آن کرد؛ با این که مصداق لهو است؟ روایات «کلّما الهی عن ذکر الله فهو المیسر»[6] ، «المومن لمشغول عن اللهو»[7] را چگونه توجیه کنیم؟

دیروز گفته شد که خدای متعالی که انسان را با این مقامات بالا آفریده، هدفش عبادت و به کمال رسیدن بندگان است، طبیعتاً برای کسی که می خواهد سیر الی الله بکند، لهو لعب او را از چنین مسیری باز می دارد و به این اعتبار شاید در روایات تعبیر به «باطل» شده است.

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد باغ * کز دیو ودد ملوم و انسانم آرزو است

گفتم که یافت می نشود، گشته ایم ما * گفت: آن که یافت می شود، آنم ارزو است

از انبیاء محمّد و از اوصیاء علی * از اتقیاء ابوذر و سلمانم آرزو است

در هر صورت، «لهو» را نه مانند مرحوم شیخ ونه به مانند مرحوم بروجردی معنا می کنیم. «لهو» مجالس رقاصی و خوانندگی است که انسان را از حالت عادی بیرون می برد، و معیار در تشخیص آنها عرف است.

 


[2] . کتاب المکاسب، شیخ انصاری، ج2، ص47؛ «لكن الإشكال في معنى اللّهو، فإنّه إن أُريد به مطلق اللعب كما يظهر من الصحاح و القاموس؛ فالظاهر أنّ القول بحرمته شاذّ مخالف للمشهور و السيرة؛ فإنّ اللعب هي الحركة لا لغرض عقلائي، ولا خلاف ظاهراً في عدم حرمته على الإطلاق. نعم، لو خُصَّ اللّهو بما يكون عن بَطَرٍ و فسّر بشدّة الفرح كان الأقوى تحريمه، و يدخل في ذلك الرقص و التصفيق، و الضرب بالطشت بدل الدفّ، وكلّ ما يفيد فائدة آلات اللهو. و لو جعل مطلق الحركات التي لايتعلق بها غرض عقلائي مع انبعاثها عن القوى الشهوية، ففي حرمته تردد».
[3] قال الأستاذ آية اللّه العظمى البروجردي طاب ثراه- على ما كتبنا عنه من تقريرات بحثه الشريف في مسألة السفر للصيد اللهوي و أنّه هل يكون من مصاديق سفر المعصية أو لا بل يكون الإتمام فيه تعبّدا محضا-: «و حرمة بعض أقسام اللهو و إن كانت قطعية، لكن لا يمكن الالتزام بحرمة جميع أقسامه، إذ المحرّم من اللهو هو ما أوجب خروج الإنسان من حالته الطبيعيّة بحيث يوجد له حالة سكر لا يبقى معها للعقل حكومة و سلطنة، كالألحان الموسيقيّة التي تخرج من استمعها من الموازين العقليّة و تجعله مسلوب الاختيار في حركاته و سكناته، فيتحرك و يترنّم على طبق نغماتها و إن كان من أعقل الناس وأمتنهم. و بالجملة: المحرّم منه ما يوجب خروج الإنسان من المتانة و الوقار قهرا، و يوجد له سكرا روحيّا يزول معه حكومة العقل بالكليّة، ومن الواضحات أنّ التصيّد و إن كان بقصد التنزّه ليس من هذا القبيل.» (دراسات في . المکاسب المحرمه، منتظری، ج2، ص200).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo