< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

94/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حقیقت غیبت/ حرمت غیبت /نوع چهارم از مکاسب محرّمة/ مکاسب محرّمه

مراد از «حرمت عيوب مستوره»:

سخن در جواز غیبت عیوب آشکار و غیر مستور بود، گفته شد که بیشتر فقها قائل به جواز غیبت در عیوب ظاهره و غیر مستوره شده اند. حال بحث مهم آن است که مراد از «عیب مستور» که غیبت آن حرام و «عیب غیر مستور» که غیبت آن جائز می باشد، چیست؟ آیا مراد کشف و ظهور عیب در نزد سامع غیبت است؟ یا کشف و ظهور عیب در نزد عموم مردم باشد؟ قبل از ورود در مسئله مناسب است که روایات مرتبط با مسئله را بررسی کنیم.

روایت اوّل: عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَيَابَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ: «الْغِيبَةُ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ، وَأَمَّا الْأَمْرُ الظَّاهِرُ مِثْلَ الْحِدَّةِ[1] وَ الْعَجَلَةِ[2] فَلَا[3] ، وَالْبُهْتَانُ أَنْ تَقُولَ فِيهِ مَا لَيْسَ فِيهِ».[4]

بررسی «عبدالرحمن بن سیابة»:

عبد الرحمن در کودکی پدرش «سیابه» را از دست داد، او با هزار درهمی که یکی از دوستان پدرش به او قرض داد توانست زندگی خودش را اداره کند، پس از اداء قرضش، به مدینه رفت و خدمت إمام صادق  رسید، حضرت او را در کسب به امانت و صداقت در عمل نصیحت کردند، و از این که قبل از آمدنش به حجّ دین مردم را اداء کرد، تحسین کردند.[5]

عبد الرحمن بن سیابه را جمعی از فقها مثل مقدّس اردبیلی[6] ، شهید ثانی[7] ، صاحب مدارک[8] ، صاحب حدائق[9] ، «مجهول» دانسته اند، ولی با ملاحظه برخی از شواهد[10] می توان روایات او را ممدوح یا حسنه توصیف کرد، بلکه با توجّه به آن که او از مشایخ ابن ابی عمیر[11] است وبنا بر قبول وثاقت تمام مشایخ ابن ابی عمیر، می توان قائل

به وثاقت او شد.

روايت دوّم:

فِي الْمَجَالِسِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَيَابَةَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ  قَالَ: «إِنَّ مِنَ الْغِيبَةِ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ، وَإِنَّ مِنَ‌ الْبُهْتَانِ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا لَيْسَ فِيهِ».[12]

روايت سوّم:

الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: «الْغِيبَةُ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا قَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ، فَأَمَّا إِذَا قُلْتَ مَا لَيْسَ فِيهِ فَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ «فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتٰاناً وَ إثماً مُبِيناً».[13]

روايت چهارم:

مرسلة الحسین بن سعید: مَنْ قَالَ فِي مُؤْمِنٍ مَا لَيْسَ فِيهِ حَبَسَهُ اللَّهُ فِي طِينَةِ خَبَالٍ حَتَّى يَخْرُجَ مِمَّا قَالَ فِيهِ وَ قَالَ إِنَّمَا الْغِيبَةُ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا هُوَ فِيهِ مِمَّا قَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذَا قُلْتَ فِيهِ مَا لَيْسَ فِيهِ فَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ: « فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتٰاناً وَ إثماً مُبِيناً‌».[14]

این روایت مرسل است. امّا «حسین بن سعید» فردی موثق است، و کتابهایش جزء «جوامع اوّلیه حدیثی شیعه» بوده.[15]

روايت پنجم:

فِي عِقَابِ الْأَعْمَالِ: «وَ مَنْ مَشَى فِي عَيْبِ أَخِيهِ وَكَشْفِ عَوْرَتِهِ كَانَتْ أَوَّلُ خُطْوَةٍ خَطَاهَا وَضَعَهَا فِي جَهَنَّمَ وَكَشَفَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ عَلَى رُءُوسِ الْخَلَائِقِ».[16]

روايت ششم:

الشَّيْخُ الْمُفِيدُ فِي الْإِخْتِصَاصِ، عَنِ الرِّضَا قَالَ: «مَنْ أَلْقَى جِلْبَابَ الْحَيَاءِ فَلَا غِيبَةَ لَهُ»، وَرَوَاهُ الْقُطْبُ الرَّاوَنْدِيُّ فِي لُبِّ اللُّبَابِ، عَنِ النَّبِيِّ  مِثْلَهُ‌.[17]

روايت پنجم:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ  عَنِ الْغِيبَةِ؟ قَالَ: «هُوَ أَنْ تَقُولَ لِأَخِيكَ فِي دِينِهِ مَا لَمْ يَفْعَلْ، وَتَبُثَّ عَلَيْهِ أَمْراً قَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ، لَمْ يُقَمْ عَلَيْهِ فِيهِ حَدٌّ».[18]

روايت هشتم:

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ رَجُلٍ لَا نَعْلَمُهُ إِلَّا يَحْيَى الْأَزْرَقَ قَالَ: قَالَ لِي أَبُوالْحَسَنِ علیه السلام: «مَنْ ذَكَرَ رَجُلًا مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِيهِ، مِمَّا عَرَفَهُ النَّاسُ لَمْ يَغْتَبْهُ، وَمَنْ ذَكَرَهُ مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِيهِ، مِمَّا لَا يَعْرِفُهُ النَّاسُ اغْتَابَهُ، وَ مَنْ ذَكَرَهُ بِمَا لَيْسَ فِيهِ فَقَدْ بَهَتَهُ».[19]

بررسی روايات: پس از ذکر روایات مناسب است که بحث شود:

آيا مدار در «مستوریت عیب»، بر مستوریت عیب در نزد سامع و شنونده است؟ لذا اگر شنونده عالم به عیب شخص باشد، ذکر عیب آن شخص در نزد شنونده غیبت به حساب نمی آید، بنابراین، اگر تمام مردم شهر عیب شخصی را بدانند ولی شخص سامع عالم به عیب شخص نباشد، در این صورت ذکر عیب مغتاب «بالفتح» جائز نمی باشد.آيا مدار در «مستوریت عیب»، مستوریت عیب در نزد جمع زیادی از مردم است؟ لذا این که شنونده عالم به عیب مغتاب «غیبت شونده» باشد یا جاهل به عیب باشد، تفاوتی ندارد، بنابراین، اگر بیشتر مردم عیب شخص را بدانند هر چند شنونده جاهل به عیب باشد، در این صورت غیبت مغتاب جائز می باشد.آيا مدار بر «اشاعه فحشاء» است؟ لذا هر نوع اشاعه فحشاء حرام است، چه شنوتده جاهل به عیب باشد یا عالم به آن باشد، چرا که واگو کردن گناه، به خاطر آن که ترویج گناه می باشد حرام است، حتّی در نزد کسانی که عالم به عیب بوده باشند.

آيا مدار بر «عدم القاء جلباب حیاء» است؟ بنابراین هر کسی که جلباب حیاء را بیندازد و اظهار به گناه بکند، چون خود اقدام به سلب حیاء و احترام خویش کرده، لذا غیبتش در آن عیب ـ نه سائر عیوبش ـ جائز است.[20]

آيا مدار بر «حفظ حرمت مومن» است، بنابراین، ملاک در حرمت غیبت، از بین نرفتن آبروی مومن است.

باید پیرامون این عناوین بحث و بررسی شود. توضیح بیشتر إحتمالات إن شاء اللّه در جلسه بعدی از کلمات مرحوم إمام نقل خواهد شد.[21]

بیان أستاد اشرفی: در ابتدا باید گفت: شکی نیست که أصل اولیه بر حرمت غیبت کردن از شخص و حرمت اذاعه سرّ مومن و عیب و بدیهای او می باشد، در این جهت تفاوتی نیست که شخص معروف به خوبی باشد یا معروف به بدی باشد، این که سامع عالم به عیب باشد یا جاهل به عیب مغتاب باشد؛ چه آن که خدای متعال ستّار العیوب است و خداوند می فرماید:{لٰا يُحِبُّ اللّٰهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ}[22] {وَلاَ يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً}.[23]

بنابراین، برای إثبات جواز غیبت، باید به دنبال مجوّزات و مبرّرات غیبت باشیم. واگر مجوّزات غیبت ثابت نشد حکم به حرمت غیبت می کنیم.

به بيان ديگر: مقتضای إطلاق «ذکرک اخاک بما یکره» «ذکرک اخاک بما لو سمعه لساءه» آن است که ذکر هر عیب انسان غائب چه در نزد عالم به عیب یا جاهل به عیب، چه عیب معروف در نزد مردم و چه عیب غیر معروف در نزد مردم جائز نیست، بنابراین در صورت شک در استثناء غیبت مقتضای اطلاقات حرمت غیبت، عدم جواز غیبت می باشد.[24] بررسی تفصیلی ملاکات غیبت و نتیجه هر یک در مسئله ما نحن فیه، در جلسه بعدی إن شاء اللّه مطرح خواهد شد.

 


[1] «الحِدَّة» بالكسر: ما يعتري الإنسان من الغضب والنَّزَق. راجع: القاموس المحيط، ج1، ص276 «حدد».
[2] قال الراغب: «العجلة: طلب الشي‌ء وتحرّيه قبل أوانه، وهو من مقتضى الشهوة، فلذلك صارت مذمومة في عامّة القرآن». وقال العلّامة المجلسي: «العجلة- بالتحريك-: السرعة والمبادرة في الامور من غير تأمّل». راجع: المفردات للراغب، ص548 «عجل».
[3] مرحوم مقدس اردبیلی این روایت را خلاف حکم عقل می دانند، ایشان می فرمایند: «العقل يقبّح قول ما يكره صاحبه من العيوب و إن كانت فيه، و هو ظاهر و مشاهد». «مجمع الفائدة والبرهان، ج12، ص355.»
[5] تفصیل این روایت را در الکافی، کلینی، ج9، ص714-717، باب أداء الأمانة، ح9. ملاحظه کنید
[10] اقول: برای إثبات ممدوحیت عبد الرحمن بن سیابه می توان شواهدی اقامه کرد:شاهد اوّل: روایت فوق چرا که در آن روایت حضرت پس از آن که از او درباره هزار درهم سئوال کردند، او را تحسین کردند وبه او فرمودند: «قد أحسنت».شاهد دوّم: «التزام به مسائل شرعی» عَنْ عَبْدِ الرَّحْمٰنِ بْنِ سَيَابَةَ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللّٰهِ عليه السلام: جُعِلْتُ لَكَ الْفِدَاءَ، إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ: إِنَّ النُّجُومَ لَايَحِلُّ النَّظَرُ فِيهَا وَهِيَ تُعْجِبُنِي، فَإِنْ كَانَتْ تُضِرُ بِدِينِي، فَلَا حَاجَةَ لِي فِي شَيْ‌ءٍ يُضِرُّ بِدِينِي، وَإِنْ كَانَتْ لَاتُضِرُّ بِدِينِي، فَوَ اللّٰهِ إِنِّي لَأَشْتَهِيهَا، وَأَشْتَهِي النَّظَرَ فِيهَا. فَقَالَ: «لَيْسَ كَمَا يَقُولُونَ، لَاتُضِرّ بِدِينِكَ». «الکافی، کلینی، ج15، ص459، ح234».شاهد سوّم: «تعلیم دعای طولانی وبلند بالا از جانب امام» عَنْ عَبْدِ الرَّحْمٰنِ بْنِ سَيَابَةَ، قَالَ: أَعْطَانِي أَبُو عَبْدِ اللّٰهِ عليه السلام هٰذَا الدُّعَاءَ: «الْحَمْدُ لِلّٰهِ وَلِيِّ الْحَمْدِ وَ أَهْلِهِ وَ مُنْتَهَاهُ وَ مَحَلِّهِ... «الکافی، کلینی، ج4، ص571، کتاب الدعاء، ح31».شاهد چهارم: «تقسیم مال به امر امام  » عبد الرحمن بن سيابة، قال : دفع إلي أبو عبد الله عليه السلام دنانير، وأمرني أن أقسمها في عيالات من أصيب مع عمه زيد، فقسمتها، قال : فأصاب عيال عبد الله ابن الزبير الرسان أربعة دنانير». «رجال الکشی، ج2، ص629، ح622».شاهد پنجم: وقوع در سلسله سند کامل الزیارات «کامل الزیارات، ابن قولویه، ص71، ح1».
[15] توضیح آن که: کتب جوامع حدیثی شیعه را به سه قسم تقسیم کرده اند:1. «جوامع اولية» حدیثی شیعه عبارت از «المحاسن» «نوادرالحکمة» «الجامع» «کتب ثلاثون حسن و حسین بن سعید».2. «جوامع ثانويه» عبارت از «الکافی» «من لایحضره الفقیه» «تهذیب الاحکام» «الاستبصار».3. «جوامع متاخرّه» عبارت از «بحارالانوار» «الوافی» «وسائل الشیعة» «جوامع الکلم للجزائری» «عوالم العلوم» «مستدرک الوسائل» «الشفا في أخبار المصطفی . للتبریزی» «جامع احادیث الشیعة» می باشند. «افادات حضرت أستاد اشرفی دام ظلّه در درس؛ موسوعة طبقات الفقهاء، سبحانی، «المقدمة» ج1، ص368»
[20] اقول: با توجه به آن که مراد از القاء جلباب حیاء در روایت همان «تجاهر به فسق» است، همانطور که اقای خوئی و دیگران در بحث متجاهر به فسق تصریح کرده اند، از بحث از این عنوان در کشف ملاک جواز وغیبت حرمت بی نیاز هستیم.
[21] اقول: مجرد بحث از این که ملاک در حرمت غیبت «حفظ حرمت مومن است یا القاء جلباب حیاء» چیست، مفید در بحث نیست، چه آن که در هر صورت باید بحث شود که اگر کسی در جمعی پرده حیاء را دریده یا مومنی احترام خود را از بین ببرد، آیا می توان عیبش را برای چمع دیگر ذکر کرد؟ آیا القاء جلباب حیاء در نزد سامع مهم است یا در نزد عموم مردم؟.
[24] اقول: ظاهراً بیان اوّل که در کلام أستاد آمده صحیح نمی باشد، وبیان دوّم صحیح می باشد، توضیح آن که: اصل حرمت غیبت فی الجمله است نه بالجمله، و این که اصل حرمت غیبت حتی در عیوب غیر مستوره باشد اول کلام است، چه آن که احتمال دارد غیبت عیوب ظاهره اصلاً موضوع غیبت محرّم به شمار نیاید، لذا نمی توان قائل شد که اصل بر حرمت غیبت حتی در عیوب ظاهره می باشد و برای جواز نیازمند مجوّز هستیم، چه آن که تمسّک به اطلاقات حرمت غیبت در فرد مشکوک «عیوب ظاهره» تمسّک به عام در شبهه مصداقیه خواهد بود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo