< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

94/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حقیقت غیبت/ حرمت غیبت /نوع چهارم از مکاسب محرّمة/ مکاسب محرّمه

استدراکی از اعتبار «کراهت مغتاب»:

سخن در اعتبار کراهت مغتاب «بالفتح» در مفهوم غیبت گذشت و گفته شد که إمام خمینی منکر این مطلب هستند و چنین شرطی را معتبر ندانسته اند، و لذا قائل به حرمت غیبت حتّی نسبت به کسی که از ذکر عیوبش ناراحت نمی شود، شده اند.

دليل بر عدم اعتبار کراهت مغتاب:

برخی[1] در دفاع از ایشان فرموده اند که گاهی شخص از غیبت کردن دیگران خوشحال می شود، تا گناهانش پاک شود[2] ، چه آن که معتقد است با غیبت کردن سیئاتش پاک شده و حسنات دیگری به او منتقل می شود، در حالی که شکی نیست که این موارد نیز مصداق «غیبت محرّم» نیز می باشد، لذا کشف می کنیم که «کراهت مغتاب» شرط نیست، والّا اگر کراهت مغتاب را شرط بدانیم باید معتقد شویم که این موارد، غیبت به شمارنمی آید.

إشکال أستاد اشرفی: در نقد این ادّعا باید گفت:

اوّلاً: سخن ما در حرمت غیبت لو خلّی و طبعه بدون در نظر گرفتن شرائط و عوارض دیگر می باشد، حال اگر کسی به خاطر ملاحظات و برخی نکات خارجی از این که غیبتش بشود تا گناهانش پاک شود، خوشحال می شود از محل بحث خارج است.

ثانياً: سخن در بررسی شرائط «غیبت محرّم» یا عنوان «غیبت» بود، ولازمه إستدلال مستدل که گفته بود که اگر این شرط «کراهت مغتاب» معتبر باشد لازمه اش آن است که غیبت حرام نباشد یا این که اساساً عنوان غیبت صادق نباشد، آن است که از اعتبار این قید عدم آن به وجود میاید «یلزم من وجوده عدمه»، یعنی: لازمه إستدلال ایشان آن است که غیبتی که حرام است حرام نباشد، چه آن که با اعتبار این شرط عیب جویی که قطعاً مصداق «غیبت» است یا آن که مصداق «غیبت محرّم» است، لازم می آید که مصداق «غیبت» نباشد یا آن که حرام نباشد. ولیس هذا إلّا ما یلزم من اعتباره عدم تحقّقه.[3]

اعتبار مستور بودن عيب:

یکی دیگر از شرائطی که در غیبت معتبر دانسته شده، اعتبار «مستور بودن» عیوب شخص می باشد، بنابراین، ذکر عیوب ظاهری شخص که بر دیگرانن پوشیده نیست، حرام نمی باشد.

کلام مرحوم إمام خمينی: مرحوم أستاد خمینی[4] معتقدند که چنین شرطی در غیبت معتبر نیست، ایشان می فرمایند:

در بسیاری از کتب لغت و فقها چنین قیدی «مستور بودن عیب» ذکر نشده است، البتّه ظاهر عبارت صحاح اللغة و مجمع البحرین که گفته اند: «أن یتکلّم خلف انسان مستور بما یغمّه لو سمعه» اعتبار چنین قیدی است، ولی این ادّعا نا تمام است، چرا که مراد از «انسان مستور» در این عبارت، فرد عفیف می باشد، همچنان که جوهری گفته: «رجل مستور وستیر، ای: عفیف»[5] و در القاموس آمده: «الستیر: العفیف».[6]

ایشان در توجیه برخی از روایات که از آنها إستفاده می شود که چنین قیدی «مستوریت» إستفاده می شود، مثل روایت عبد الله بن سنان «الْغِيبَةُ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا قَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ، فَأَمَّا إِذَا قُلْتَ مَا لَيْسَ فِيهِ فَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ «فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتٰاناً وَ إثماً مُبِيناً»[7] و روایت عبد الرحمن بن سیابه «إِنَّ مِنَ الْغِيبَةِ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ، وَإِنَّ مِنَ‌ الْبُهْتَانِ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا لَيْسَ فِيهِ»[8] و نقل دیگر آن «الْغِيبَةُ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ، وَأَمَّا الْأَمْرُ الظَّاهِرُ مِثْلَ الْحِدَّةِ وَ الْعَجَلَةِ فَلَا، وَالْبُهْتَانُ أَنْ تَقُولَ فِيهِ مَا لَيْسَ فِيهِ».[9] ـ اگرچه إحتمال اتّحاد دو روایت اخیر وجود دارد ـ می فرمایند:

در این روایات دو إحتمال وجود دارد اگرچه إحتمال دوّم قوی تر به نظر می رسد.

إحتمال اول: مراد از «ستره الله علیه» ستر تکوینی در برابر مشکوف تکوینی است، مثلاً طول قامت یا عمیان چشم یا پیسی و برص ـ هر چند پوشیده شود ـ عیوب آشکار است، و ترس و بخل و طمع ـ هر چند که با آثارشان آشکار شوند ـ عیوب پنهان شخص می باشد. البتّه این إحتمال با ملاحظه سائر روایات در مسئله ضعیف به نظر می رسد.

إحتمال دوّم: مراد از «ستره الله علیه» مستوریت نزد مردم در برابر مکشوفیت نزد مردم می باشد، بنابراین، بیماری برصی که مردم آن را می بینند از قبیل «لیس ستره الله» می باشد، و بخل تا مردم آثار آن را نبینند از قبیل «ما ستره الله» می باشد، این مطلب از روایات فراوانی إستفاده می شود. آری، آنگاه که آثار بخل «مثلاً» مشهود شد، دیگر مصداق «ما ستره الله» نیست.

رواية داود بن سرحان، سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ  عَنِ الْغِيبَةِ؟ قَالَ: «هُوَ أَنْ تَقُولَ لِأَخِيكَ فِي دِينِهِ مَا لَمْ يَفْعَلْ، وَتَبُثَّ عَلَيْهِ أَمْراً قَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ، لَمْ يُقَمْ عَلَيْهِ فِيهِ حَدٌّ».[10]

عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَيَابَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ  يَقُولُ: «الْغِيبَةُ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ، وَأَمَّا الْأَمْرُ الظَّاهِرُ مِثْلَ الْحِدَّةِ وَ الْعَجَلَةِ فَلَا، وَالْبُهْتَانُ أَنْ تَقُولَ فِيهِ مَا لَيْسَ فِيهِ».[11]

رواية يحيى الأزرق، قال: قال لي أبو الحسن : «مَنْ ذَكَرَ رَجُلًا مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِيهِ، مِمَّا عَرَفَهُ النَّاسُ لَمْ يَغْتَبْهُ، وَ مَنْ ذَكَرَهُ مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِيهِ، مِمَّا لَا يَعْرِفُهُ النَّاسُ اغْتَابَهُ، وَ مَنْ ذَكَرَهُ بِمَا لَيْسَ فِيهِ فَقَدْ بَهَتَهُ».[12]

از این روایات إستفاده می شود که معیار «مستوریت نزد مردم» می باشد، نه «مستوریت تکوینی».

کلام أستاد خوئی ره:

آنچه که از روایات و کلمات لغویین إستفاده می شود قدر متیقّن از غیبت محرّم، ذکر عیوب مستور شخص می باشد، امّا ذکر عیوب آشکار غیبت به شمار نمی آید.

البتّه غزالی در احیاء علوم از عائشه نقل می کند که زنی بر من و پیامبر وارد شد، پس از آن که رفت با دست خویش به او اشاره کردم که قدش کوتاه بود، پیامبر  به من فرمودند: «اغتبتیها»[13] ، که از این راویت إستفاده می شود که ذکر عیوب آشکار نیز غیبت به شمار می آید.

ولی با توجّه به راوی و ارسال روایت و این که در کتب اهل سنت ذکر شده نمی توان به این روایت اعتماد کرد.

در انتها آية الله خوئی تذکر می دهند که ممکن است یک عمل از باب هتک مومن، سب، ظلم، حرام باشد، نه از باب صدق غیبت.

کلام ميرزای تبريزی: شیخنا المعاصر آقای تبریزی در اینجا مطلبی دارند که مناسب است ذکر شود، ایشان می فرمایند[14] :

برخی از روایت عبد الرحمن ابن سيابة، «إن من الغيبة أن تقول في أخيك ما ستره اللّه عليه، و إن من البهتان أن تقول في أخيك ما ليس فيه» چنین إستفاده کرده اند که غیبت انحصار در ذکر عیب مستور ندارد، چه آن که در روایت آمده «إنّ من الغیبة» و «من» تبعیضيه است، یعنی: یکی از أقسام غیبت آن است که عیب مستور ذکر شود، ولذا دلالت ندارد که اگر عیب مستور نبود، ذکر آن عیب غیبت به شمار نیاید، لذا بعید نیست که گفته شود که ذکر عیب غیر مستور به مقتضای سایر مطلقات، غیبت به شمار می آید؛ چنان که مرحوم إمام خمینی بر این امر اصرار دارند.

امّا در نقد این إحتمال باید گفت که: مراد از «من» تبعیضیه در این روایت، تبعیض به لحاظ مفهوم نیست، بلکه تبعیض به لحاظ مصداق می باشد، یعنی روایت در صدد بیان مفهوم غیبت نیست، بلکه در صدد بیان برخی از مصادیق غیبت می باشد، و إثبات «غیبت» برای برخی از مصادیق نافی صدق «غیبت محرّم» بر مصادیق دیگر نمی باشد، به خلاف صورتی که «من تبعیضیه» مربوط به تبیین مفهوم غیبت باشد که إحتمال دارد ادّعا شود که بنا براین إحتمال، روایت در صدد نفی حقیقت و مفهوم غیبت از مصادیق دیگر فاقد قید می باشد.

شاهد بر این که مراد «تبعیض» به لحاظ مصادیق است نه مفاهیم آن است که در ذیل روایت آمده «إنّ من البهتان» و مسلّم است که «بهتان» یک نوع بیشتر نمی باشد و دو گونه و دو نوع نمی باشد مضافا به آن که در برخی از روایات دیگر که ناظر به اعتبار ستر در عیوب می باشد، «من» تبعیضیه نیامده است، چنان که در روایت داود بن سرحان، قال: «سألت أبا عبد اللّه عن الغيبة؟ قال: هو أن تقول لأخيك في دينك ما يفعل، و تبث عليه أمرا قد ستره اللّه عليه لم يقم عليه فيه حدّ» چنین می باشد.

کلام أستاد در اعتبار مستوريت:

در جمع بندی وبیان نظر مختار در اعتبار قید «مستوریت» چند نکته ذکر می شود:

الف. تفسیر «مستور» به عفّت که مربوط به خود شخص است نه به آن عیب، را نمی توان در تعابیری چون «ستره الله» و مانند آن جاری دانست، پس «مستور» در مفهوم غیبت وصف عیب است نه وصف شخص، ولذا همانطور که خود ایشان در إحتمال دوّم بیان کرده اند مراد از «ستر» ستر تکوینی دربرابر کشف تکوینی نمی باشد.

ب. قید «مستوریت» در روایات فراونی وارد شده، و صریح بسیاری از روایات بر اعتبار چنین قیدی می باشد، مثل روایت عبد الرحمن بن سیابه که از مشایخ ابن ابی عمیر است و بنابر قاعده توثیق مشایخ ابن ابی عمیر ثقه است ـ و مانند آن که خود ایشان نیز برخی از آنها را مطرح کردند.

ج. همانطور که أستاد ما آقا خوئی[15] فرمودند: قدر متیقّن از روایات غیبت، حرمت اذاعه و اشاعه عیب مستور در بدن یا دین به قصد انتقاص می باشد، و لذا این قید «مستوریت» معتبر است و در ما بقی قیودی که إحتمال اعتبار آن در شبهه مفهومیه وجود دارد، أصلله البراءة جاری می شود.

د. همانطور که قبلاً تصریح شد، اگر بر فرض «ذکر عیب غیر مستور» را از باب غیبت حرام ندانیم، ولی ممکن است حرمت آن را از باب «إیذاء مومن» «هتک مومن» و.. حرام بدانیم.

 


[1] ارشاد الطالب، تبریزی، ج1، ص191.
[2] در نجف اشرف اطّلاعیه ای بر علیه مرحوم آقای شهید صدر صادر کرده بودند، یکدیگر را در یک مجلسی دیدیم، درباره اطّلاعیه پرسیدم، گفت: شیخنا من خوشحال هم هستم، گناهان زیادی بر گردن من هست، حال چه بهتر که گناهان من پاک می شود.
[3] اقول: کلام مستدل به معنای کشف از عدم صدق «غیبت» یا از عدم اتصاف آن به حرمت است، نه به آن معنا باشد که در عین حالی که حرام است حرام نباشد.
[14] ارشاد الطالب، تبریزی، ج1، ص192.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo