درس خارج فقه استاد اشرفی
94/11/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کوتاه کردن سبیل/نوع چهارم از مکاسب محرّمه/مکاسب محرّمة
پس از آن که بحث فقهی پیرامون لحیه «ریش» و حدود شرعی واجب و مستحبّ آن بیان شد، مناسب است برای تکمیل بحث، پیرامون شارب «سبیل» کمی سخن بگوئیم.
«شارب» عبارت از مویی است که بر روی لب بالا رویده می شود [1] ، و گاهی به آن «شاربان» گفته می شود [2] ، به اعتبار دو طرف راست و چپ لب بالا.
برخی از اهل سنت بلند شدن شارب را جائز میدانند، و کوتاه کردن آن را مستحبّ میدانند[3] ، و برخی از آنها کوتاه کردن شارب را واجب میدانند، به خاطر امر به قض یا حفّ شوارب.[4]
مشهور فقهاء شیعه إستحباب کوتاه کردن شارب می باشد [5] [6] ، وبرخی مثل مجلسی اول[7] و مرحوم نائینی[8] احتیاط را در ترک بلند کردن سبیل از حد متعارف دانستهاند، یعنی: بظاهر اوامر فوق اخذ کردهاند.
روایات در کوتاه کردن شارب:آنچه که از روایات إستفاده می شود مطلوبیت کوتاه کردن شارب به صورتی که بر روی لب بالا قرار نگیرد، حال باید روایات بررسی شود تا فهمیده شود کوتاهی شارب تا چه مقدار نزد شارع مطلوب بوده.
روایت اوّل: روایات «إحفوا الشوارب وأعفوا اللحی»، بحث پیرامون فقره «اعفوا اللحی» گذشت، امّا نسبت به تفسیر «احفوا الشوراب» إحتمالاتی ذکر شده: 1. به معنای استئصال، یعنی کوتاه کردن از ریشه و بیخ سبیل،[9] همانند علامه مجلسی.[10] 2. کوتاه کردن به صورتی که به اصول و ریشه مو برسد، همانند صاحب حدائق.[11] 3. مبالغه در کوتاه کردن و گرفتن و کندن شارب[12] ، همانند محقّق داماد[13] ، فیض کاشانی.[14] 4. زیاد گرفتن شارب.[15] 5. کوتاه کردن شارب، در برابر بلند کردن ریش در حدّ حلق.[16] 6. نهی از بلند کردن و رها کردن شارب «علامه بلاغی».
روایت دوّم: عَلِی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام، قَالَ: «سَأَلْتُهُ عَنْ قَصِّ الشَّارِبِ؟ أَمِنَ السُّنَّةِ، قَالَ: نَعَمْ».[17]
البتّه مراد از سنّت ممکن است خصوص مستحبّ نباشد، بلکه آنچه که پیامبر تشریع کردهاند باشد.
روایت سوّم: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ «مِنَ السُّنَّةِ أَنْ تَأْخُذَ مِنَ الشَّارِبِ حَتَّی یبْلُغَ الْإِطَارَ».[18]
إطار یعنی چیزی که دور شیء قرا بگیرد، مراد ابتدا خط رویش سبیل، یعنی بالای لب است؛ بنابراین مراد این است که شارب را تا اوّل لب بالا کوتاه کنیم و این حدیث می تواند جواز نگه داشتن شارب در حدّ اطارّ را إثبات کند.
ابن اثیر در النهایة میگوید: «و فی حدیث عمر بن عبد العزیز: "یقصّ الشارب حتّی یبدو الإطار"، یعنی: حرف الشفة الأعلی الذی یحول بین منابت الشعر و الشفة و کلّ شیء أحاط بشیء فهو إطار له».[19]
روایت چهارم: قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ «لَا یطَوِّلَنَّ أَحَدُکمْ شَارِبَهُ؛ فَإِنَّ الشَّیطَانَ یتَّخِذُهُ مَخْبَأً یسْتَتِرُ بِهِ».[20]
برخی از بزرگان معتقدند که ملک هر عامل کار ونیرویی مفید به کارگیری است که به سوی خیر باشد، و شیطان هر چیزی است که موجب کار بلد و پلیدی باشد.
مثلاً این که در روایت آمده که هر دانه باران را ملکی پایین میآورد، إحتمال دارد که مراد آن نباشد که هر قطره از باران را یک ملکی از ملائک خدای متعال پائین میآورد، بلکه إحتمال دارد که منظور نیروی جاذبهای باشد که موجب پایین آمدن باران می شود . بنابراین، هر نیرویی که خدا در جهت خیر آفریده ملک نامیده می شود یا مثلاً: در روایت آمده که پاها را در حمّام با سنگ پای مشترک نشویید، که در آن شیطان است، ظاهراً مراد کثافتها و میکروبها است.
در این روایت هم، إحتمال دارد که مراد از این که شیطان در سبیلها قرا میگیرد به خاطر آن باشد که وقتی سبیل پایین باشد، موقع غذا خوردن غذا به سبیلش متصل می شود ومرکز پرورش بیماریها خواهد بود.
روایت پنجم: إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَنِ النَّبِی قَالَ: «لَا یطَوِّلَنَّ أَحَدُکمْ شَارِبَهُ وَ لَا شَعْرَ إِبْطَیهِ وَ لَا عَانَتِهِ؛ فَإِنَّ الشَّیطَانَ یتَّخِذُهَا مَخْبَأً یسْتَتِرُ بِهَا».[21]
روایت ششم: عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُثْمَانَ أَنَّهُ رَأَی أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَحْفَی شَارِبَهُ، حَتَّی أَلْصَقَهُ بِالْعَسِیبِ».[22]
عسیب: منبت و محل رویش سبیل را می گویند[23] ، خدا رحمت کند آیة الله حکیم ملتزم به کوتاه کردن شارب بودند، به صورتی که پیوسته بشره بالای لب ایشان دیده میشد.
روایت هفتم: مَکارِمِ الْأَخْلَاقِ عَنِ الصَّادِقِ قَالَ:«کانَ شَرِیعَةُ إِبْرَاهِیمَ التَّوْحِیدَ وَ الْإِخْلَاصَ إِلَی أَنْ قَالَ ـ: وَزَادَهُ فِی الْحَنِیفِیةِ الْخِتَانَ، وَقَصَّ الشَّارِبِ وَنَتْفَ الْإِبْطِ، وَتَقْلِیمَ الْأَظْفَارِ وَحَلْقَ الْعَانَة، وَأَمَرَهُ بِبِنَاءِ الْبَیتِ وَ الْحَجِّ وَ الْمَنَاسِک؛ فَهَذِهِ کلُّهَا شَرِیعَتُهُ».[24]
روایت هشتم: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِإِبْرَاهِیمَ: «تَطَهَّرْ فَأَخَذَ شَارِبَهُ، ثُمَّ قَالَ تَطَهَّرْ فَنَتَفَ مِنْ إِبْطَیهِ، ثُمَّ قَالَ تَطَهَّرْ فَقَلَّمَ أَظْفَارَهُ، ثُمَّ قَالَ تَطَهَّرْ فَحَلَقَ عَانَتَهُ، ثُمَّ قَالَ تَطَهَّرْ فَاخْتَتَنَ».[25]
به این مضمون روایات فراوانی ذکر شده[26] ، و در روایات اهل سنت آمده: «خذو من هذا و دعوا هذا، یعنی: شاربه الأعلی یؤخذ منه»[27] ، «کان رسول الله یقصّ شاربه»[28] ، «کان رسول الله یجزّ شاربه».[29]
پس از ملاحظه برخی از روایات در مسئله، مناسب است که حکم مسئله را بررسی کنیم.
این ادّعا که برخی از علماء گفتهاند که چون کوتاه کردن سبیل سبب بد شکل شدن انسان می شود ، لذا حرام است.. ادعای نا صوابی است، چه آن که با توجّه به آن که نقل شده که خود معصومین سبیلها را کوتاه میکردند ادعای حرمت نا صحیح است.
تراشیدن سبیل: امّا تراشیدن سبیل واجب نیست، چه آن که در روایت آمده که تا حدّ «إطار «بالای لب»» کوتاه شود دلالت می کند که مقداری سبیل می توان باقی باشد، والا اگر شخص سبیل خود را بتراشد امر به کوتاه کردن تا بالای لب معنا نخواهد داشت، بلکه برخی[30] قائل شدهاند که تراشیدن سبیل حرام است، چون موجب تشویه در صورت می شود .
بنابراین، با لحاظ روایت اطار، أدلّه قصّ الشوارب یا حفّوا الشوارب جواز بقاء تا حدّ ابتداء لب بالای جائز است و سیره مسلمّه مسلمین هم بر آن دلالت دارد.
حکم بلند کردن سبیل: برخی ادّعا کردهاند که مقتضای روایاتی که امر به قصّ شوارب می کند آن است که نباید سبیل بر روی لب بیایید، لذا حرام است که شارب بر روی لب بیاید.. امّا این ادّعا صحیح نیست، چرا که کوتاه کردن شارب با این میسازد که شخص سبیلش را کمی کوتاه کند که داخل دهانش نرود، ولی در عین حال بر روی شارب بیاید.
بنابراین، کوتاه کردن، به دلیل روایات فوق مستحبّ است به حدّ اطار برسد، بنابراین، رسیدن به حد اطار واجب نیست، بلکه مرتبهای از مراتب إستحباب و ندب است.
برخی برای إثبات حرمت بلند کردن سبیل تمسّک به روایتی[31] کردهاند که مفادش آن است که عدهای ازقوم کسری نزد پیامبر آمده بودند که سبیهایشان را تابیده بودند و بلند کرده بودند، و پیامبر از نگاه کردن به آنها اعراض کردند، لذا گفتهاند که این که کسی سبیلهای خود را همانند قوم کسری قرار بدهد و آنها را بتابد و ببافد «سبیل چخماخی» عملش حرام است.. ولی به نظر میرسد این ادّعا صحیح نمی باشد، چه آن که مجرّد اعراض پیامبر و این که از نگاه کردن به آنها ناخشنود شدند دلیل بر حرمت نمی باشد.
امّا این که در روایت آمده سبیلهای بلند، مخبأ شیطان است، دلالت بر حرمت نمی کند، همچنان که ناخنهای بلند محل کثافت و مخبأ شیطان است، ولی بلند کردن آنها حرام نیست.
در هر صورت، آنچه که از روایات إستفاده می شود آن است که «قصّ الشارب» صدق کند ـ همانطور که گفته شد که «اعفاء اللحی» باید صدق کند، امّا حدّ آن مشخص نیست، امّا این که باید حتماً و لزوماً به اندازه خاصی باشد از روایات چیزی إستفاده نمی کند. البتّه می توان به سیره مسلمین إستدلال کرد که سبیلها روی لب همانند درویشها و صوفیه قرار نگیرد.[32]