< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

94/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بیع ما لا منفعة معتدّ به /نوع سوّم از مکاسب محرمه/ مکاسب محرّمه

مقدمه: پس از فراغ از بررسی نوع دوّم از مکاسب محرّمه که عبارت از بیعِ چیزی به قصد منفعت حرام بود، اینک به بررسی نوع سوّم از مکاسب محرّمه، می پردازیم، نوع سوّم از مکاسب محرّمه که مرحوم شیخ مطرح کرده اند، عبارت است از بیع چیزی که منفعت معتدّ به آن حرام باشد، یا آن که اساساً فاقد منفعت معتدّ به باشد.

بيع ما لا منفعة محلّلة معتد بها عند العقلاء:آیا بیع چیزی که منفعت حلال معتد بها نداشته باشد، مثل بیع سوسک، گربه، و میمون مثلاً جائز است، یا خیر؟قبل از ورود به بحث دو نکته به عنوان مقدمه ذکر می شود.

    1. همانطور که با تحولات جهان موضوعاتِ أحکام شرعی تغییر می کند، در مسئله «منفعت» و «عدم منفعت» هم، تحولات جهان سبب تغییر منفعت وفائده اشیاء می شود، مثلاً پوست تخم مرغ که در گذشته از آن إستفاده نمی شد، ولی امروزه با پوست تخمِ مرغ، غذا و دانه مرغ تهیه می کنند؛ یا مثلاً پوست شیر و پلنگ در گذشته ارزشی نداشته، امّا امروزه پوست این حیوانات بسیار ارزشمند شده.. یا گفته شده که، در کره شمالی مردم آنجا سوسک را می خورند، که انتفاع بشر از یک شيء در طول مکان و زمان متغیر خواهد بود.

بنابراین، در صورتی که شيئی دارای منفعت معتد به عقلائی باشد، هر چند که در گذشته دارای منفعت معتدّ بها نباشد، در این صورت مبأدلّه مال به مال صادق است، وعلی الأصل بیع آن جائز است.

    2. عمده مباحثی که تا کنون مطرح می شد مثل بیع عنب و خشب ممن یعمله خمراً و صلیباً، «بیع ما یقصد منه الحرام»، پیرامون حکم تکلیفی بوده، و البتّه در انتهای مباحث معمولا بحث می شد که آیا حرمت تکلیفی مستلزم فساد و بطلان معامله هست یا خیر؟ امّا عمده سخن در بحث «بیع ما لامنفعة معتد بها» در حکم وضعی و فساد معامله می باشد. لذا مرحوم أستاد خوئی[1] ، [2] می فرمایند مناسب بود که این مطلب در مبحث «شرائط عوضین» در کتاب البیع مطرح شود.

أدلّه بطلان بيع ما لا منفعة معتد بها:با توجّه به دو مقدمه ای که ذکر شد اینک به بررسی می پردازیم که آیا بیع ما لا نفع له در همان ظرف و زمانی که آن شيء دارای منفعت معتد به عقلائیه نبوده، آیا بیع جائز است یا خیر؟ امّا اگر شيئی در گذشته منفعت معتد بها نداشته ولی امروزه دارای منفعت معتدبها باشد، در این صورت ـ چنان که گفتیم ـ بیع آن جائز می باشد.دليل اوّل بر بطلان: اجماع:

مرحوم صاحب جواهر می فرمایند إجماع محصل و منقول بر بطلان بیع ما لا منفعة له ثابت می باشد.[3]

دليل دوّم: خروج از حقيقت بيع:حقیقت بیع، شامل ببیعِ چیزی که دارای منفعت معتد بها نباشد، نمی شود.

حقیقت بیع «مبادلة مال بمال» است؛ چیزی که منفعت نداشته باشد، ارزش نداشته، و طبعاً مالیت ندارد، به همین خاطر بیع شيء بی ارزش صحیح نیست، چنان که مرحوم شیخ در اول کتاب البیع می فرمایند: «و هو في الأصل كما عن المصباح: مبادلة مالٍ بمال».[4]

إشکال اوّل:

أستاد خوئی[5] [6] إشکال کرده اند که در حقیقیت بیع نه در لغت و نه در عرف «مبأدلّه مال بمال» نیست بلکه در القاموس المحیط در تعریف «اشتراء» که ملازم با «بیع» است آمده، «کل من ترک شیئاً و تمسّک بغیره فقد اشتراه»[7] می باشد، یعنی: رهاکردن یک شيء و گرفتن یک شيء دیگر اشتراء است.

در قرآن مجید در موارد بسیاری کلمه «شراء»، و«اشتراء» که به معنای «بیع» و «ابتیاع» آمده، در غیر مال استعمال

شده است، مثل قول خدای متعال: {إِنَّ اللّٰهَ اشْتَرىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ}[8] {وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اللّٰهِ}.[9]

همچنین در کلمات شعراء، بیع و شراء در مواردی که «مال» در یک طرف یا هر دو طرف نبوده، إطلاق شده است؛ بنابراین، حقیقت بیع «مبادلة مال بمال» نمی باشد.إشکال دوّم:

این که گفته شد که مالیت متوقف بر وجود منفعت برای شيء است، و اگر چیزی که منفعت نداشته باشد، مالیت ندارد، صحیح نیست؛ چرا که مالیت اشياء به رغبات و حالات افراد متفاوت می شود، مثل موش اگرچه رغبت و فائده ای برای نوع افراد نسبت به آن وجود ندارد، ولی برای فردی که روی آن آزمایش می خواهد بکند، این حیوان دارای ارزش وفائده است. بنابراین، وجود رغبت شخصی و لو آن که رغبت نوعی نباشد، برای تحقّق حقیقت بیع، حتّی اگر آن را به «مبادلة مال بمال» تفسیر کنیم، کافی است.[10]

دلیل سوّم

برخی از فقهاء[11] فرموده اند: گرفتن ثمن در برابر چیزی که ارزش ندارد، مصداق اکل مال به باطل است، و خدای متعال می فرماید: {لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل، إلّا أن تکون تجارة عن تراض}.[12]

إشکال أستاد خوئی

در نقد این دلیل مرحوم أستاد خوئی فرموده اند که: آیه شریفه به قرینه استثناء ناظر به أسباب تسلط بر مال غیر می باشد، خدای متعال می فرماید: بر اموال دیگران از راه باطل مسلّط نشوید، مگر آن که تجارت با رضایت باشد، که البتّه در صورت تجارت عن تراض، سبب باطل نخواهد. در آیه شریفه، در مستثنی تجارت با رضایت صحیح دانسته شده است، با توجّه به این مطلب روشن می شود که مراد از مستثنی منه در آیه شریفه، أسباب و مملکّات باطل است. شاهد این مدعا آن است که در تفسیر آیه شریفه، برای اکل مال به باطل به رشوه، قمار که أسباب نقل و انتقال است، مثال زده شده است.[13]

پس، آیه شریفه مربوط به أسباب است، می فرماید: با أسباب باطل بر کسی مسلّط نشوید، و با تجارت با رضایت می توانید مسلّط بر اموال دیگران بشوید.. و آیه شریفه ارتباطی با اشتراط مالیت در مبیع «شرط العوضین» ندارد؛ چرا که آیه شریفه مربوط به أسباب نقل و انتقال است، و سخن در محلّ کلام مربوط به نقص موجود در ذات مبیع است.

بنابراین، بیع ما لا منفعة فیه با تراضی، صحیح است و عمومات «تجارةً عن تراضٍ» شامل آن می شود.

مناقشه در کلام أستاد خوئی

به نظر ما إستدلال مرحوم شیخ صحیح است، دلیل بر این مطلب آن است که هر جمله از قرآن مجید دلالتش و دلیلیت بر مراد مستقل می باشد، و به هنگام تفسیر آن، سیاقِ آیات لحاظ نمی شود.

مثلاً در آیه شریفه «الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَ طَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ»[14] أهل سنت «طعام» را به هر غذایی که أهل کتاب درست کنند تعمیم داده اند، ولی برخی به قرینه قبل، آن را مخصوص به گندم می دانستند، و نه هر غذایی ـ که البتّه روایات ذیل آیه[15] ، «طعام» را به خصوص گندم اختصاص داده اند ـ ، و به نظر ما اگر روایات خاصه در ذیل آیه شریفه نبود، سیاق آیه شاهدی برای اختصاص طعام به گندم نبود، و باید این فقره را بدون سیاق قبلی تفسیر می نمود.

همچنین در آیه ﴿إِنَّمٰا يُرِيدُ اللّٰهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾[16] مربوط به خصوص أهل بیت  است، واین که آیه قبلی مربوط به زنان پیامبر است ﴿يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ﴾[17] نمی تواند شاهدی برای تفسیر «أهل البیت» در این آیه به زنان پیامبر باشد.

علاوه بر این که، با توجّه به این که استثناء در آیه شریفه، استثناء منقطع است نه متصل، این مطلب «در حجیت ظهور آیات قرآن مجید نیازی به ملاحظه صدر وذیل وسیاق آیات نمی باشد»عموم آیه روشن تر و واضح ترمیشود.دقت شود که اگرچه در علم اصول گفته می شود که مخصص متصل «مثل استثناء» سبب انهدام ظهور عام می شود، ولی این مطلب در استثناء متصل است نه در استثناء منقطع؛ لذا استثتاء منقطع سبب انهدام ظهور عام نمی شود،

و به همین جهت می توان به عام «مستثنی منه» بدون در نظر گرفتن «مستثنی» اخذ کرد.[18]

با توجّه به این مطلب، آیه شریفه صریح است در نهی از تقرب ـ یعنی: تصرّف در اموال به صورت باطل، و این فقره همانطور که دلالت بر نهی از «أسباب باطل» دارد، همچنین دلالت بر نهی از «بیع مبیعی که منفعة معتد بها نداشته باشد» می کند؛ چه آن که گرفتن مال در قبال چیز بی ارزش یکی از مصادیق اکل مال به باطل است.دلیل چهارم:گفته شده که بیع ما لا نفع فیه، معامله سفهی است، و معامله سفهی باطل است.أستاد خوئی در این إستدلال مناقشه صغروی و کبروی می کنند:

مناقشه کبروی: دلیلی بر بطلان معامله سفیهانه و غیر عاقلانه نداریم، بلکه آن چیزی که باطل است، معامله سفیه است؛ چرا که او محجور التصرّف می باشد.

مناقشه صغروی: اگر فرض کنیم که بیع چیزی برای فرد خاصّی غرض عقلائی داشته باشد، در این صورت بیع سفیهانه نیست؛ لذا اگر بیع چیزی امروزه دارای فائده ومنفعتی باشد، که در ازمنه سابق چنین منفعتی نداشته، مثل پوست تخم مرغ، در این صورت بیع سفیهانه نمی باشد.[19] [20]

آيا منافع نادره کالمعدومة نزد شارع می باشد؟

گفته شده منافع نادره از نظر شرع ملغی است؛ اگرچه می پذیریم که هر شيءی دارای منفعت نادره ای است[21] ، ولی شارع مقدس منافع غیر معتد بها عند العقلاء را الغاء کرده است[22] . می توان أدلّه ای را بر این مدعی اقامه کرد.

دليل اوّل:

در روایت نبوی آمده: «لعن اللّه اليهود حُرِّمَت عليهم الشحوم فباعوها و أكلوا ثمنها».[23]

در این روایت یهود مورد لعنت قرار گرفته اند، چرا که بیع پیه و شحوم حیوانات که بر آنها حرام شده بوده، در عین حال اقدام به بیع آن می کردند.. و مسلم است که شحوم و پیه گوسفند حتی در آن زمان دارای منفعت نادره ای بوده، چرا که بشر برای روشنایی و تداوی و چرپ کردن از پیه إستفاده می کرده، و منفعت آن منحصر در خوردن نبوده، ولی در عین حال یهود از بیع پیه و چربی حیوانات منع شده بودند، و تصرّف در ثمن آنها ممنوع بوده است؛ پس این شاهد بر آن است که منافع نادره ملغاة است.

و اگر گفته شود که شاید علت نهی و لعن، از باب بیع نجس بوده، در جواب می گوئیم، این ادّعا صحیح نیست؛ چرا که قبلاً گذشت که بیع نجس برای استصباح جائز است در هر صورت بنابراین روایت، منافع نادره نزد شارع ملغی شده است.[24]

دلیل دوّم:

در روایت تحف العقول آمده: «وكلّ شي‌ءٍ يكون لهم فيه الصلاح من جهة من الجهات فذلك كلّه حلال بيعه و شراؤه».[25]

مرحوم شیخ می فرمایند: اگر ادّعا شود که حتی منافع نادره هم ذات الصلاح است، جواب آن است که در این صورت هیچ چیزی باقی نمی ماند مگر آن که دارای منفعت نادره ذات الصلاح داشته باشد؛ بنابراین باید گفته شود که روایت ناظر به منافع معتد بها می باشد، که اگر شیئی دارای منافع معتد بها باشد، بیعش صحیح است، ولی اگر دارای منفعت نادره باشد بیع آن باطل می باشد.[26]

 


[1] مصباح الفقاهة، خوئی، ج1، ص192.
[5] مصباح الفقاهة، خوئی، ج1، ص193.
[10] همانطور که أستاد فرمودند محل بحث در صورتی است که شيء دارای منفعت نباشد، والا اگر در هر زمانی اشیاء دارای منفعت معتده بها عند عقلاء باشند در این صورت أستاد فرمودند که بیع آن قطعا جائز است، لذا تمثیل به موش برای فرد آزمایشگر مناسب نمی باشد.
[13] . . وسائل الشیعة، شیخ الحر العاملی، ج17، ص166-167، باب35، باب تحریم کسب القمار، ح8، ط آل البیت «الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ أَسْبَاطِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فَجَاءَ رَجُلٌ فَقَالَ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لٰا تَأْكُلُوا أَمْوٰالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبٰاطِلِ قَالَ يَعْنِي بِذَلِكَ الْقِمَارَ. الْحَدِيثَ. ح9: وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فِي‌ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لٰا تَأْكُلُوا- أَمْوٰالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبٰاطِلِ قَالَ نَهَى عَنِ الْقِمَارِ وَ كَانَتْ قُرَيْشٌ تُقَامِرُ الرَّجُلَ بِأَهْلِهِ وَ مَالِهِ فَنَهَاهُمُ اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ».
[15] . . وسائل الشیعة، ج24، باب26، باب تحریم ذبائح اهل الکتاب، ص66، ح46 «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي تَفْسِيرِهِ عَنِ الصَّادِقِ ع فِي قَوْلِهِ تَعَالَى وَ طَعٰامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتٰابَ حِلٌّ لَكُمْ، قَالَ عَنَى بِطَعَامِهِمْ هَاهُنَا الْحُبُوبَ وَ الْفَاكِهَةَ- غَيْرَ الذَّبَائِحِ الَّتِي يَذْبَحُونَ فَإِنَّهُمْ- لَا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا أَيْ عَلَى ذَبَائِحِهِمْ- ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ مَا اسْتَحَلُّوا ذَبَائِحَكُمْ- فَكَيْفَ تَسْتَحِلُّونَ ذَبَائِحَهُمْ». وهمچنین رجوع کنید: . . وسائل الشیعة، حر عاملی، ج24، باب26، باب تحریم ذبائح اهل الکتاب، ص48و50، ح1و6؛ . . وسائل الشیعة، حرعاملی، ج24، باب51، باب عدم تحریم الحبوب والبقول وأشباهها التی في أیدی أهل الکتاب وجواز شرائها ومؤاکلتها فیها».
[18] عجالة این بحث که آیا در «استثناءِ منقطع» می توان به مستثنی منه بدون در نظر گرفتن مستثنی اخذ کرد و آیا ظهور آن حجّت است، در کتب اصولیین نیافتم. البته ظاهراً عدم حجیت ظهور عموم مستثنی منه بدون در نظر گرفتن مستثنی اختلافی در آن نباشد.
[19] مصباح الفقاهة، خوئی، ج1، ص194.
[21] حضرت صادق  در توحید مفضل می فرمایند که خلقت مگس هم دارای فائده و منفعت است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo