< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد اشرفی

91/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عدم اشتراط قصد قربت در زکات

بعد از مرور روایات باب و دقت در زوایای آن، مطلبی به نظر رسید که با نظر مشهور فقها کمی متفاوت به نظر می رسد و آن این که از روایات به دست می آید که قصد مقارنه نیّت با أدای زکات أصلا دخالتی ندارد و لزومی به این کار نیست برای روشن شدن بیشتر مطلب ابتدائا به چند دسته از روایات می پردازیم و سپس به جمع بندی مطالب خواهیم پرداخت:

    1. ب18از ابواب الذهب و الفضة چنین عنوانی دارد: « بَابُ حُكْمِ اشْتِرَاطِ الْبَائِعِ زَكَاةَ الثَّمَنِ عَلَى الْمُشْتَرِي‌» در این باب روایاتی بدین مضمون وارد شده است که فروشنده با شرط ضمن عقد می تواند زکات مال خود را بر عهده مشتری بیندازد از جمله:

«قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ أللّه  يَقُولُ بَاعَ أَبِي مِنْ هِشَامِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ أَرْضاً لَهُ بِكَذَا وَ كَذَا أَلْفَ دِينَارٍ وَ اشْتَرَطَ عَلَيْهِ زَكَاةَ ذَلِكَ الْمَالِ عَشْرَ سِنِينَ وَ إِنَّمَا فَعَلَ ذَلِكَ لِأَنَّ هِشَاماً كَانَ هُوَ الْوَالِيَ».[1]

با این که زکات بر عهده إمام  بوده است اما امام زکات را به هشام سپرده است و أدای زکات بر هشام واجب شده است.

«عَنْ أَبِي عَبْدِ أللّه  قَالَ: بَاعَ أَبِي أَرْضاً مِنْ سُلَيْمَانَ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ بِمَالٍ فَاشْتَرَطَ فِي بَيْعِهِ أَنْ يُزَكِّيَ هَذَا الْمَالَ مِنْ عِنْدِهِ لِسِتِّ سِنِينَ».[2]

سپردن زکات مال به حاکم جوری مثل هشام، که معلوم نیست نیّت قصد قربت ازو متمشی شود واجزای زکات او از زکات إمام  به خوبی دلالت دارد که اشتراط نیّت در کار نبوده است.

    2. دسته دوّم روایات باب 18 من ابواب المستحقّین با این عنوانست:« بَابُ جَوَازِ قَضَاءِ الدَّيْنِ عَنِ الْأَبِ وَ نَحْوِهِ مِنْ وَاجِبِي النَّفَقَةِ مِنَ الزَّكَاةِ وَ لَوْ بَعْدَ الْوَفَاةِ وَ جَوَازِ إِعْطَائِهِ إِيَّاهَا لِيَتَوَلَّى الْقَضَاءَ‌»:

«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ أللّه  عَنْ رَجُلٍ عَلَى أَبِيهِ دَيْنٌ وَ لِأَبِيهِ مَئُونَةٌ أَ يُعْطِي أَبَاهُ مِنْ زَكَاتِهِ يَقْضِي دَيْنَهُ قَالَ نَعَمْ وَ مَنْ أَحَقُّ مِنْ أَبِيهِ».[3]

فرزند می تواند دین پدر را از زکات خود بدهد در حالیک طرف مرده است و قصد تقرب و قصد زکات از او متمشی نمی شود ولی آن دین ادا می شود.

    3. دسته سوّم از روایات ب21و22 مستحقّان زکات است:

«عَنْ عَبَّادِ بْنِ صُهَيْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ أللّه  فِي رَجُلٍ فَرَّطَ فِي إخراج زَكَاتِهِ فِي حَيَاتِهِ فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ حَسَبَ جَمِيعَ مَا كَانَ فَرَّطَ فِيهِ مِمَّا لَزِمَهُ مِنَ الزَّكَاةِ ثُمَّ أَوْصَى بِهِ أَنْ يُخْرَجَ ذَلِكَ فَيُدْفَعَ إِلَى مَنْ يَجِبُ لَهُ قَالَ جَائِزٌ يُخْرَجُ ذَلِكَ مِنْ جَمِيعِ الْمَالِ إِنَّمَا هُوَ بِمَنْزِلَةِ دَيْنٍ لَوْ كَانَ عَلَيْهِ لَيْسَ لِلْوَرَثَةِ شَيْ‌ءٌ حَتَّى يُؤَدُّوا مَا أَوْصَى بِهِ مِنَ الزَّكَاةِ».[4]

نه پدری هست که قصد زکات یا قصد نیّت کند در عین حال دیون مالی از جمله زکات، بر میراث مقدم می شودو با دادن آن ذمّه پدربری می شود.

«عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ يَمُوتُ وَ عَلَيْهِ خَمْسُ مِائَةِ دِرْهَمٍ مِنَ الزَّكَاةِ وَ عَلَيْهِ حَجَّةُ الْإسلام وَ تَرَكَ ثَلَاثَمِائَةِ دِرْهَمٍ وَ أَوْصَى بِحَجَّةِ الْإسلام وَ أَنْ يُقْضَى عَنْهُ دَيْنُ الزَّكَاةِ قَالَ يُحَجُّ عَنْهُ مِنْ أَقْرَبِ مَا يَكُونُ وَ تُخْرَجُ الْبَقِيَّةُ فِي الزَّكَاةِ».[5]

«عَنْ شُعَيْبٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ أللّه  إِنَّ عَلَى أَخِي زَكَاةً كَثِيرَةً أَ فَأَقْضِيهَا أَوْ أُؤَدِّيهَا عَنْهُ فَقَالَ لِي وَ كَيْفَ لَكَ بِذَلِكَ قُلْتُ أَحْتَاطُ قَالَ نَعَمْ إِذاً تُفَرِّجُ عَنْهُ».[6]

در این روایت که حتی مزکّی زنده است ولی زکات خود را نپرداخته است، برادر وی از سر دلسوزی زکات مالش را عهده دار شده و به تعبیر إمام  ذمّه برادر با تقبل و پرداخت برادر دیگر از زکات بری می شود.

    4. در باب 20 از ابواب مستحقّان زکات:

«يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ أللّه  عَنِ الْعُشُورِ الَّتِي تُؤْخَذُ مِنَ الرَّجُلِ أَ يَحْتَسِبُ بِهَا مِنْ زَكَاتِهِ قَالَ نَعَمْ إِنْ شَاءَ».در فرض روایت که شیعه زکات خود را به خاطر مجبوری به حکام جور می دهد و ذمّه اش را از زکات مالش بری می سازد، باید گفت کدام شیعه به قصد قربت زکاتش را به حکام جور می دهد، نتیجه آن که قصد قربت شرط نیست چه رسد به قصد عنوان و...

«عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍعَنْ آبَائِهِ قَالَ: مَا أَخَذَهُ مِنْكَ الْعَاشِرُ فَطَرَحَهُ فِي كُوزِهِ فَهُوَ مِنْ زَكَاتِكَ وَ مَا لَمْ يَطْرَحْ فِي الْكُوزِ فَلَا تَحْتَسِبْهُ مِنْ زَكَاتِكَ».[7]

به این مضمون روایات فراوانی وارد شده است که اگربه زور از آن ها زکات را بستانندمی توانند به عنوان زکات محاسبه کنند.

    5. أدلّه ثبوت زکات بر کفار و فروعی که مرحوم سیّد ماتن در این رابطه در مسائل آینده ذکر کرده اند.

از مجموع این روایات به دست می آید که نیّت عنوان زکات در هنگام أدای زکات یا قصد قربت در آن هنگام لازم نیست زیرا در مثالهای فوق از روایات ،مرده یا مجبور یا کسی که زمین را به شرط أدای زکات آن فروخته است چگونه می تواند نیّت کند مثلاً معنا ندارد بگوییم إمام  با علم از زمان أدای زکات توسط هشام جائر و مقارن با آن قصد و نیّت می کرده است و هو کما تری!

اینک توجه به چند نکته:

    1. روایات ما در حد تواتر وجود دارد که خداوند متعال برای دو هدف زکات را واجب کرده است و براستی از این روایات إستفاده علت می شود نه حکمت؛ علت أوّل را سد خلة الفقراء می شمارد که کمبودهای فقرا یا جامعه «فی الرقاب یا فی سبیل الله و..».را جبران کند، علت دوّم هم تحصین أموال اغنیاست که با دادن زکات ناامنی ها و دزدی ها از بین برود واگر به مقدار کفایت فقرا زکات را جعل کرد « و لولم یکفهم لزاد» این روایات در حد تواتر به ما می گوید این عمل یک واجب مالی است که خدای متعال به منظور عدالت اجتماعی در جامعه جعل کرده است.آیا به نظر شما برای تحقّق این جهت، قصد قربت شرط است یا تقارن قصد با ادا؟؟! مهم آن است که باید درجامعه از طرفی عدالت اجتماعی برقرار شود و از طرفی مال اغنیا هم محفوظ بماند.

    2. رساندن پول به ذوی الحاجات امری مطلوب و محبوب همه عقلای عالم می باشد، امروزه در اروپا و غرب هم امری رایج است و سازمانهای خیریه فراوانی با نیّت های گوناگون به رفع نیازهای فقرا فعالیت دارند، منتها طبع بشر بر بخل و نگهداری مالست به امید این که بعدا از این مال إستفاده کند یا برای آرزوهای دور و دراز خود أموالش را انبار می کند یا برای فرزندان و آتیه ایشان مال را نگه می دارد، لکن گاهی دواعی برای عطا و بخشش مال ایجاد می شود از قبیل دواعی سیاسی انتخاباتی یا عقل و عدل و انصاف و... و این دواعی به انواعه در همه جوامع وجود دارد اما شارع برای سد خلت فقرا، حدی را چون یک دهم یا یک چهلم را بر مکلفان واجب کرده است ، از روایات وجوب آن، چه چیزی جز فلسفه سد خلت یا رفع حاجت بشریت فهمیده می شود؟

ألبتّه فرق زکات با سایر انفاقات آن است که آن انفاقات از حب نفس و....برخاسته می شود اما زکات از امر الهی برمی خیزد به تعبیر امام رضا  خدای خالق بشریت می داند در هر هزار انسانی ، بیست و پنج نفر نیازمندند لذا از هر هزار درهم بیست وپنج درهم را واجب کرد، این نیز تایید می کند که زکات مالیات وضریبه مالی است که خدا در جامعه إسلامی و با هدف تأمین عدالت اجتماعی جعل کرده است، از این بیان به خوبی روشن می شود که تمام الغرض از پرداخت زکات دادن مالست، آری پرداختی که از داعی الهی بر می خیزد. در حقیقیت دستور الهی ، رفع الخلة و ایجاد عدالت اجتماعی می نماید.

    3. می خواهیم حصه ای از مال خود را خارج کنیم همان حصه ای که خدای متعال بدان امر کرده است ما برای تمییز آن حصه، می خواهیم یک انفاق را انجام دهیم که نامبردار به زکات است این انفاق ممیز نیاز دارد، ممیز انفاق همانا چند چیز است یکم عنوان زکات یعنی آن بخشی که عنوانش زکات است می خواهیم به فقیر دهیم یا همان بخشی که مورد امر الیهست إخراج کنیم لذا این قصد زکات یا قصد امر در حقیقت عنوان مشیر به آن عنوان واجب می باشد که بدان حصه مأمور به الهی اشارت دارد و الا بنفسه موضوعیتی ندارد و مسلمانی ما در مقابل طبع بخیل ما اقتضای دادن زکات را دارد تخصص این حصه به دو چیز است یک به عنوانی به نام زکات، دو آن چه متعلّق امر خدا قرار گرفته است،

بر این أساس با دیدن مجموعه روایات و ضم بعضها الی بعض می توان چنین نتیجه ای به دست داد: زکات مالیاتی إسلامیست که خدای متعال به منظور سد خلت فقرا و رفع مشکلات جامعه جعل کرده است و هدف سد این خلات است و عنوان داعی الهی مشیر به أصل پرداخت حصه خاصه می باشد یعنی مقصود آن است که شخص غنی این بخش از زکات را خارج کند چه با واسطه چه بی واسطه، فرقی هم نمی کند که در زمان ادا قصد قربت کند یا در زمان ایصال؛ نه تقارن نیّت با صرف وکیل و أدای زکات به فقیر دخیل است نه قصد قربت بما هو هو دخیلست اگر هم دخلی بر آن باشد به عنوان حصه خاصی که دخالت در اطاعت مسلمان بودن دارد دخیلست لذا این همه دردسر در مورد وکیل که چه کسی نیّت کند در جه زمانی در زمان ادا یا ایصال و...وجهی ندارد.

    4. گرچه أدلّه ای برای إعتبار قصد قربت ذکر کردند که ما هم در چند درس قبل آن ها را ذکر کردیم ولی اینهمه روایاتی که در حث پرداخت زکات و وجوب آن و حتی کفر مستحل زکات وارد شده، اسمی از قصد قربت با همه ابتلای زکات –نبرده و مهمترین دلیل بر لزوم قصد قربت نیز روایت نبوی ص «لا عمل الا بالنیة» بود که به فرض اگرمقصود از نیّت، قصد قربت باشد دلالت دارد که عمل بدون قصد قربت کامل نیست ولی عدم اجزای بدون قصد قربت از آن إستفاده نمی شود؛ غیر از دلیل فوق،ما در یک روایت پیدا نکردیم که قصد قربت در زکات را لازم بداند لذا ما ناچاریم بدین داعی زکات را بدهیم که زکات برخاسته از امر الهیست وهدف همان است که از مال او چنین مقداری خارج شود و هرکس آن را در هر حالی و با هر نیّتی که بدهد علی القاعده مجزی می باشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo