درس تفسیر استاد علم الهدی
تخصصی سیاسی- اجتماعی
90/08/19
بسم الله الرحمن الرحیم
وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ( يونس : 25 )
بحث در کارویژه های خاص دولت دینی بود
گفتیم یکی از کارویژه های خاص دولت دینی هدایت است، در مقام استفادهی این مطلب از قرآن آیاتی را مورد بحث قرار دادیم بحث امروزمان آیهی 25 سورهی یونس است .
ارتباط این آیه با کارویژهی دولت این است که در این آیه خداوند متعال اعلام میکند که خدا به دار السلام دعوت میکند، دار السلام یک عنوان عامی است که شامل میشود یعنی کانونی که انسان ها زندگی کنند و دارای تجرد از هر گونه آفت و عصیان و ضرر میباشد، عنوان دارالایمان در مقابل دارالحرب در اصطلاح سیاسی اسلام به کشور و مملکت اطلاق میشود، دارالایمان یا دار السلام به جایی گفته میشود که مردمش مسلمانند، در مقابلش به جایی که مردمش مسلمان نیستند دارالکفر میگویند یا جایی که مردم آن کشور در صدد برخورد با اسلام هستند دار الحرب میگویند .
کلمهی دار در اصطلاح سیاسی بر کشور و مملکت اطلاق میشود در این جا خداوند میگوید که والله یدعو الی دارالسلام .
سوال :
آیا میشود که کلمهی دار السلام را براساس همان معنای دارالحرب و دارالکفر قرار دهیم یا خیر ؟
جواب :
کلید واژهی بحث کلمهی یدعو است
إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآَيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ( يونس : 24 )
در آیه 24 خداوند متعال زندگی دنیا را برای ما تصویر میکند، این بخش اول در تصویر زندگی دنیا، مَثَل دنیا را به مثل بارانی که در بهار نازل میشود و گیاه میرویاند و این گیاه هم زینت و زیبایی زمین است و مرغزار میشود و هم غذای انسان و چارپایان میشود و طوری است که إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا، اهل زمین فکر میکنند که بر این گیاه قادرند(یعنی میتوانند مثل این گیاه ایجاد نمایند) و خود را مالک این زمین و گیاه و سبزه و زیبایی و امکانانت خوراکی میدانند :أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآَيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ، تحول و تکوین که بدست خداست .
دو جریان در آفرینش حق وجود دارد :
- خلق
- حق
خلق :عبارت است از یک جریان طبیعی که معلول اسباب و شرایط و عللی است، باران بارید و زمین سبز شد و خرم شد و زیبا شد و زندگی مردم دایر شد و غذای مردم هم در زمین پیدا شد، این معلول جریان خلق است.
حق :جریان امر در آفرینش حق جریان دفعی و آنی که صرفا با ارادهی خدا بوجود میآید و تابع هیچ شرایطی نیست حتی ممکن است علل و عواملی که دخالت دارند علیتشان قابل درک نباشد .
سوال :
امر پروردگار در طبیعت آیا تابع علل و عوامل مادی است یا خیر ؟
جواب :
این بحثی است که در معجزهی انبیا داریم که معجزه امرخداست، و از خدا میخواهد و معجزه را خدا بدست پیامبرش ادا میکند، عیسی(ع ) که میگوید ابرص را شفا میدهد کور را بینا میکند، احیای موتی میکند گرچه بدست عیسی (ع ) بود اما بامر خدا بود، یعنی خدا بدست عیسی این جریان را اجرا میکرد .
ظاهرش این بود که این کارها در آن علل وعوامل مادی قابل تشخیص نبود که مرده زنده میشد، علل و عواملی که در مادیت باعث زنده شدن مرده میشدند اگرچه علل بودند اما قابل تشخیص نبودند .
امر خدا در مقابل خلق خداست، پیدایش و بوجود آمدن و تحول عالم برحسب علل و عوامل مادی و ... میباشد .
عرصهی امر و جریانش سلسله تحولاتی را فرا میگیرد که علل و عوامل مادی در آنجا قابل تشخیص نیستند، یک دفعه صورت میگیرند خداوند متعال در سورهی یاسین فرموده إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ( يس : 82 ).
(بحث معجزه در جای خود فعلا مرتبط به بحث ما نیست )
فاتاها امرنا:
یعنی مسئلهی قبلی که باران بارید و زمین سبزه رویید و اخذت الارض زخرفها و زمین زیباییش را از این باران گرفت و آراسته شد و نحن قادرون علیها و ... أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَارًا، جریان دیگر که امر پروردگار باشد میتواند یک دفعه میآید فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ، که همه نابود شده، زمین سبز خرم دیروز، امروز خار و خاشاک میشود، كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآَيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ
انما المثل الحیاه الدنیا اینچنین است، که مرغزار را کن فیکون کند، جریان آفرینش و خلقت که علل و عواملی هستند که اگر دخالت داشته باشند قابل تشخیص نیستند و یا قابل تشخیصند،این زندگی دنیای بشر است، وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا، اهل زمین میپنداشتند که قادر بر این زیبایی و رویش هستند محصول وزراعت را به خودشان نسبت میدادند اما خداوند قادر است که همهی اینها را یکدفعه درو شده و حصید نماید .
وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ( يونس : 25 )
قبل از ورود به دار السلام باید بحث در دعوت خدا داشته باشیم که دو جور است:
تکوینی که گرایش های فطری در انسان ها است :که انسانها در ذات خود گرایش به ابدیت دارند و حاضر نیستند زندگی خود را معدوم فرض کنند، برای یک زندگی غیر قابل قطع کار میکنند و گرایش شان در زندگی علاوه براینکه ابدی است این است که در رفاه باشیم و ... و از هر گونه آفت و ضرر وزیان نفرت دارند این دعوت تکوینی به دار السلام است.
تشریعی :هدایت پروردگار است، که تکلیف حق است، که ذات الهی در دعوت تکوینی ما را وابسته میکند و در تشریعی ما، برای ما تکالیفی ایجاد میکند که تکالیفی را انجام دهیم .
وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ: خدا هم با دعوت تکوینی ما را به دار السلام دعوت کرده و هم با دعوت تشریعی که با تکالیف انجام دادن به دعوت تشریعی میرسیم، دعوت از ناحیهی خدا، هدایت خداست، و دعوت از ناحیهی عبد عبادت خداست، که عبد وقتی که از خدا چیزی میخواهد عبادت است، اینجا یک اشتباه آقای عبدو در تفسیر المنار دارد که گفته است :
قبول دارد که دعوت از ناحیهی خدا هدایت است اما دعوت از ناحیهی عبد عبادت است اما عبادت دعوت نیست، بین دعوت و عبادت رابطهی عموم خصوص مطلق است، عبادت اعم از دعوت است، در حالی که مفسرین بین این دو تساوی را برقرار میدانند، ایشان میگوید که روزه عبادت است اما دعوت نیست و خواندن خدا نیست، اشتباهِ ایشان این است که دعوت را بمعنی دعا خوانده است، دعوت بمعنی خواندن است، و از باب تعریف مفهوم به مصداق است که یکی از مصادیقش دعا است، لذا دعا که خودش عبادت است، نماز دعوت است دعا هم هست اما روزه چنین نیست، دعوت که دعا نیست اما (دعا)یکی از اقسام دعوت است دعوت خدا هدایت است و دعوت عبد هدایت پذیری است، خدا که ما را دعوت میکند ما را هدایت میکند ماکه دعوت میکنیم هدایت را میپذیریم، لذا اشتباه ایشان در معنی دعوت و دعا است، لذا اشکال بر ایشان وارد است .
نکتهی حضرت استاد علم الهدی :
سلام :
راغب سلام را معنی کرده :هو التعری من الآفات الظاهره و الباطنه، سلام برهنه و مجرد شدن از آفات ظاهر و باطن، این سلام است و دار السلام یعنی جایی که آفت ظاهر و باطن در آن نیست .
یک بحث دارند که رابطهی سلام و امن چیست ؟
معنایشان متقارب است، امن هم تعری از آفات ظاهر و باطن است، البته متقاربند و عین هم نیستند، سلام یک امنیت ذاتی است، سالم به چیزی میگویند که در ذاتش امنیت و تجرد از آفات وجود دارد، امن به چیزی میگویند که سالم از نا امنی است و به یک سلامتی خاصی امن میگویند و سلام به تجرد از تمام آفات ظاهری و باطنی است، سلام گسترده تر از امن است، اما عین هم نیستند .
گفته شده : دار السلام، یعنی بهشت، اما آیهی قرآن که وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ، که روایت داریم، به جایی میگویند که در آن سلامتی کامل باشد و در زندگانی دنیا هر جا سلامتی باشد نسبی است و کامل و جامع نیست، یکنفر از فقر سالم باشد از بیماری سالم نیست، یا از آفات باطنی و ... سلام دنیایی در هیچ کجا کامل نیست، لذا دار السلام بهشت میشود در این موضوع بحثی نیست. اما به عنوان کلی به دار السلام کار داریم، سوال این است که در : وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ آیا میشود در یک بخش از زندگیِما دعوت وزندگیِما دعوت و هدایت به دار السلام نباشد و در یک جای دیگر باشد، آیا این را میتوان گفت ؟
خیر نمی توان گفت بحث را باید تکرار کرد، که اصلا بشر دو زندگی ندارد، یک حیات دارد، خلقتم للبقا لا للفنا، پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند:
این زندگی یک مرحلهی گذار دارد و یک مرحلهی ثبات دارد، امام علی(علیه السلام) میفرمایند :...فخذوا من مرر کم بمقرکم .
یعنی زندگی دومرحله است، یک گذار و یکی ثبات، لذا نمی توان گفت که وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ که در بخشی از زندگی خدا دعوت به دار السلام نمی کند، اما اگر گفتیم که زندگی یک مرحله است، خدا هدایتش به دار السلام است، در این مرحلهی گذار به دار السلام به سلام نسبی میرسیم و در مرحلهی ثبات به دار السلام ثابت میرسیم، لذا خدا ما را به سلام در زندگی دنیا که امنیت و .. است با هدایت تکوینی و تشریعی هدایت میکند، دعوت تشریعی مال سلامت در زندگی همین دنیای ما هم هست، و سلامت در این زندگی مبدل به سلامت در مرحلهی ثبات میشود، وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ میتوانیم بگوییم که دار السلام بستر مجرد زندگی از آفات ظاهر و باطنی و دارالسلام قطعی بهشت است که در این زمینه روایت هم داریم اما منافاتی ندارد که دار السلام که هم در زندگی دنیا و هم در آخرت باشد .
اگر ذات خدا تشکیل حکومت داد و حاکم وظیفه اش این است که مارا به دار السلام در مرحلهی گذار و هم مرحلهی ثبات هدایت کند، که حاکم مظهر الله است انجام کار خدا را با حاکمیت الله در زمین باید حاکمش انجام دهد .
بخش دوم آیه کارویژه است که وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ:
این رابطه اش رابطهی سبب و مسبب است که بخش دوم ذات الله علت و سبب اول را میگویدکه دعوت الله با چه وسیله ای است؟ که وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ، خدا انسان را با صراط مستقیم به دار السلام میرساند
بر میگردیم به نکته:
در مبانی اندیشهی سیاسی گفتیم که زندگی از دیدگاه اسلام بر مبنای حرکت است، زندگی یعنی حرکت، و جامعه که امت شد بخاطر این بود که مردم جامعه قاصد هستند و در قصد عنصر هدف و حرکت وجود دارد اگر زندگی حرکت شد در زندگی راه لازم است و حرکت باید در راه باشد و در جاده باشد آن جاده ای که ما را به نقطهی هدفی هدایت میکند، صراط مستقیم است .
یک بحث در سورهی حمد است که خداوند متعال در سورهی حمد میفرماید :
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ( الفاتحة : 6 )
صراط مستقیم میگوید نه سبیل مستقیم، بخاطر این است که سبیل قابل جمع بستن است به سُبُل اما صراط قابل جمع بستن نیست، لذا راه رسیدن به دار السلام و یا راه نیل به هدف آفرینش یک راه بیشتر نیست و اگر سبیل میشد چند راه میشد اما صراط یک راه است، چون سبیل جمعش سُبُل است اما صراط یکی است و از یک راه بیشتر نمی شود به هدف رسید، لذا َيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ.
وظیفهی خدا رساندن به این صراط است و هر که را که بخواهد به این صراط هدایت میکند و هدایت تشریعی است و نه تکوینی، اگر مقصود از این یهدی هدایت تکوینی بود آیه چنین میشد (بدون من یشاء)والله یهدی الی صراط مستقیم اما چون تکلیفی است و تشریعی است لذا من یشا میآید یعنی هر کسی را که بخواهد به آنجا هدایت میکند، ولو هدایت از طرف خدا است اما مجری هدایت مظهر حاکمیت الله است که هدایتش تشریعی است، هدایت به صراط مستقیم ابزار رسیدن به دار السلام است، هدایت تکوینی را خدا در گرایش های ما انجام داده است، و اگر این هدایت تشریعی نبود ما به دار السلام نمیرسیم .
روایت اول :
مسندا عن علاء بن عبدالاکریم، قال سمعت ابا جعفر یقول فی قول الله عزوجل والله یدعو الی دار السلام فقال(علیه السلام) ان السلام، هو الله عزوجل و داره التی خلقه لاولیاءه .
این رویات مال دار السلام است، سلام یعنی خدا، دار السلام را امام باقر(علیه السلام) میگویند که دار خدا، خدا که دار ندارد یعنی مقصود از دار السلام، داری است که خدا برای اولیاء خودش ایجاد کرده است، و نقطهی کاملش بهشت است .
روایت دوم :
مستند عن علی بن الحسین (علیه السلام) فی قوله تعالی: والله یدعو الی دارالسلام یهدی به الجنه و یهدی من یشاء الی صراط مستقیم یعنی ولایه علی بن ابی طالب(علیه السلام)
این روایت در هر دو تفسیر برهان و المیزان وجود دارد اما اصلش در البرهان است .
این روایت دوم که ولایت علی(علیه السلام) را به هدایت تفسیر میکند، علی (ع ) نماد مظهر حاکمیت الله است، اگر یهدی من یشا اگر علی(علیه السلام) باشد خدا مردم را با علی(علیه السلام) هدایت میکند، چون علی(علیه السلام) مظهر حاکمیت الله است لذا علی(علیه السلام) رابط و ابزاری است که مارا به دار السلام و جادهی مستقیمی که مردم به دار السلام میرساند .
سوال:
دار السلام چطور جاده ای است ؟
جواب :
چون علی(علیه السلام) مظهر حاکمیت الله است، کار ویژهی الله، هدایت است، و کسانی که به علی(علیه السلام) و حاکمیت و ولایتش علی(علیه السلام) را بپذیرند به دار السلام میرسند، این روایت امام زین العابدین(علیه السلام)، دقیقا تبیین کنندهی کل بحث ما در این آیه است که نسبت به کارویژه خاص دولت دینی در رابطه با هدایت، وارد شده است.
علی(علیه السلام) صراط مستقیم است، نقطهی هدف و مقصد، دار السلام است، علی(علیه السلام) بعنوان اینکه نماد مظهر حاکمیت الله است، هدایت به صراط مستقیم میکند، لذا هدایت کار ویژهی خاص دولت دینی و حاکمیت الله است که ولایت امیر المومنین(علیه السلام) است .
آیهی بعد سورهی یونس 35 است .