< فهرست دروس

درس تفسیر استاد علم الهدی

تخصصی سیاسی- اجتماعی

90/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث در کارویژه های دولت بود و به آخرین مورد رسیدیم که مدیریت اقتصاد اسلامی رسیدیم .
 البته یک نکته در کارویژه های دولت که قبلا بحث کردیم و تذکر دادیم این بود که کارویژه‌ی دولت بر دو قسم است:
  1. یک سلسله کارویژه های عام
  2. یک سلسله کارویژه های خاص
 مقصود از کارویژه های عام یعنی کارویژه هایی که دولت باید انجام دهد مثل مدیریت سیاسی که بر اساس هر اندیشه ای، مدیریت را باید دولت انجام دهد، مقصود از کارویژه های عام هم همین است یعنی کارویژه هایی که در هر اندیشه ای دولت موظف به انجامش است و کارویژه های خاص عبارتست از کارویژه ها و وظایفی که دولت و حکومت اسلامی باید انجام دهد که در اندیشه‌ی اسلام وجود دارد و بعد از آخرین کارویژه‌ی عام به بحث پیرامون این کارویژه های خاص می‌پردازیم، مانند مدیریت اقتصادی که در طی بحث های گذشته ثابت کردیم که آیه ای در سوره حدید کارویژه‌ی دولت اسلامی براساس اندیشه‌ی اسلام برای مدیریت عدالت اجتماعی است که گفتیم سه مولفه دارد :
  1. همه‌ی افراد از حداقل سطح کفاف در جامعه برخوردار باشند و حداقل زندگی شان تامین باشد .
  2. اختلافات درآمدی بخاطر تبعیض در امتیازگیری از جریان های اقتصادی نباشد، مبادی اقتصادی که منابع اقتصادی یا ثروت های عمومی هستند بین مردم بالسویه تقسیم شوند این طور نباشد که برخی با این فرصت ها که برای درآمد پیش می‌آید بیشتر استفاده نمایند مثل مجوز ها و پروانه ها‌ی خاص و...
  3. افراد ضعیف در اموال ثروتنمندان سهم دارند، ثروت ها صرفاً در اختصاص زندگی انسانها قرار نگیرد.
 گفتیم که تحقق این سه مولفه با دو مدیریت بوسیله‌ی دولت قابل تامین است :
  1. مدیریت منابع اقتصادی و فرصتهای درآمدی بوسلیه‌ی دولت و مالکیت دولت نسبت به فرصتهای عمومی با سه آیه‌ی انفال و فیئ و خمس بحث کردیم .
  2. مدیریت دولتی تنظیم مناسبات اقتصادی بین افراد است که بحث امروز است :
 تنظیم مناسبات اقتصادی
 در تنظیم مناسبات اقتصادی بین اشخاص قبلا دو نکته را مقدمتا عرض می‌کنیم:
 اول : مناسبات اقتصادی بین افراد :
 زندگی برپایه‌ی درآمدهای اقتصادی استوار است، گرچه اقتصاد در زندگی نقش اساسی دارد اما زندگی مبتنی بر اقتصاد نیست و تنها اصول معیشت بر اقتصاد استوار است لذا فعالیت های اقتصادی تامین کننده‌ی جریان در جامعه هستند و احتمال دارد یک شغل اقتصادی نباشد اما از عوارضش اشتغال باشد مثلا شغل علما که اقتصادی نیست چرا که ارشاد مردم اقتصاد جامعه را تامین نمی کند اما معیشت انسان بستگی به ارشاد دارد .
 نتیجه اینکه اصول معیشت مبتنی بر فعالیت های اقتصادی است و این اصول مبتنی بر تعامل بین افراد جامعه است، یعنی فعالیت های اقتصادی تنها به فعالیت های شخص مبتنی نمی شوند، اگر شخصی کار می‌کند و از صنعت خودش فرآورده ای دارد و این فراورده شده در آمد اقتصادی او، درآمد او اصول معیشتش را تامین می‌کند این فعالیت تنهای فرد اصول معیشتش را تامین نمی کند که تنها با فعالیت های مستقیم فرد بستگی داشته باشد بلکه به تعاملات افراد با هم استوار است .
 اگر فعالیت های انسان را تقسیم بندی کنیم به فعالیت های مولد و فعالیت های تعاملاتی،به این نتیجه می‌رسیم که بیش از 50%فعالیت ها تعاملاتی هستند و زیر 50%درصد فعالیت ها مولد هستند.
 دوم تنظیم تعاملات اقتصادی :
 این تعامل باید براساس بایدها و نبایدهایی استوار باشد که این باید ها و نبایدها می‌شوند:مناسبات اقتصادی، این مناسبات تنها در مسائل اسلامی نیستند بلکه در تمام اندیشه های سیاسی وجود دارند و دولت باید این باید ها و نباید ها را مدیریت کند، لذا بعد دوم در مدیریت دولتی در تامین عدالت اجتماعی بعنوان اصل اقتصادی اسلامی است براساس مطالبی که در شرع مقدس وجود دارد .
 بحث ما در قرآن باید ها و نباید ها در قرآن است و بترتیب یکی از بایدها و یکی از نباید ها را مورد بحث قرار می‌دهیم.
 اولین نباید :
 سوره البقرة آیه: 275 الی 279:که بحث در مورد ربا است :
 الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(275)
 يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ ( البقرة : 276 )
 إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآَتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ( البقرة : 277 )
 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ( البقرة : 278 )
 فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ (البقرة: 279)
 و آیه‌ی 280 دنباله‌ی این آیات است اما ربطی به ربا ندارد .
 علت این که این آیات ر ا استفاده کردیم این است که این آیات تشریع ربا نیستند بلکه بیان وضعیت رباخوار را بیان کرده‌اند چرا که تشریع ربا در آل عمران [1] 130 است و این دلالت بر این دارد که داردکه این آیه بعد از آیه‌ی تشریع نازل شده است .
 اولین نباید در این حوزه نخوردن ربا است، خداوند متعال در آیه 275 وضعیت رباخوار را تبیین می‌کند و مسئله‌ی رباخواری رابطه اش با حکومت در این آیات معین می‌شود :
 چند نکته‌ی مقدماتی :
 نکته اول :
 با اینکه مسئله‌ی ربا در اندیشه‌ی اسلامی وجود دارد اما مناسباتش با اسلام نیست ربا در شرایع دیگر قبل از اسلام حرام بوده است همچنین شراب و زنا در تمام شرایع حرام بوده‌اند و تنها مخصوص اندیشه‌ی اقتصادی اسلام نبوده است .شراب در هیچ دینی وجود ندارد و تحریف مسیحیت باعث تحلیل(حلال بودن) شراب شده است، در قرآن آیه ای است که دال بر حرمت ربا در آن زمان است که (وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ ) [2] و در عین حال مخالفت کردند و لذا حرمت ربا در میان یهود بوده است و این حرمت اختصاص به اسلام ندارد .
 الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ
 نکته ای که در اینجا داریم الذین یاکلون الربا مسئله‌ی قیام به ربا را مشخص می‌کند یعنی کسانی که ربا می‌خوردند شیطان آنها را با مسّ کردن آنها را به خبط وادار کرده است چون خبط بمعنی کژروی است الخبط هو المشی علی غیر الاستواء خبط یعنی کژروی است.
 خداوند در این آیه می‌فرماید: کسانی که ربا می‌خوردند قیام به کژروی می‌کنند و شیطان مستشان می‌کند و کسانی که مست می‌شوند توسط شیطان حالت غیر اختیاری پیدا می‌کنند که دست خودشان نیست مثل انسان های دیوانه که وقتی از حال خود خارج می‌شوند اعمال خبطی انجام می‌دهند و این اعمال دست خودشان نیست و می‌گویند شیطان مستشان کرده است .
 اقسام خبط:
 خبط دو جور است ارادی و منصوص من الشیطان، در خبط ارادی انسان بخاطر مسائل مادی و مصالح خودش کژروی می‌کند و کارهای غیر متعادل انجام می‌دهد اما خبط منصوص من الشیطان خبطی است که دست خود طرف نیست مثل کسی که صرع گرفته و کارهایش دست خودش نیست ممکن است خودش را نجس کند و تکانهای غیر ارادی بخورد بطوریکه حرف زدنش هم غیر عادی می‌شود که منصوص می‌شود، در اینجا که می‌فرماید کسانی که ربا می‌خورند قیام به خبط منصوص کردند یعنی اینها جن زده شده‌اند و مسموم شده اند.
 سوال :
  آیا طبق این آیه رباخواری غیر ارادی است ؟
 جواب :
 برخی از مفسرین در این زمینه گیر کرده‌اند که رباخواران غالبا افراد نخبه هستند و افراد عادی نیستند و کسانی هستند که مسموم و دیوانه نیستند و ....
 اما مفسرین عامه گفتند که رباخواران در محشر زنده می‌شوند و حرکاتشان مثل دیوانه است و باعتبار آن حرکات غیر ارادی می‌گویند لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ.مقصود از قیام خبط منصوص است مثل کسانی که شیطان مستشان کرده است که چگونه کارهای دیوانگی می‌کنند این کار رباخواران هم همان طور است، این افرا د چنین اند .
 بنظر حقیر علماء اهل سنت مسئله را نفهمیندند اما برخی از مفسرین که نتواننستند مطلب را توضیح دهند گفته‌اند که هر گناهکاری عملش خبط منصوص است و به تمام گناهان و معاصی گفته‌اند این چنین است، چه در آن گناه حق الناس باشد و چه اینکه حق الله باشد، مقصود از آیه گناهی است مثل سایر گناهان که انسان با گناه دچار خبط منصوص می‌شوند رباخوار هم این چنین می‌شود .
 گناه شرک را که خدا نمی بخشد در موردش گفته نشده است لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ اما مقصود از قیام در آیه زندگی اجتماعی است و در بین مردم چون خبط بر حسب تفسیر راغب که مشی علی غیر الاستوا است حرکت غیر متعادل است و در مقابل آن خبط غیر منصوص است که از طرف شیطان نیست بلکه توسط خود فرد است .اما قیام مستوی چیست ؟
 قیام به قسط در مقابل قیام غیر مستوی است، و رباخوار در جامعه قیام به غیر مستوی کرده است و به کژروی رفته است که منصوص است چرا که شیطان در او تصرف کرده است .
 معمولا انسان برخلاف باورش نمی تواند تصمیم بگیرد و عمل نماید، لایزنی الزانی و هو مومن، مال اینجاست که مومن اراده‌ی معصیت نمی تواند بکند چرا که اراده‌ی برخلاف باور درست نیست، انسان بخلاف باور کاری نمی کند، اگر بخواهیم برخلاف باور کاری کنیم می‌شود غیر ارادی، لذا خلاف باور می‌شود جایی که باورش را از دست می‌دهد آدم زناکار در حال زنا ایمان ندارد، دزد در حین دزدی ایمان ندارد اما بعد و قبلش دارد اما در لحظه‌ی گناه ایمان ندارد، دلیلش این است که اگر این فرد زناکار اگر احساس کند که یک فردی در آن زمان وارد اتاق بشود، هر شخصی باشد چه شوهر، زن، برادر زن و ... قدرت ارتکاب عمل ندارد، اما اینکه خدا ناظرش است و عمل را انجام می‌دهد بخاطر این است که در آن زمان اراده اش را از دست داده است، الذین یتخبطه الشیطان ............، عمل ربا خوار مثل کسی است که اراده ندارد، شیطان در او باوری ایجاد کرده است که این باور در او حالتی بوجود آورده است که بدون اراده به حرکتی دست می‌زدند که 100%کژروی است و نظام اجتماعی را بهم می‌زند و طوری بهم می‌زند که مثل انسان بدون اراده است، لایقومون الا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان یعنی همین امر .
 خداوند می‌خواهد بگوید که رباخواری در نظام اجتماعی آنقدر کژروی است که مثل حرکت انسان جن زده است .یعنی شیطان در او باوری ایجاد کرده است که دست به حرکت خطرناکی می‌زند که اخلال در نظام اجتماعی جامعه میکند و همانطور که شیطان شخصی را گرفتار اجنّه می‌کند انگار از او سلب اختیار شده است و حرکت ناجوری انجام می‌دهد همانطور ربا را تبیین می‌کند و عمق فساد ربا را تبیین می‌کند با این تعبیر، در اینجا می‌گوید رباخوار عمق فسادش چگونه است، این اختلال به این خاطر است که می‌گویند که میگویند :
 ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا
 قالوا فاعلش الذین یاکلون الربا است .
 که بیع و ربا را کنار هم قرار می‌دهند، اینکه بعضی از عوام آیه را اشتباه می‌گویند :که خدا گفته :انما البیع مثل الربا، احل الله البیع و حرم الربا این اشتباه است چرا که خداوند این را نگفته است، اینها مثل هم نیستند که بیع حرام نیست یکی دیگه(ربا) حرام است .این کلام غیر است و کلام رباخواران است در حالیکه ربا غیر و ضد بیع است .
 الذین یاکلون الربا می‌گویند انما البیع مثل الربا است .بیع مثل ربا نیست و اینها دو جریان متضاد هستند،
 و بخاطر اینکه می‌خواستند ربا خواری خود را توجیه کنند می‌گفتند که انما البیع مثل الربا اما نمی گفتندکه انما الربا مثل البیع ، چون ربا مبنای 100% غیر اسلامی و سرمایه داری است و اسلام خلاف آن است که مبنای اسلام عدالت اجتماعی است، ربا براساس اصالت سود است، اما عدالت اجتماعی براساس 3مولفه است این ربا خواران می‌گفتند که انما البیع مثل الربا و عکسش را نمی گفتند، ربا را اصل گرفته بودند و بیع را مثل آن می‌دانستند و این مبتنی بر اصل 100% غیر اسلامی است که اصالت با سود است، اما در اسلام اصالت با قسط است.
 سرمایه دار براساس سود سرمایه اش را تنظیم می‌کند .ربا خوار اصل اقتصاد و مبنای اقتصاد اسلامی را قبول ندارد، این فرد در اصل ربا خوار با مسلمان متفاوت است، و قیام او براساس اصالت سود است، لذا خداوند متعال می‌فرماید: انما البیع مثل الربا، چون مبنا را قبول ندارند، اصل قسط منافات با سرمایه داری است، که اصالت سود است، ضمن اینکه بیع و ربا مثلیتی باهم ندارند .
 در این قسمت از بحث وارد تنظیم مناسبات اقتصادی می‌شویم که بر چه اساس باید باشند و این بحث را در جلسه‌ی آتی انجام می‌دهیم .


[1] يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافًا مُضَاعَفَةً وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ( آل عمران : 130 )
[2] وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَكْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا ( النساء : 161 )

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo