درس تفسیر استاد علم الهدی
تخصصی سیاسی- اجتماعی
89/10/16
بسم الله الرحمن الرحیم
کار ویژه عام دولت
بحث ما درباره کار ویژه عام دولت بود. و یکی از امور مربوط به کار ویژه عام دولت عبارت است از اصل دفاع که در واقع یک بخش عمده تأمین اجتماعی است و آیاتی را در مورد لزوم دفاع بوسیله نظام حاکم و جریان حکومتی در جلسه قبل بیان کردیم. یک بحثی است در اصل مسئله جهاد در قرآن و آن اینکه اصولا مسئله جهاد و قتال در قرآن بر چه اساسی است. و در حقیقت مسئله وجود جنگ در اسلام که یکی از مسائل قابل توجه است در طول تاریخ اسلام از زمان ظهور پیغمبر اکرم تا کنون مورد نقد جریانهای تبشیری و اهل کتاب قرار گرفته و آنها بر اسلام خرده میگرفتند که: اسلام دین شمشیر و دین زد و خورد است. لذا لازم است که به بررسی اصل جنگ و جهاد بر حسب آنچه که خداوند در قرآن مشخص کرده است، بپردازیم. هر چند که بحث ما در ارتباط با کار ویژهای عام دولت است اما از آنجا که مسئله جنگ، یک بحث ضروری و لازم است لذا در اینجا به بررسی مسئله جنگ از منظر قرآن میپردازیم.
تحلیلهایی که سنی ها در این مورد انجام دادهاند، تحلیل درستی نیست. مرحوم آقای سعیدی کتابی دارند تحت عنوان جنگ در اسلام که ترجمه یکی از کتابهای مصری است. و آنها تحلیل را بر روی قضایای تاریخی بردهاند مثل اینکه آیا ابتدا پیغمبر و مسلمانان جنگ را شروع کردند یا اینکه کفار جنگ را شروع کردند؟ و در مقام اثبات اینکه تهاجم از طرف کفار شروع شد، به این نتیجه میرسند که ما در اسلام اصلا جنگ نداریم بلکه در اسلام دفاع داریم. این تحلیلها درست نیست. چرا که در برخی از آیات قرآن امر به قتال کفار شدهایم مثل (فاقتلوهم حیث وجدتموهم) یعنی هر جا که آنها را دیدید، آنها را بکشید. و تاریخی را که آنها نقل میکنند که جنگهای اسلام جنبه دفاعی داشته است، با فتوحات ارزشی و والای اسلام جور در نمیآید. چرا که در زمان پیغمبر، فتوحاتی بودهاند که از فتوحات بزرگ و عمده محسوب میشود، من جمله فتح یمن که توسط حضرت امیرالمومین فتح شد و یک منطقه بزرگ شبه جزیره عربستان به تصرف مسلمانان در آمد. و فتح یمن از نقطه های برجسته پیشرفت و رشد اسلام است. و وقتی که فتح یمن صورت گرفت، امپراطورهای دنیا از اسلام ترسیدند. چرا که تا قبل از فتح یمن در مورد اسلام اینطور فکر میکردند که اسلام هم مانند بقیه جریانها موجود در شبه جزیره عربستان است که در این منطقه جنگهای قبیلهای زیادی واقع میشد. اما بعد از فتح یمن امپراطوری ایران و روم از اسلام ترسیدند منتهی از آنجا که در زمان بین امیه و بین عباس مورخان، تحت تأثیر حکام زمان بودند و در آن زمان هم شخصیت امیرالمومنین مورد سرکوبی جریانهای حکومتی قرار میگرفت، در تاریخ بر روی فتح یمن تأکید زیادی نشده و الا در واقع فتح یمن نقطه تعالی و رشد اسلام در دنیاست و برخی از مستشرقین هم بر این مطلب تأکید دارند که جریان فتح یمن از عوامل مهم پیشرفت سریع اسلام بوده است. لذا این گونه تحلیل سنی که میگویند ما در اسلام فقط دفاع داریم، درست نیست. البته فتوحاتی که از پیغمبر صورت گرفت، مانند فتح ایران و مصر، فتوحات غیر اسلامی بود. مسئله فتح ایران در زمان خلیفه دوم از ضایعات اسلام است و به عنوان یکی از نقطه ضعف تاریخ اسلام است. چرا که فتح ایران از مواردی نیست که بتوان به آن افتخار کرد چرا که اگر حکومت به حضرت علی میرسید، اصلا نیازی به جنگ نبود. جون که در مردم ایران یک گرایش خاصی نسبت به اسلام به وجود آمده بود و اگر آن گرایش ادامه پیدا میکرد، یک بخش عمده از دنیا بدون جنگ و بدون خونریزی به قلمرو اسلام وارد میشد و این قضیه مطمئنا در رشد اسلام در دنیا اثر خوبی میگذاشت. حتی در قضیه جنگ بین مسلمانان و ایران، رمز پیروزی مسلمانان در واقع خود مردم ایران بودند.
به هر حال بحث ما در مسئله جنگ و قتال در اسلام یک بحثی است که جز از مسیر قرآن نمیتوانیم به واقعیت برسیم و اینکه بخواهیم بر اساس اصول جامعه شناسی و تاریخ شناسی یک فرضیه درست کنیم و از تاریخ دلیل فرضیه را درست کنیم، این کار محقق نمیشود چون مسئله جهاد جزء فروع دین است و با این توجه که جهاد در کنار نماز و روزه جزء فروع دین ماست، این قضیه را نمیتوان با یک سری مسائل تاریخی (که بعضا درست نیست و نمیتوان به آنها تمسک کرد) توجیه کنیم. در اسلام هر آنچه را که بخواهیم بفهمیم، باید به قرآن مراجعه کنیم چرا که قرآن وحی خداوند است و قرآن اساس و اصل دین است و اگر روایاتی را که از ائمه و پیغمبر به عنوان مستند دینی مورد توجه قرار میدهیم به خاطر اتصال آنها به قرآن و وحی است. لذا اگر یک جمع بندی برروی آیات قرآن که در مورد جهاد است، داشته باشیم به خوبی میتوانیم این بحث را از قرآن اسنتاج کنیم. آیاتی که جمع بندی میکنیم بر مبنای ترتیب نزول نیست و لازم هم نیست که بر مبنای ترتیب نزول باشد چرا که نزول آیات قرآن بر حسب شأن نزول بوده است، یعنی گاهی مواقع موردی پیش میآمده که خداوند متعال آیهای را بر پیغمبر اکرم نازل میکرده است و ضمن اینکه ما در مورد قرآن معتقد هستیم که قرآن دو نوع نزول داشته؛ یکی نزول دفعی و دیگر نزول تدریجی و اصل نزول قرآن دفعی است که ناگهان همه قرآن بر پیغمبر اکرم نازل شده و دیگری نزول تدریجی بوده که جبرئیل به پیغمبر تذکر میداده که الان موقع ابلاغ فلان آیه است و اگر جبرئیل آیهای را بر پیغمبر میخوانده، اینطور نبوده است که حضرت آن آیه قبلا نمیدانسته است. و لازم نیست برای شناخت و فهم ماهیت مسئله جنگ و یا هر موضوع دیگری، آیات را به ترتیب نزول بررسی کنیم چون نزول تدریجی آیات مربوط به موارد و حوادثی بوده که به مناسبت آنها آیهای نازل میگشت. در واقع بحث ما یک بحث تفسیر موضوعی در داخل یک موضوع دیگر است چرا که خود آیات جنگ یک بحث تفسیری مستقل است و از طرفی بحث ما در مورد تفسیر آیات سیاسی قرآن است و در مورد کار ویژه عام دولت بحث میکنیم، لذا یک موضوع مستقل تفسیری (مسئله جنگ) را در وسط بحث دیگری انجام میدهیم. وقتی که ما آیات قرآن را بررسی میکنیم، اصل را در عدم قتال مییابیم. در اسلام اصل بر آن بوده است که مسلمانان درگیر نشوند و حتی در جایی که کفار میخواستند درگیری ایجاد کنند، مسلمانان سعی کردند که وارد جنگ و مقاتله نشوند. در سوره مزمل خداوند میفرمایند:وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا ﴿۱۰﴾وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِيلًا ﴿۱۱﴾وقتی که این دو آیه را بررسی میکنیم، میبینیم که پیامبر مأمور به صبر هستند. و پیامبر در مقابل یورش و اذیت کفار در ابتدای دعوت به اسلام، مأمور به صبر شدهاند. لذا آیه میفرمایه که بر آنچه که آنها میگویند صبر کن و به نحو جمیل و آرام به طوری که برخوردی پیش نیاید، کفار را از خودت دور کن، و من را با تکذیب کنندگان توانگر وا بگذار و یک مهلت به آنها بده. (مَهِّلْهُمْ) از باب تفعیل آمده است و مهلت هم با باب افعال میآید و هم با باب تفعیل میآید و فرق بین این دو باب این است باب تفعیل دلالت بر تدریج و استمرار دارد ولی باب افعال دلالت بر حرکت دفعی و آنی دارد. در مقام مهلت اگر خواستیم که به یک نفر یک مرتبه و به صورت آنی مهلت بدهیم از أمهل استفاده میکنیم ولی اگر غرضمان این بود که یک مهلت تدریجی به شخصی بدهیم از مهِّل استفاده میکنیم. در این آیه خداوند میفرماید که (آنها را به صورت تدریج و استمرار مهلت بده). این آیه دلالت دارد بر اینکه پیغمبر به هیچ وجه با کفار درگیر نشوند و در مقابل کسانی که خدا را تکذیب میکنند، پیغمبر به آنها مهلت بدهد و با آنها درگیر نشود. پس اصل در اسلام عدم درگیری و عدم جنگ است که از آن تعبیر میکنند به (الکف عن الأذی) .
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّواْ أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتَاعُ الدَّنْيَا قَلِيلٌ وَالآخِرَةُ خَيْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِيلًا ﴿۷۷﴾
[1]
محل بحث ما صدر آیه است یعنی در از جنگ دست بردارید و اهل نماز و زکات دادن باشد و سپس میفرماید (فلما) که این فاء دلالت بر تفریع دارد، به این معنا که از اول جنگ و جهاد در اسلام مطرح نشده است و بعدا قتال بر مسلمین واجب شد. لذا این آیه تصریح دارد که اصل در اسلام عدم جنگ است.
اگر در اسلام اصل بر عدم جنگ است پس چرا جنگ بعدا واجب شد؟ در بحث جنگ ما یک دسته بندی داریم که یک بخشی از آیات مربوط به دفاع است و بخش دیگر درباره جهاد ابتدایی است. یک عدهای معتقد هستند که اولین جنگ در اسلام بدر بوده است و در جنگ بدر مسلمان از خودشان دفاع کردند. در حالی که قبل از جنگ بدر چند درگیری بین مسلمانان ایجاد شده بود به این ترتیب که مسلمانان به کاروانهای تجارتی قریش حمله کرده بودند، لذا اگر مبنای جنگ را حمله مسلمانان به کاروان های تجاری قریش بگیریم، پس مسلمانان شروع کننده جنگ هستند. عدهای جواب دادند که ابتدا کفار جنگ را شروع کردند به این ترتیب که عدهای از کفار به نزدیکی مدینه میآمدند و باعث اذیت مسلمانان میشدند که این توجیه بی سند است. برخی اینطور گفتند که هنگامی که مسلمانان و پیامبر در مکه بودند، کفار آنها را اذیت میکردند و عدهای را کشتند و بعد از هجرت پیغمبر هم عدهای از مسلمانان که در مکه بودند مورد آزار و اذیت کفار قرار میگرفتند، لذا حمله مسلمانان به کاروان قریش به خاطر مقابله بهمثل بوده است. البته طبق شواهدی از قرآن ما به این نتیجه میرسیم که شروع کننده جنگ بدر، کفار بودهاند؛ سوره حجر آیه 39 و 40: أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ ﴿۳۹﴾الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ ﴿۴۰﴾ یعنی از آنچه که به مسلمان ظلم شده است و از دیار خودشان اخراج شدهاند، لذا خداوند به آنها اذن داده است که با کفار بجنگند. طبق این آیه قرآن شروع کننده جنگ کفار بودند که مسلمانان را از دیارشان اخراج کردند و به همین خاطر مسلمانان چند بار به کاروان تجاری قریش حمله کردند تا اینکه امنیت تجاری را از آنها سلب کنند.
اسلام دین فطری است و خداوند در سوره روم آیه 30 میفرماید: فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ.اسلام همان فطرتی است که مردم بر آن مفطور شدهاند. پس اسلام برای احیای فطرت انسانیت آمده است. و معنایی اینکه اسلام دین فطری است به این معناست که قواعد و قوانین آن مطابق با فطرت بشر است و اسلام برای احیای فطرت انسان آمده است. آنچه که قائمه انسانیت انسان میباشد، همان فطرت انسانی است نه ظاهری مادی انسان. و اسلام برای احیای فطرت آمده است و احیای فطرت در واقع احیای انسانیت است و کسانی که مخالف اسلام هستند، در واقع عوامل از بین رفتن انسانیت هستند و طبیعی است که وقتی که قرار است دینی برای احیای انسانیت انسان باشد، لذا باید با عوامل از بین برنده انسانیت مبارزه کند. لذا مسئله قتال و جنگ، قائمه ایفاء رسالت اسلام و اجرای رسالت پیامبر است و مصداق اکمل و جامع فداکاری و خدمت در راه خدا، جنگ با کفار است. جهاد فی سبیل الله یعنی تلاش جدی در راه خدا و لذا برخی قائل هستند که در جهاد حقیقت شرعیه نداریم و درست نیست که جهاد را فقط در مورد جنگ به کار ببریم بلکه جهاد به هر گونه تلاشی در راه خدا اطلاق میشود ولی از آنچه که جنگ با دشمنان خدا بزرگترین حرکتی است که با عوامل از بین برنده انسانیت مبارزه میکند، لذا مصادق کامل جهاد فی سبیل الله جنگ در راه خداست. و اسلام اگر بخواهد احیای فطرت کند، باید با عوامل از بین برنده فطرت مبارزه کند، لذا محور اجرای رسالت پیغمبر جنگ با کفار است و مسلمانانی که این محور اصلی رسالت پیغمبر را انجام میدهند، عملشان جهاد فی سبیل الله است و مصداق اکمل جهاد فی سبیل الله جنگ است. در اسلام به جنگ از دید یک مسئله تاریخی نگریسته نمیشود که مثلا گفته شود (ما در فلان جنگ پیروز شدیم و یا شکست خوردیم) بلکه جنگ جزء احکام شرعیه است و جنگ با کفار واجب است چرا که کفار عوامل از بین برنده فطرت هستند و مانند میکروبی هستند که به جان بشریت افتادهاند و در حال کشتن بشریت هستند و ما هم قصدمان إحیاء بشریت است، باید این میکروب را از بین ببریم.
اسلام در همان مسیر ادیان سابق است، یعنی اینطور نیست که اسلام تافته جدا بافته باشد. گاهی به ما اشکال میگیرند که اسلام بر خلاف روش سایر انبیاء عمل کرده است چرا که در روش سایر انبیاء قتال وجود نداشته است (هر چند که در این مورد بعدا بحث خواهیم کرد که آیا در روش سایر انبیاء قتال بوده است یا خیر؟) مثلا حضرت نوح 950 سال مردم را دعوت کرد، و با وجود همه رنجهایی که متحمل شد، و یا مانند حضرت عیسی علیه السلام که ایشان با اشرار یهودیها و سلاطین زمان جنگی نداشتند.
جواب ما این است که اولا آنچه که پیامبر اسلام آورند همانی است که سایر انبیاء آورده بودند، و خداوند متعال در سوره مبارکه شورا آیه 13 میفرماید: شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ ﴿۱۳﴾یعنی آنچه که بر پیغمبر تشریع شد، همانی است که بر نوح و هود و ... تشریع شده بود و همانطور که رسالت آنها إحیاء فطرت انسانی بود، رسالت ما هم إحیاء فطرت انسانی است. و دوما اینکه بگوئیم هیچ پیامبری نجنگید، این درست نیست چرا که حضرت موسی علیه السلام با قوم عمالقه جنگیدند. قوم بنی اسرائیل جنگهای زیادی داشتند و حتی خطاب به یک پیغمبر اینطور میگفتند که ابْعَثْ لَنامَلِكًا نُقاتِلْ في سَبيلِ اللّهِ
[2]
(برای ما پادشاهی بفرست که ما بتوانیم بجنگیم).
در آینده در ارتباط با دسته بندی آیات جنگ بحث خواهیم کرد که آیات قتال را به 4 دسته تقسیم خواهیم کرد.
[1] سوره نساء.
[2] بقره 246