< فهرست دروس

درس تفسير استاد علم الهدی

88/12/20

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

در تفسير آيات سياسی قرآن مسير بحث وترتيب انتخاب و گزينش آیات بر اساس بحثهای علوم سياسی است.چون در هر موضوعی که ما بخواهیم آیات آن موضوع را بحث کنیم باید یک ترتیبی داشته باشیم و حالا یا ترتیب را از خودقرآن بگیریم یعنی سوره به سوره آیات موضوع را بحث کنیم و یا ترتیب را خارج از قران اخذ کنیم.

در مورد آیات سیاسی ما نمی توانیم ترتیب را از خود قرآن بگیریم به خاطر اینکه بحثها پراکنده می شود وممکن است تکرار پیش بیاید ، ضمن اینکه مسائل سیاسی وموضوع بحث آیات سیاسی مثل بقیه موضوعات یک موضوع منقّح و مشخصی نیست . از دیدگاههای مختلف آیات سیاسی قرآن ممکن است عناوین گوناگون پیدا کند یعنی خیلی از آیات به عنوان آیات سیاسی به حساب بیاید که در واقع آیات سیاسی نیست و آیا ت اجتماعی است . چون بحث سیاسی و بحث اجتماعی دو بحث جدای از هم است و یا در خیلی از آیات که واقعاً بحث سیاسی است به اعتباری که در بعضی به خیال ما مثلاً یا به حسب برداشت شخصی که توضیح می دهد یا انتخاب کرده آیات را بحث , بحث سیاسی نیاید و خیلی از آیات سیاسی به کلی حذف شود . ما باید یک ملاک بحثی داشته باشیم . بهتریم ملاک بحث ما این است که باید ترتیب را خارج از قرآن بگیریم . بهترین ملاک بحث ما خود این علم است .

امروزه علم سیاسی یکی از رشته های مشخص آکادمیک است که دانشکده و گروه علمی دارد و در دانشگاهها تدریس می شود و بحث می شود. ما طبق همان موضوعاتی که در جریا ن علوم سیاسی به عنوان اندیشه سیاسی یا به عنوان مسائل علوم سیاسی مطرح است ، مابرطبق ردیف همان مطالب وترتیبی که آن مطالب در این علم دارد بحث را باید مطرح کنیم. و آیاتی که مربوط به آن بحث است از قران گزینش کنیم . ما تا الان طبق روال علوم سیاسی بحثمان را از تعریف دولت شروع کردیم و بعد از تعریف دولت اولین مساله ای که ما داشتیم یعنی محوری که از مجموع تعریفاتی که درباره دولت ما استفاده کردیم عناوینی مثل حکومت ، امر و فرمان و این حرفها بود که ما برحسب آن آیاتی که مربوط به این عناوین بود جمع آوری کردیم و بحث کردیم و در نقطه ی مقابلش اطاعت و تبعیت و این قبیل موضوعاتی بود که همه آنها در مجموع محورهایی بود که درتعریف دولت می گنجد یعنی از تعریفاتی که در مورد دولت شده بود این محورها را ما برداشت کردیم و آیاتی که مربوط به این عناوین بود را مورد بحث قرار دادیم و از مجموع این آیات ، مبحث مشروعیت حکومت برای ما استنتاج شد و مبدأ مشروعیت حکومت در اندیشه سیاسی اسلام را از قرآن بحث کردیم. لذا بعدش هم درباره ی رابطه ی بین دولت و مردم بحث کردیم وآیاتی که مربوط به این بیان رابطه بود بعد از اینکه ثابت شد که در اندیشه ی سیاسی اسلام رابطه ی دولت و مردم بر اساس عهد است و آن تعریفی که ما در عهد از قرآن داشتیم غیر از آن تعریفی که در قرارداد اجتماعی یا دموکراسی دارد . این هم کاملا آیات مربوطه را بحث کردیم و تمام شد.

اما بحث سوم از مباحث مربوط به علوم سیاسی و آن عبارت است از بحث از عناصر دولت که بحثش را ازاین جلسه آغاز می کنیم و آیات مربوط به عناصر دولت را از امروز مورد بحث قرار می دهیم. عناصر حاکمیت و دولت چهارعنصر است : حاکمیت ، قدرت ، قلمرو و جمعیت .

عنصر اصلی و عنصر محوری در این عناصر چهارگانه ، حاکمیت است که ما درباره ی حاکمیت بحث کردیم , مفصل هم بحث کردیم. یکسال تمام بحث تفسیری ما درباره ی حاکمیت بود و آیاتی که مربوط به حاکمیت و مربوط به اطاعت از حاکم و رابطه ی بین حاکم و مردم است را بحث کردیم و مجموع اینها در زیرمجموعه ی حاکمیت می گنجد که بطور مشروح بحث حاکمیت را از قرآن ارائه دادیم و آیات مربوط را بحث کردیم و دیگر ما در این عنصر بحث نداریم .

سه عنصر باقی مانده از عناصر دولت ، اینها را ما بحث می کنیم سه عنصر باقی مانده یکی عنصر قدرت است یکی عنصر قلمرو وعنصر جمعیت است . اولا باید این مسئله روشن باشد که عنصر محوری عنصر حاکمیت است و این سه عنصر با اینکه از عناصر دولت است ولی در ارتباط با حاکمیت است , بخاطر اینکه شما اگر حاکمیت را بخواهید اجرا کنید حاکمیت نیازمند به ابزار , وسیله اجراست که قدرت ابزار اجرای حاکمیت است و حاکم باید قدرت داشته باشد.

آنچه مسلم است قدرتی که در حاکمیت لازم است در واقع توانمندی برای مدیریت و اجرای مدیریت است. حاکم باید در جامعه مسلط باشد و این سلطه بر اجتماع مرهون یک قدرت و یک توانمندی است. این سلطه هم که ما می گوئیم سلطه ی فیزیکی تنها نیست یا سلطه ی مقتدرانه بر اساس قدرت ظاهری نیست بلکه سلطه ی معنوی هم حاکم لازم دارد و لذا توانی که حاکم می خواهدو آن توانش که در عرصه ی مدیریت عبارتست از علم , از تدبیرو از سیاست . البته سیاست به ان معنای لغوی اش نه به معنای اصطلاحی اش و سیاست عبارتست از همان مدیریت کامل اجتماعی و اجرای مدیریت و البته آن اقتدار فیزیکی است اینها همه را حاکم لازم دارد. و این قدرت را باید داشته باشد یعنی توانمندی هم در عرصه ی مدیریت و هم در عرصه ی اجرای قانون و هم در عرصه ی مقابله ی با تجاوز.

این توانمندی در هر سه عرصه برای حاکم لازم است و لذا عنصر دوم دولت می شود قدرت , عنصر سوم هم قلمرو است یعنی این حاکمیت بایستی در یک نقطه ای ثبات و استقرار داشته باشد. حاکمیت سیار امکان پذیر نیست و حاکمیت بطور شناور در جامعه امکان ندارد و حاکمیت نمی شود.

حاکمیت احتیاج دارد به یک نقطه ی استقرار که آن نقطه ی استقرار خواه ناخواه یک محدوده اقلیمی و جغرافیایی را شامل می شود و لذا عنصر سوم برای دولت قلمرو است . عنصر چهارم هم جمعیت است بخاطر اینکه حاکمیت باید سوژه ی محکومُ علیه داشته باشد . یعنی یک جمعیت , یک جامعه و یا یک اجتماعی باشد که حاکمیت براین اجتماع تحقق پیداکند . سوژه تحقق حاکمیت ، جمعیت است و جمعیت هم عنصر چهارم برای دولت می شود . مدرک این بحث در عناصر چهارگانه دولت از نظر علوم سیاسی تقریباً مطلب مفروغ عنهی است در علوم سیاسی البته اصل مدرک این قضیه که توضیح داده شده در کتابی است به نام نظریه های دولت تألیف وینس آندرو است که آقای دکتر حسین بشیریه این کتاب را ترجمه کرده است . این مدرک ما در این قضیه است و منبع ما درباره عناصر دولت است . حالا اگر آقایان هم خواستند مطالعه کنند این کتاب در باره عناصر دولت بحث خیلی مفصّل تری شده که ما اجمالش را عرض کردیم اولین عنصر بعد از حاکمیت ، عنصر قدرت است .

خوب ما می آییم سراغ آیات شریفه قرآن که قدرت در آیات شریفه قرآن به چه صورت مطرح شده ولازمه قدرت برای حاکمیت در چه مواردی مادر قرآن در آیات شریفه قرآن داریم که مورد بحث قرارگرفته است.

با توجه به بحثی که ما درباره حاکمیت و اطاعت کردیم که در آنجا در بحث حاکمیت عرض کردیم: حاکمیت عبارت است از یک اعمال سلطه که این اعمال سلطه تحققش با سلطه پذیری است .

بنابراین این در حاکمیت , سلطه پذیری می خواهدحالا شما مبدأحاکمیت را هر چه بگیرد زور یا مردم ، خدا و یا هر چیزی بگیرید . بنابراین تحقق حاکمیت با حاکمیت پذیری است و تحقق سلطه با سلطه پذیری است که در اصطلاح آیات قرانی ما از آن سلطه پذیری تعبیر شده به اطاعت و تبعیت و آیات آن را هم عرض کردیم . با توجه به آن خصوصیتی که ما در جریان حاکمیت ازدیدگاه قرآن داشتیم که هم حاکمیت ازدیدگاه قرآن معلوم شدکه باید جریان مرتبط با خدا باشد و غیر از جریان مرتبط با خدا از طریق وحی و یا از جریان باطنی ارتباط با خدا هیچ جریان دیگری نمی تواند بر جامعه حکومت کند و حاکمیتش ، حاکمیت نا مشروع است . در مقابلش هم باید اطاعت باشد و اگر اطاعت نباشد این حاکمیت خدا محقق نمی شود آنچه که اطاعت و حاکمیت را به هم وصل می کند طبیعتاً آن عبارت از قدرت و این قدرت در اصطلاحات قرانی ما بر یک سلسله واژه هایی استوار است واژه های قوّت ، غلبه ، نصرت وخود ماده قدرت . اینها عناوینی هستند که در این مولّفه ها ودر این عناوین ما می توانیم موقعیت قدر ت و ماهیت قدرت را برای حاکمیت که عنصر دوم دولت است این را از قران استنتاج کنیم .

خوب ما حالا در اینجا یک بحثی داریم که خیلی قابل توجه است , ما غیر از اینکه رجوع می کنیم به آیاتی که در این آیات این عناوین ذکر شده در ارتباط با حکومت یا در ارتباط با اجرای قانون و آنچه که برای ما مهم است جایگاه قدرت در حکومت است چون ما وقتی که ما تاریخ حکومت بشر را مطالعه می کنیم در طول قرنها از قرون وسطایی تا الان.

جایگاه قدرت در حکومت ها یعنی مجرای قدرت که غیر از ممشای قدرت است . ممشای قدرت را ما کاری نداریم . مجرای قدرت در حکومت ها در واقع مختلف بوده , اینطور نبوده که مجرای قدرت حکومتها یک جور باشند. یک زمانی مجرای قدرت در حکومتها توانمندی در اجرای خواسته های نفسانی و تمایلات فردی یک عنصری بنام حاکم بوده یعنی آنچه مهم بوده , قدرت مصرف بشود و خواسته های یک فرد تامین بشود که حالا این خواسته های یک فرد گاهی اوقات منطبق با مصالح جامعه هم بوده و گاهی هم نبوده مثلا از یک آدمی خوشش می امده تا می توانسته به او مقداری پول می داده یعنی قدرت داشت که می توانست تا جایی که می خواست به او پول بدهد , کمک کند , مساعدت کند و یا از یک آدمی بدش می امده ، تا جایی که دلش می خواست او را بکشد.

عبدالملک مروان یک روزی با وزیرش صحبت می کرد. به وزیرش می گفت: من یه حالی پیدا کردم که اگر یک بی گناهی را بکشم لذت می برم و اگر به یک درمانده ای کمک کنم بد می آید و نفرت دارم از خودم و این را نوعی ضعف می دانم برای خودم که بخواهم به یک کسی ترحم کنم اما اگر کسی را بکشم هرچقدر هم که بی گناه باشد من لذت می برم. در حالات حجاج یوسف نقل می کند و می گویند وقتی حجاج می خواست بهترین غذا را بخورد یعنی در یک وضعیتی غذا بخورد که کاملا برایش گوارا باشد آن لحظه ای بود که عده ای را می کشت و اینها هنوز نیمه جان بودند و گاهی اوقات بدنهایشان تکان می خورد روی بدن های اینها در حال تکان خوردن دستور می داد سفره بیندازند و در آن سفره غذا می خورد , خوب این مجرای قدرت تا این درجه است. این در تاریخ مجرای قدرت است و الان هم که فرض بفرمایید که خیال می کنند مجرای قدرت پیشرفت کرده است نخیر الان هم در واقع مجاری قدرت از نوع هما ن مجاری قدرت به اصطلاح دوران قرون وسطایی است و خیلی فرق نمی کند یعنی وقتی که یک اسکات ران هوایی حرکت می کند به دستور یک صاحب قدرت و یک صاحب حکومت می آید بالای سر یک روستا و بالای سر یک شهرک کوچک و بمباران می کند تا بجایی که صدای شیون این مردم بمباران شده که دارند جان می دهند و خاکستر می شوند این آقای فرمانده ی اسکاتران می شنود لذت می برد و کیف می کند , این مجرای قدرت است یعنی یک جریان قدرت مداری از آن سردنیا پا می شود می اید این سر دنیا 12500 کیلومتر فاصله ی جایگاه دارد می آید روی یک روستایی و مردم روستا آنجا نشسته اند و از همه جا بی خبربمباران می کند و این مردم را به آتش می کشاند و خاکستر می کند و کیف می کند و این مجرای قدرت است و نماد قدرت می شود و حتی امروز که فرض می شود حکومتها , حکومتهای غیر قرون وسطایی هستند مجاری قدرت با اون حکومتهای قرون وسطایی فرقی نکرده است , فقط تفاوت بین قلم ریز و درشت است. آن وقت یک آدم بد بختی را می آوردند و سر می بریدند و مقابل چشم صاحب قدرت این بدن بی سرش را می گذاشتند و دست وپا می زد و بالا و پایین می زد و کیف می کرد اما الان بجای یک نفر ممکنه در یک روستایی با 1000 نفر این کار را بکنند و در یک شهر کوچک یا شهرستانی برای مثال 10000 نفر را به این صورت در بیاورند. تفاوت بین قلم ریز و درشت است یعنی در مجاری قدرت فرقی نکرده است .

ما اولین بحثی که در قرآن داریم راجع به قدرت این است که مجاری قدرت از نظر آیات قرآن چیست؟یا به تعبیر ما عرصه های لزوم قدرت یا عرصه های اجرای قدرت در یک دولت از دیدگاه قران کجاست؟ یعنی آنچه که ما در مقابل دنیا می ایستیم و ادعا می کنیم نظامی که ما داریم و دکترین سیاسی که ما داریم این عالی ترین نظام و عالی ترین دکترین سیاسی است که حتی بعد از پیدایش مفاسد دکترین سیاسی مدرنیته می تواند نجات بخش بشر باشد این تعارف نیست. این ادعای ما در مقام استدلال قابل اثبات است. ما در آیات شریفه قرآن در مسئله قدرت عرصه اجرایی قدرت و عرصه لزوم قدرت را در آیات قرآن در سه چیز می بینیم: یکی در خود مدیریت. دوم در اجرای قانون . سوم در مقابله با تجاوز و دشمن. این سه مجرا برای قدرت است و سه عرصه برای لزوم اجرای قدرت .

یک دولت بایستی با تجاوز بتواند مقابله کند, با دشمن جامعه و ملتی که به اصطلاح سوژه تحقق حاکمیتش است بتواند این جامعه و مردمی که درسوژه حاکمیت او آمده اند از دشمن و از آفات و آسیب های دشمن حفظ کند که این یک مجرای قدرت است و دوم خودش در اصل مدیریت است. توان مدیریت جامعه را داشته باشد و مرحله سوم در اجرای قانون .

خوب اول در اجرای مدیریت : چون حاکم باید مدیریت داشته باشد. ما در اینجا آیه ای که داریم ( آیه 247 سوره مبارکه بقره ) درباره داستان طالوت. در اینجا می فرماید که : « و قال لهم نبیهم ان الله قد بعث لکم طالوت ملکا قالوا أنَّایکون له الملک علینا و نحن احقّ بالملک منه و لم یوت سعه من المال قال انّ الله اصطفه علیکم و زاده بسطه فی العلم و الجسم و الله یوتی ملکه من یشاء و الله واسع علیم »

خوب این که باید حاکم قدرت داشته باشد برای جامعه و برای بشر یک ذهنیت فطری است یعنی آنقدر مسئله مفروغ عنه و بدیهی است اصل ضرورت قدرت که این را همه می دانند. این به صورت یک امر قطعی است که بقول ما طلبه ها مفروغ عنه است که بایستی حاکم قدرت داشته باشد . لذا وقتی که پیامبر به قوم بنی اسرائیل می فرماید : « ان الله قد بعث لکم طالوت ملکان » طالوت را خدا برای شما ملک وحاکم قرار داد آنها چون می دانند که ملک و حاکم باید قدرت داشته باشد , طالوت هم که قدرت ندارد پس بلافاصله به او میگویند « أنُّا له الملک و لا انّی یکون له الملک » ؛ این چه طور می تواند حاکمیت کند و ملک داشته باشد و « نحن احقّ بالملک منه » . ما احقّیم که این حاکمیت از طرف خدا به ما واگذار شود . چرا ؛ « و لم یوت سعه من المال » . چون اینها فکر می کردند قدرت حاکم فقط در عرصه اقتصادی است یعنی قدرت را در اقتصاد می دید نند چون افراد پول پرستی بودند ؛ اینها اصلا قدرت را در پول می دیدند و در مال می دیدند این برایشان قطعی بود . یعنی ذهنیت فطری بود که بایستی دولت و حاکم قدرت داشته باشد منتها قدرت را منحصر در اقتصاد می دیدند و در پول می دیدند. گفتند « و لم یوت سعه من المال » . این دارای یک گسترده گی و پهناوری و توانمندی در مال و ثروت نیست , ما که پولدار هستیم و « نحن احقّ بالملک منه » ما از نظر حاکمیت از او احقّیم چرا ؟ چون ما قدرت داریم اولا ببینید اینها نه تنها قدرت را برای حاکم لازم و ضروری می دیدند بلکه اصلا قدرت را شرط منحصر به فرد حاکم می دیدند یعنی ماهیت حکومت را مبتنی بر قدرت فرض کرده بودند . همه توان ها را خلاصه در اقتصاد و در پول می دیدند ؛الان هم این جور پنداها در خیلی ها هست که فکر می کنند همه قدرتها در پول است و با پول می توان همه کار کرد در واقع این تفکر از یهودیها منشا گرفته که با پول می توان همه کار کرد و بر همه چیز می توان مسلط شد , اینها معتقد بودند قدرت منحصرا در اقتصاد است و بعد هم می گفتند که : « و لم یؤت سعه من المال » . این آقای به اصطلاح طالوت اینکه پول و مال ندارد و جوان فقیریست و این چه طور می تواند حاکم وملک باشد . جوابی که پیغمبر داد : « قال انّ الله اصطفه علیکم و زاده بسطه فی العلم و الجسم »

سه نکته در این فرمایش پیغمبر در مورد معرفی طالوت برای بنی اسرائیل قابل توجه است. مطلب اول این بود « انّ الله اصطفه علیکم » . خوب این ثابت می کند مبدا مشروعیت خداست , حاکمیت مال خداست و خدا برای اجرای حاکمیت که حق خودش , مال خودش و بخود خدا اختصاص دارد هر کسی را مصلحت دید او باید انتخاب کند و مردم نمی توانند انتخاب کنند . این انتخاب با خداست مبدا مشروعیت خداست . « انّ الله اصطفه علیکم » . خدا او را انتخاب کرد و در مورد معنای اصطفه هم ما بحث زیاد داریم یکی از معانی که برای اصطفه و مصطفی می کنند اینست که می گویند انتخاب برای خود معنایش اصطفه است .

در مفهوم لغوی اصطفه این معنا هست یعنی انتخاب مطلق نیست انتخاب برای خود است این که ما پیامبر اکرم را می گوئیم مصطفی که یکی از الغاب ایشان است به این معناست که خداوند پیغمبر را برای خودش انتخاب کرد که بیاید مجری فرمان خدا باشد . لذا می گوید : « انّ الله اصطفه علیکم » حاکمیت مال خداست و حاکم برای خداست و چون حاکم برای خداست و طالوت را که خدا انتخاب کرده است برای خودش انتخاب کرده است . با کلمه اصطفه و با کلمه اختاره نیاورد ؛ نگفت من اختاره بلکه گفت من اصطفه .

در نکته دوممی فرماید «و زاده بسطه فالعلم والجسم » . خوب مقصود از علم در واقع همان توان فکری و توان مدیریتی و تدبیر است . از توان تدبیر که عمده سرمایه برای مدیریت یک جامعه است و عمده توان برای مدیریت جامعه است تعبیر به علم شده این بسط در علم که در واقع این انبساط علمی و انبساط دانستنی در حقیقت همان مقام تدبیر است که سرمایه اولیه ی مدیریت جامعه است , پس معلوم می شود عرصه ضرورت قدرت و عرصه اجرایی قدرت در حقیقت مدیریت جامعه است لذا یک حاکم به تدبیر احتیاج دارد که با تدبیر جامعه را مدیریت کند ؛ مجرای قدرت در جامعه ، مدیریت جامعه است که بسط در علم لازم است و انبساط علمی لازم است . انبساط دانستنی و دانشی لازم دارد که همان مقام تدبیر باشد و اما « بسطه فالجسم » هم معنایش این نیست که آقای طالوت یک آدم قوی هیکل یا چاق یا خیلی گردن کلفت است چون شاید از طالوت گردن کلفت تر توی قوم بنی اسرائیل پیدا می شده ؛ بسط فالجسم ؛جسم مخصوص قدرت فیزیکی است در قدرت مادی یا فیزیکی هم این دارای توانمندی است که حالا مظهر این توانمندی جسمانی هم می باشد چون در ان زمان برخوردها , در گیری ها , مقابله ها و دفاع ها با توانمندی های جسمانی بود و جنگ , جنگ سرد بود ؛ جنگ گرم نبود و توانمندی جسمی خود مظهری بود برای توانمندی فیزیکی و قدرت مادی در برابر تدبیر و در مقابل قدرت علمی وقدرت فکری . پس این که اول می گوید « زاد بسطه فالجسم » و بعد می گوید « فالجسم » ؛ معلوم می شود مجرای اولیه قدرت در دولت از دیدگاه قرآن مسئله تدبیر و مسئله مدیریت جامعه است . این آیه ای است که برای ما ثابت می کند قدرت اولا لازم است و مسئله ضرورت قدرت برای دولت برای بشر یک امر فطری و مفروغ عنه و قطعی است که اول سوال آنها این بود که « أنَّا یکون له الملک » و از همان اول گفتند که به چه مناسبت این باید ملک باشد ملک قدرت لازم دارد و فکر هم می کردند که قدرت فقط در پول و اقتصاد است و می گفتند این آقای بی پول و نادار چطور می تواند برای ما ملک پیدا کند؟ خداوند فرمود : «و زاده بسطه فالعلم والجسم » اتفاقا از دیدگاه اسلام ، قدرت در اقتصاد نیست . اصلا یک ملک و یک حاکم لازم نیست خودش منشأتوان اقتصادی جامعه باشد منشأ اقتصادی جامعه او باید خود جامعه باشد. به این جمع بندی رسیده انددر واقع رشد اقتصاد در اقتصاد مردم است در اقتصاد جامعه است نه در اقتصاد شخص حاکم .در آن زمان فکر می کردندکه اصلاً قدرت در اقتصاد است و رشد اقتصاد وتنها محور اقتصاد جریان حاکم است که اوهم از همه پول دارتر باشد وخداوند در این آیه این را رد کرد وپیامبر میفرماید : « وزادَه بَسطةً فی العلم والجسم » حتی در مسئله قدرت و توانمندی مادی و فیزیکی هم باز اقتصاد را خدا پیش نمی کشد « وزادَه بَسطةً فی العلم والجسم » . از قدرت فیزیکی و توانمندی غیر فکری تعبیر به جسم می شود که این می شود آیه اول .

آیه دومی که ما در این ضمینه داریم ( آیه 20 سوره مبارکه ص ) می باشد . که درباره جریان حضرت داوود است این آیه . می فرماید که : « وشددنا ملکه و ءاتینه الحکمه و فصل الخطاب » . ببینید در اینجا می گوید : « وشددنا ملکه » . اوّلا معنای شددنا چیست؟ در لغت ما دو سه تا آیه داریم که آنها «شددنا» آمده منبع ما درلغت قرآن مفردات راغب است و عرض کردیم که این مفردات راغب تقریبا کتابی است که در لغت معنی قرآن از نظر تمام فرق مسلمین حجبیت دارد و مکررا این نکته را عرض کردیم خدمتتان . خدا رحمت کند مرحوم آیه الله العظمی میلانی که خدمتشان ما درس می رفتیم ایشان آنقدر برای مفردات راغب حجّت قائل بودند که در بعضی از آیات که نصی نبوده یعنی روایتی از معصوم درآیه نداشتیم و ایشا ن می خواستند یک مطلبی را از آیه استفاده کنند از معنایی که راغب اصفهانی برای لغت کرده بود ایشان برای نص استفاده می کردند یعنی اینقدر ایشان اعتماد داشتند به کتاب مفردات که جلد مفردات این قدر بالاست در لغت معنی قرآن و معنی واژه های قرآنی . راغب اصفهانی می گوید : اشّد ، العقد القوی یقال شددت الشیئ یعنی قضیت عبده و عمده در این مطلب است که و شدّه تستعمل فی العبد و فی البدن وفی قوی النفس و فی العذاب .

بحث ما قسمت اخیری است که ایشان می گوید: و شدّه تستعمل در قرآن شدت را معنا می کند بمعنای قوّت من العقد القوی , خود شدّ را بمعنای عقد قوی می گیرد یعنی آن قرارداد محکم و آن پیمان محکم و یا ان ارتباط محکم و حالا عقد را هر جور معنا کنید . پس بنابر این در معنای شدّ و در معنای شدّت عنوان قدرت است مهم اینست که می گوید شدّت در قرآن در چند مورد استعمال شده یکی در پیمان قوی , یکی در بدن , یکی هم در قوای نفس و یکی هم در عذاب پس عمده معنای شدّت معنای قدرت است و بمعنای قوّت است یعنی ما از مجموعه این معانی که در قرآن شدّت استعمال شده قدر مشترک بین موارد استعمال شدّت در قرآن بر حسب گفته راغب در کتاب مفردات قوّت و قدرت می آید .

« شددنا ملکه » یعنی اول خداوند می فرماید وقتی که ما به داوود ملک دادیم و بعد « سخّرنا الجبال معه یسبّحن بالعشیِّ و الاشراق والطّیر محشوره کلّ له اوّاب » بعد می گوید «وشددنا ملکه» . ما به این ملکش را قدرت دادیم مهم اینست که بعد از شددنا ملکه می گوید «وءاتینه الحکمه» خوب شددنا ملکه این ملک , این حاکمیت داوود که قدرت پیدا کرد در بین تمام امکانات قدرت و توانمندی که خداوند به داوود داده چون« انّا سخّرنا الجبال معه یسبّحن بالعشیِّ و الاشراق » در ارتباط با « ذا الاید انّه اوّاب » است که خبر دارید که داوود طوری بود که آهن در دستش نرم می شد و عمده صنعت و فنّ حضرت داوود زره بافی بود که می گویند زندگی خودش را از طریق زره بافی اداره می کرد بخاطر اینکه آهن در دستش نرم می شد و اینکه می گویند « انّا سخّرنا الجبال » بخاطر همین است که کوهها را می گوید برای او مسخّر کردیم , آهن را استخراج می کرد و آهن در دستش نرم می شد و ابزار آهنی درست می کرد . خوب این درباره خاصیت شخصی داوود است . اونجایی که در حاکمیت داوود خداوند متعال به داوود قدرت داده چون در آیه می فرماید : «انّا جعلنا فی الارض خلیفه یا داوود انّا جعلناک فی الارض خلیفه» پس داوود حکومت داشت و خلافت برای پروردگار داشت . می فرماید :« شددنا ملکه» ما ملک داوود را تقویت کردیم و قوّت بخشیدیم به ملک داوود پس برای ملک ، قوّت شرط لازم است و ضرورت دارد .

خوب حالا در این «شددنا ملکه» ملاکی که خدا در همین ایه برای ملک داوود بیان می کند آن ملاک چیست؟ خوب این ملک و داوود در قدرتش ابعاد مختلفی داشت . قدرت جسمی داشت قدرت تیر اندازی داشت ودیگر حکومت می کرد و کار به جایی رسید که بعداز طالوت داوود حاکم شد بر بنی اسرائیل . ابعاد مختلفی در قدرت داشت اما انچه که خدا در این آیه بعنوان ملاک «شددنا ملکه» مشخص می فرماید : «وءاتینه الحکمه» چون بعد شددنا ملکه «وءاتینه الحکمه» آمده خوب اینجا معلوم می شود که مظهر اجرایی قدرت و نوع اولیه از قدرت که لازم است برای جامعه , قدرت برای مدیریت جامعه است . مجرا و عرصه اجرایی قدرت مدیریت جامعه است که با حکمت و تدبیر این مدیریت انجام بگیرد نه با اعمال قدرت و زور در این «ءاتینه الحکمه» ما دو نکته را استفاده می کنیم . یک نکته اینکه خوب بعنوان ملاک شددنا ملکه , «ءاتینه الحکمه» امده نکته دوم اینکه اصلا ملاک اصلی در قدرت در حاکمیت تدبیر است و توانمندی مدیریت است یعنی این اصل است در قدرت حاکم از دیدگاه قرآن در حالیکه در اندیشه های سیاسی مختلف این نیست در اندیشه های سیاسی مختلف ملاکهای مختلخف برای قدرت دارند .

یک کتابی چاموسکی درباره فهم قدرت دارد . ایشان تحلیل می کند قدرت را در جریان استکباری البته چاموسکی هنوز زنده است و از دانشمندان علوم سیاسی آمریکاست و از تئوریسین های قوی امریکاست و این یک عناد خاصی با ایران دارد , خیلی با ایران بد است . چون یک آمریکایی خیلی متعصبی است و ایرانیان هم که می گویند مرگ بر آمریکا خب این خیلی برای آمریکا بد است و از تئوریسین های قوی آمریکاست و با ایران خیلی بد است و در تمام این توطئه هایی که در دولت آمریکا به وسیله تئوریسین هایش علیه ایران صورت می گیرد چاموسکی در اوّل است .

وی کتابی دارد به نام فهم قدرت . در این کتاب فهم قدرت در آخرهای کتابش اشاره ای به وضعیت ایران دارد در کتابش. در کتاب فهم قدرت این بعنوان یک اندیشمند سیاسی دنیاست الان چاموسکی و این طور نیست که بگوئیم این حرف را یک نفر زده است و بی خود هم زده است ؛ نه؛ یعنی ببینید برادران اندیشه سیاسی که مدرنیته الان برای بشر آورده خبره و نماد و به اصطلاح نخبه اندیشه سیاسیش , اندیشمندان سیاسی هانتینگتون هست , چاموسکی هست که اینها از چهره های بالای اندیشه سیاسی لیبرال دمکراسی امروز در دنیاهستند اینها کسانی هستند که به حرف و نظرشان دنیا دارد ترتیب اثر می دهد و در دولتها و حکومتها دارند برنامه ریزی می کنند بر اساس نظریه ای که اینها می دهند , چاموسکی آدم کوچکی نیست .

شما این کتاب فهم قدرت چاموسکی را از ابتدا تا به اخر اگر بخوانید کل قدرت را منحصر می کند در توان چاپیدن , دزدیدن , کشتن , به استعمار کشاندن , مسلط شدن بر ملّتها , ملّتها را به بند گرفتن . جریان ویتنام را می آورد مسائل ویتنام که انجام گرفته یعنی در واقع یک مجموعه ای از تمام به اصطلاح جریاهای حرکتهای استکباری امریکا در طول تاریخ قدرت آمریکا این اورده بعنوان نمایشگاه قدرت قرار داده در این کتاب و اسم کتاب را نیز گذاشته فهم قدرت یعنی خب این آقای چاموسکی به اصطلاح چهره برجسته اندیشه سیاسی لیبرال دموکراسی و اندیشه سیاسی دنیای حاکم , دنیای استکباری یعنی از دیدگاه این آقا که می شود گفت انچه در نظریات و دیدگاههای چاموسکی و هانتینگتون است این درواقع عصاره اندیشه سیاسی لیبرال دموکراسی هست که از دیدگاه ایشان اصلا فهم قدرت , مجرای قدرت زورمندی و قدرت برای استخدام و منفعت کشی و تصاحب دیگران ,زندگی دیگران , امکانات دیگران و منابع دیگران و بر همه هستی انسانها در دنیا مسلط شدن است . کسی که این کتاب را بخواند خلاصه اش فقط همین دو سه جمله در می اید اسم کتابش هم هست فهم قدرت . خوب در اندیشه سیاسی آنها اینست اما ما به سراغ اسلام و قرآن که می آییم و وقتیکه ما می توانیم با قرآن چیزی به دنیا ارائه بدهیم و دنیا مثلش را ندارد این است . قرآن وقتی که به حضرت داوود می گوید «و شددنا ملکه» یعنی قوی کردیم , نیرو مند کردیم , قدرت دادیم و امکانات توانمندی را به داوود دادیم در اجرای ملک و در اجرای حاکمیت بعد می گوید خوب اینها نمونه اش چه بود بعد می فرماید : «و ءاتینه الحکمه» . ملاک قدرت را حکمت , مدیریت چون در معنای حکمت هم مدیریت هست و هم اندیشه هست .

حکمت در واقع بمعنای علم نیست . حکمت در واقع بمعنای به اصطلاح علمی که علم دارای کار برد عملی است و علم دارای کاربرد عملی در مدیریت و در اداره جامعه است . معنای حکمت اینها هست .می گوید : «ءاتینه الحکمه» پس عرصه قدرت از دیدگاه قرآن مدیریت جامعه است , سر پرستی جامعه است و برای سرپرستی جامعه هم حکمت می خواهد , تدبیر می خواهد مجرای قدرت چپاول , دزدیدن و چاپیدن منابع انسانها را گرفتن , بر منابع ثروت مسلط شدن , بر منافع دیگران تسلّط پیدا کردن ,تسخیر کردن اینها نیست . در حالیکه یک آقای اندیشمند سیاسی تئوریسینی که نظریه اش محور برنامه ریزی یک نظام قوی نیرومند حاکمیت دنیا و نماد لیبرال دموکراسی آمریکا باشد. کتاب آقای چاموسکی در واقع نمایشگاه قدرت است و در این نمایشگاه قدرت می خواهد قدرت را بفهماند . در مقابل قرآن در «شددنا ملکه» می گوید «ءاتینه الحکمه» . خداوند می فرماید : حکمت را ما به داوود دادیم و حکمت وفصل الخطاب را دادیم که یعنی اجرای مدیریت در اداره همزیستی جامعه و اولین اصلی که در اداره مدیریت جامعه است فصل الخطاب است یعنی مدیریت همزیستی جامعه است چون یک مدیر وقتی جامعه را خوب اداره می کند که بتواند انسانها 100 تا 10000 تا 1 میلیون آدم کنار هم اینها با هم همزیستی کنند لذا محور اجرایی حکمت را می گوید فصل الخطاب . فصل الخطاب یعنی حرف آخر را زدن در تنازع ها یعنی مدیریت همزیستی جامعه است . پس اولین مجرا و اولین عرصه اجرای قدرت از دیدگاه قرآن مسئله مدیریت و سرپرستی جامعه است .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo