< فهرست دروس

درس تفسير استاد علم الهدی

88/10/17

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

از نتیجه مباحث گذشته مشخص گردید مبدأ مشروعیت حکومت و دولت در اندیشه سیاسی اسلام بر حسب قرآن ، خدا می باشد .و بیان گردید که رابطه میان مردم و دولت عهد و میثاق است .

اصل بحث امروز نیز این است که حکم از طرف خدا و اطاعت از طرف مردم ، دو عامل تشکیل دهنده حاکمیت و مدیریت در جامعه می باشد . حکم مخصوص خدا می باشد و اطاعت از غیر خدا جایز نیست . منتهی در قرآن آیاتی داریم که این حکم واطاعت را به غیر خدا نیز نسبت داده است . یعنی در مواردی که در رابطه با عینیت یافتن حاکمیت الله در زمین است . اگر حاکمیت مخصوص خداست و غیر از خدا کسی حاکمیت ندارد پس بنابراین مسئله مدیریت اجرایی و عملیاتی زندگی انسانها در روی کره زمین با مباشرت حاکمیت الله چگونه بایستی شکل پیدا کند و حاصل بشود .

اجمال این قضیه این است که عینیت یافتن و تحقق حاکمیت خدا در زمین بوسیله انبیاست و بعد از دوران انبیاء توسط اولیاء و اوصیاء ادامه می یابد و در صورتی که ما دسترسی به اوصیاء و اولیاء نداشته باشیم بوسیله حجت و نایب وصی این حاکمیت الله و اطاعت مردم در زمین تحقق پیدا می کند که در حقیقت مبنای ولایت فقیه یک مبنای توحیدی می باشد . یعنی اصل کلامی ولایت فقیه یک بحث توحیدی می باشد که در ارتباط با توحید خداوند است . بخاطر اینکه لازمه توحیدمان این است که هیچ حاکمیتی را غیر از حاکمیت الله را نپذیریم و اگر بنا باشد که هیچ حاکمیتی را غیر از حاکمیت الله را نپذیریم اکنون که در عرصه زندگانی ما که نه پیغمبر است و نه امام معصوم که اینها مظهر حاکمیت الله هستند وعینیت یافتن و تحقق حاکمیت الله در کره زمین بوسیله اینهاست پس ما چطور حاکمیت الله را باید پیاده کنیم این راهی ندارد جز حاکمیت حجت معصوم چون اگر حاکمیت حجت معصوم را ما قبول نکردیم آن وقت بایستی در نظام مدیریت جامعه یک حاکمیت غیر خدا را بپذیریم . و پذیرش حاکمیت غیر خدا شرک است . یعنی برای خدا در یکی از ابعاد توحید که اصل حاکمیت می باشد شریک قایل شدیم . این مبنا و ریشه کلامی ولایت فقیه می باشد که البته در بحث فقهی آن بحث بین فقها زیاد می باشد . و لذا مسئله اصل ولایت فقیه در زمان غیبت امام معصوم (ع) یک اصل ثابت شده ای است که همه فقها و علمای شیعه در طول تاریخ معتقد به این اصل بوده اند و ریشه کلامی دارد . و کسی بعنوان یک شیعه موحد، منکر این اصل نیست که در زمان غیبت امام معصوم (ع) فقیه جامع الشرایط ولایت از طرف معصوم دارد این یک اصل قطعی و در ارتباط با توحید ماست که نمی توانیم آن را انکار کنیم . منتهی در مسئله جنبه اجرایی و عملیاتی این ولایت به وسیله فقیه بین فقها بحث است .

این اجمال قضیه برای ما کفایت نمی کند . چون بحث ما قرآنی و در رابطه با تفسیر آیات سیاسی قرآن می باشد . باید این مطلب اجمالی را از طریق قرآن ثابت کنیم . و آیات قرآنی را که ثابت کننده این حقیقت برای ما است را مورد بحث قرار بدهیم .

در قرآن آیاتی داریم که از یک طرف اصطلاحات « امر ، ولایت ، ملک ، حکم و... » را که در رابطه با دولت وحکومت است مطرح می کند و ثابت کردیم که حکومت مخصوص خداست . و البته در بعضی آیات داریم که خدای متعال این اصطلاحات را برای غیر خودش هم ثابت دانسته است . و از طرف دیگر نیز اصطلاحاتی داریم مانند « اطاعت ، عبودیت ، استیذان ، تبعیت و... » که بعنوان وظیفه مردم در قبال حکومت است یعنی بشر باید از خداوند اطاعت و تبعیت کند . بندگی خدا را انجام بده ، در برخی از آیات ، خداوند این اصطلاحات را به غیر خودش هم نسبت داده است . لذا این آیات دلالت بر جریان تحقق و عینیت یافتن حاکمیت الله در کره زمین می کند . بخشی از این آیات مخصوص به انبیا الهی و بخشی هم بطور مطلق آمده است . اما در مورد آیاتی که پیرامون انبیاء وجود دارد اولاً خداوند متعال در قرآن در چند مورد مکرر بر این نکته اسرار دارد بر اینکه انبیاء را در قالب یک عنصر بشری به انسانها معرفی کند و در مقام اثبات شخصیت بشری و انسانی انبیاء است .

در سوره مبارکه ابراهیم (ع) آیه 10 می فرماید : « قل إن أنتم إلاّ بشرٌ مثلنا » ای پیغمبر به اینها بگو که شما هم یک بشری مثل ما هستید . اینکه پیامبر می فرماید « مثلنا » و نمی گوید « مثلی » یعنی مقصود ما انبیاء می باشد . نه قبیله و عشیره پیغمبر . چون این بینش و پندار در انسانها بود که عنصر متصل و در ارتباط با خداوند باید عنصری بالاتر از بشر باشد . یا از نوع فرشته باشد یا موجودی بین فرشته و انسان باشد . و بشر معمولی نمی تواند در جریان رابطه با خدا قرار بگیرد . اما خدا اسرار دارد که ای پیامبر به آنها بگو که ما پیامبران بشری مثل شما هستیم .

و در همین سوره ( ابراهیم (ع) آیه 11) می فرماید : « قالت لهم رسلهم إن نحن إلا بشرٌ مثلکم » انبیاء هم می فرمودند : ما هم بشری مثل شما هستیم . اینکه تأکید خدا بر این است که به مردم بگویند انبیاء هم بشر هستند برای این است که جریان تحقق و عینیت یافتن حاکمیت الله در زمین حتماً باید بوسیله بشر باشد . این نمی شود که ما بگوییم خداوند درکره زمین مظهری برای حاکمیت خودش از جنس فرشته ها بسازد . یعنی یک موجود غیر بشری بیاید و جامعه بشری را مدیریت کند . اینکه خداوند تأکید می کند که انبیاء بشرند بخاطر نقش مدیریتی انبیاء است . نه نقش پیام رسانی انبیاء . نقش پیام رسانی را یک فرشته هم می توانست انجام دهد و ابلاغ کند . اما پیامبر که تمام رسالتش پیام رسانی نیست . بلکه رسالتش تربیت و مدیریت مردم است . یعنی از یک طرف پیامبر به مردم وحی را ابلاغ می کند از طرف دیگر در اجرای وحی و در انجام دستورات و فرامین و آموزه های خدا ، خود پیامبر بایستی الگو باشد . « إنّ لکم فی رسول الله أسوه حسنه » تا جنبه تربیتی تکمیل بشود .و همین پیامبر باید جامعه را اداره کند و مدیریت مردم را هم به دست بگیرد . حال یک عنصر غیر بشری نمی تواند الگو برای عنصر بشری قرار بگیرد . حتماً باید بشر الگو برای بشر باشد . و انسانها آموزه های الهی را در یک انسان دیگری ببینند . و با دیدن در انسان دیگر بر طبق اصل محاکات دنبال او راه بروند و خصوصیت او را در خودشان ایجاد کنند . لذا هم نقش تربیتی و هم نقش مدیریتی انبیاء نیازمند این واقعیت است که انبیاء بشر باشند . و غیر بشر نمی تواند نقش تربیتی را ایفا کند و علت اینکه خداوند متعال به جنبه های بشری انبیاء تأکید دارد . همین مسئله می باشد . البته باید در اینجا توجه داشته باشیم ، در این آیاتی خداوند متعال اسرار دارند که انبیاء بشر هستند (( قل إن أنتم إلا بشرٌ مثلنا - قالت لهم رسلهم إن نحن إلا بشرٌ مثلکم)) درست است ظاهر عبارت افاده حصر می کند که انبیاء فقط بشر هستند اما این حصر نفی بعضی امتیازات فوق بشری را نسبت به انبیاء نمی کند . یعنی در طبقه بندی در رتبه های وجودی ، انبیاء بشر هستند و موجود دیگری نیستند . اما بشری هستند که هر خصوصیتی را که در بشر هست در آنها نیز هست اما این را هم نفی نمی کند که غیر از خصوصیتی که در سایر بشرها می باشد خصوصیتی دیگری رانداشته باشند . چون اگر پیغمبر واقعاً جز بشریت هیچ خصوصیت و ویژگی اضافه نداشت پس چرا به پیغمبر وحی شد و به دیگری وحی نشد ؟ نعوذ بالله مگر خدا عاجز است ؟ چرا ما باید از پیامبر 1400 سال پیش اطاعت و تبعیت کنیم ؟ من الان خودم مورد وحی خدا قرار بگیرم و اطاعت وتبعیت از غیر خدا نداشته باشم و وظایف من را خدا همانطور که خیلی از فطریات را در من قرار داده وظایف من را خود خدا به من ابلاغ نماید و وحی را هم با خودم برقرار نماید . چون خدا که عاجز نیست . چون اگر قرار باشد پیامبران امتیاز دیگری از انسانهای معمولی اضافه نداشته باشند وهمه چیز آنها عین ما باشد . این سئوالات پیش می آید . که چرامن باید از او تبعیت کنم ؟ بنابراین انبیاء باید در ساختارشان یک امتیازات و ویژگی هایی خاصی اضافه از سایر ما انسانهای معمولی داشته باشند . اما از نظر جنس وجودی و از نظر رتبه وجودی و ماهیت ، پیامبران نیز مثل سایر بشرها بشر هستند . چرا ؟ بخاطر اینکه غیر از مسئله ابلاغ وحی ، رسالت پیامبر دو نقش دیگر نیز دارد . یک نقش تربیتی و یک نقش مدیریتی . و تربیت ومدیریت برای بشر جز بوسیله بشرامکان پذیر نمی باشد . پس ازاین جهت خداوند اسرار دارد براینکه انبیاء بشر هستند بخاطر اینکه می گوید شما اگر می خواهید مدیریت جامعه را در دست بگیرید باید به دست غیر انبیاء ندهید و انبیاء مظهر حاکمیت الله هستند و بهانه هم نیاورید که اینها پیامبر هستند و بشر معمولی نیستند پس بنابراین ما بایستی مدیر جامعه یمان حتماً یک بشری که همه چیزش مثل خودمان است ، باشد . لذا خداوند می فرماید : پیامبران نیز مانند شما بشر هستند و در رتبه وجودی بشر هستند و ماهیتشان ، ماهیت بشری است و تمام خصائص و مزایای بشری از نظر غرائز ، احساسات و اندیشه ها همه این ساختار جسمانی ،همه چیز را انبیاء دارند . البته این ثابت وبه معنای واقعیت هم نیست که انبیاء چیزی اضافه تراز مردم ندارند بلکه ممکن است چیزی اضافه تر از مردم هم داشته باشند .

آیات زیادی داریم که «اطاعت ، تبعیت ، استیذان ، ملک و حکم » این عناوین و اصطلاحاتی که در واقع ماهیت رابطه مردم و دولت را مشخص می کند . یعنی مردم در قبال دولت بایستی چه عکس العملی داشته باشند . اینها را خداوند در قرآن به انبیاء نسبت می دهد و مخصوص انبیاء معرفی می کند . و در (سوره نساء آیه 8 ) خداوند می فرماید: « من یطع الرسول فقد اطاع الله » اینکه پیغمبر مظهر حاکمیت خدا می باشد در صورتیکه وقتی حاکمیت مخصوص خداست پس اطاعت نیز باید مخصوص خدا باشد . اطاعت از غیر خدا لازمه اش این است که ما حاکمیت را برای غیر خدا بدانیم .یعنی همانطور حکم برای خداست . اطاعت نیز از خدا باشد . اما خدا در این آیه می فرماید : « من یطع الرسول فقد اطاع الله » اطاعتی که مخصوص خداست و به غیر خدا نباید تعلق بگیرد ، حال هر کس از پیامبر اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است لذا این آیه دلالت می کند بر این که پیغمبر مظهر اجرایی و عامل عینیت حاکمیت خدا در زمین می باشد .

در (سوره مائده آیه 117 ) آمده که پیامبر به مردم می فرماید : « ما قلت لهم إلا ما أمرتنی به » من چیزی به شما نگفتم مگر آنچه را که خدا به من امر کرده . یکی از اصطلاحاتی را که ما در مسئله حاکمیت داشتیم اصطلاح « أمر» بود که باید از جانب خدا باشد . حال أمر از جانب پیامبر آمده ومی فرماید : این أمری که من به شما می کنم این امر از جانب خداست . و این هم دلالت بر این می کند که پیامبر مظهر اجرایی حاکمیت الله و عامل عینیت یافتن حکومت الله در زمین است . لذا خداوند متعال اطاعت از انبیاء را لازم می داند . و ابلاغ می کند و در( سوره آل عمرن آیه 31) می فرماید : « قل إن کنتم تحبون الله تتبعونی یحببکم الله » در اینجا خداوند متعال به پیامبر اعلام میکند که به مردم بگو اگر خدا را دوست دارید از من اطاعت کنیدتا اینکه خدا هم شما را دوست داشته باشد . محبت مردم نسبت به خدا از نوع عبودیت در برابر پروردگار است . محبت در اینجا از جنس محبت عاطفی نیست . نوع دوستی ما به دیگران از نوع دوستی عاطفی است اما دوستی خدا از نوع گرایش عاطفی نیست . بلکه محبت من به خدا برخواسته از عبودیت من نسبت به خدا است . یعنی وقتی با همه وجودم وابسته و عبد به پروردگار شدم من به عنوان یک عنصر وابسته عشق می ورزم به موجودی که به او وابسته ام . چون اصل رابطه من با خدا رابطه عبودیت من باخداست . این رابطه عبودیت در جریان حاکمیت و مدیریت اجتماعی اگر بخواهد عینیت پیدا بکند عینیت این رابطه عبودیت که تبعیت ومحبت خداست تنها با اطاعت و تبعیت از رسول اکرم (ص) عینیت پیدا می کند . « قل إن کنتم تحبون الله تتبعونی یحببکم الله » اگر خدا را دوست دارید باید از پیامبر خدا اطاعت و تبعیت کنید تا خدا هم شما را دوست داشته باشد . چون تبعیت و دوستی خدا لازمه اش پذیرش حاکمیت الله است . و پیامبر هم مظهر اجرایی حاکمیت الله و عامل عینیت یافتن و تحقق حاکمیت الله است .

و همچنین در (سوره آل عمران آیه 32 ) می فرماید : « قل أطیعوا الله و الرسول فإن تولوا فإنّ الله لا یحب الکافرین » در اینجا اطاعت رسول اکرم (ص) با اطاعت خدا یکی قرار گرفته شده و با یک « أطیعوا » آمده که خدا ورسول را اطاعت کنید. یعنی رسول اکرم (ص) در مسئله وجوب اطاعت در کنار خدا قرار گرفته و« أطیعوا » تکرار نشده است بخاطر اینکه اطاعت رسول اکرم (ص) در عرض اطاعت خداست یعنی اطاعت رسول اکرم (ص) عین اطاعت خدا می باشد . چون پیغمبر مظهر اجرایی حاکمیت الله و عامل عینیت و تحقق یافتن حاکمیت خداوند در زمین می باشد . « فإن تولوا فإنّ الله لا یحب الکافرین » و کسانی که برگردند از اطاعت خدا و رسول پس خداوند کافرین را دوست ندارد . ولذا عینیت یافتن حاکمیت خدا در زمین اطاعت کردن از پیغمبر است . اگر مقصود از این اطاعت اجرای حلال و حرام خدا بود یا گوش به حرف پیامبر دادن بود دیگر اطاعت از رسول عین اطاعت از خدا نمی شد . اصل اطاعت ، اطاعت از خدا بود وفقط می فرمود : « أطیعوا الله » در مسئله قرآن و ابلاغ وحی ، پیامبر یک حامل و واسطه است . و اصل قرآن مربوط به خداست . اما در اینجا می فرماید : « أطیعوا الله و الرسول» ای پیغمبر بگو خدا و پیغمبر را باهم اطاعت کنید . یعنی اطاعت از رسول در ردیف اطاعت از خداست و چون با یک لفظ « أطیعوا » آمده اطاعت رسول عین اطاعت خداست . پس این اطاعت فقط در مرتبه ابلاغ وحی و بیان حلال و حرام الهی نیست . چون پیغمبر در حلال و حرام الهی از خودش دستور نمی دهد بلکه از جانب خدا دستور می دهد . مثلاً پیامبر از جانب خودش نمی گوید نماز بخوانید بلکه خدا دستور می دهد که نماز بخوانید . و پیامبر ابلاغ می نماید فرمان خدا را بنابراین وقتی پیامبر ابلاغ فرمان الهی می کند دیگر اطاعت از او اطاعت از پیغمبر نیست بلکه اطاعت از خود خداست . حال پیامبر کجا فرمان دارد که مردم باید از او اطاعت کنند . در حوزه حاکمیت مثلاً پیامبر دستور به جنگ یا صلح می دهد . و در غیر حوزه حاکمیت ، اطاعت از رسول معنا ندارد . و در غیر حوزه حاکمیت ، رسول فقط ابلاغ وحی می کند . اما اینکه می فرماید : « أطیعوا الله و الرسول» این در حوزه حاکمیت و مدیریت است . بخاطر اینکه رسول عامل عینیت و تحقق حاکمیت الله در زمین است . و مسئله اطاعت از رسول عین اطاعت خداست . چون امر و فرمان ودستور رسول همان دستور خداست و در واقع دارد همان حاکمیت خدا را انجام می دهد . لذا اینجا « أطیعوا » تکرار نمی شود و می فرماید : « أطیعوا الله و الرسول» و همچنین در (سوره احزاب آیه 71 ) می فرماید : « و من یطع الله و رسوله فقد فاز فوزاً عظیماً » در اینجا هم اطاعت خدا و رسول با یک اطاعت آمده است . اطاعت خدا معلوم است و در اوامری است که از خدا صادر شده است . اما اطاعت رسول در چیست ؟ آیا در همان اوامر خداست ؟ آن اوامر که مربوط به خداست . اما اطاعت رسول در حاکمیت است و حاکمیت پیغمبر عین حاکمیت خداست . یعنی ذات مقدس پروردگار ، حاکمیت و مدیریت خودش را بوسیله حاکمیت و مدیریت پیغمبر در زمین عینیت می دهد و محقق می سازد .

اما در مسئله ولایت هم می بینیم که ولایت در آیات قرآن به خدا و پیغمبر و حتی به غیر پیغمبر هم نسبت داده شده است . در (سوره مائده آیه 55 ) خداوند متعال می فرماید : « إنّما ولیّکم الله و رسوله وألذین آمنوا ألذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه وهم راکعون » در این آیه ، ولایت به غیر از خدا به دو نفر دیگر نسبت داده شده است . به پیامبر اکرم (ص) و به أمیر المؤمنین (ع) هم ولایت نسبت داده شده است . هم علماء شیعه و هم اهل تسنن قائل شده اند که مصداق آیه « ألذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه وهم راکعون » حضرت علی ( علیه السلام ) می باشد . در حالی که ما قبلاً طبق آیات قائل شدیم که حاکمیت مخصوص خداست . « إن الحکم إلا لله » اما در این آیه منحصر می کند خداوند ولایت را « إنّما ولیّکم » یعنی هر نوع حاکمیت و ولایتی غیر از ولایت خدا وپیامبر خدا و أمیر المؤمنین را خدا نفی می کند . یعنی هیچ نوع ولایت وحاکمیتی غیر از ولایت و حاکمیت خدا و رسول خدا و أمیر المؤمنین را مردم نباید بپذیرند . این بخاطر این است که حاکمیت و ولایت خداوند متعال بوسیله پیامبر خدا و أمیر المؤمنین حضرت علی ( ع) در زمین عینیت بخشیده ومحقق می گردد و البته این ملاک ولایت أمیرالمؤمنین حضرت علی ( ع) در همه معصومین می باشد . و در زمان غیبت امام زمان ( عج الله ) حضرت می فرمایند که چون من دسترس نیستم حجتی را در بین شما قرار می دهم وآن فقیه جامع الشرایط می باشد چون فقیه جامع الشرایط بالاصاله که ولایت ندارد . ولایت در این آیه نسبت داده شده به دو نفر به غیر از خداوند متعال از باب اینکه اینها وسیله عینیت بخشی به ولایت وحاکمیت الله در زمین می باشند .

در (سوره مبارکه احزاب آیه 6 ) خداوند متعال می فرماید : « النبیُ أولی بالمؤمنینَ من أنفسهم » در اینجا ولایتی که خداوند به پیغمبر اختصاص داده از نوع ولایت انسانها نسبت به هم نیست بلکه ولایت و اولویتی که خداوند به پیامبر اکرم (ص) نسبت داده است یک ولایت بالاتر از ولایت انسانهاست . « النبیُ أولی بالمؤمنینَ من أنفسهم » یعنی بنده بعنوان یک انسان خودم بر خودم ولایت دارم بر جسمم بر چشمم برگوشم بر زبانم یا مثلاً ولایت پدر بر پسر یا مثلاً مالک بر عبد ولایت دارد . در این آیه می گوید ولایتی که پیامبر اکرم (ص) بر شما دارد از این نوع ولایت انسانها بریکدیگر نیست بلکه یک ولایت برتر و اولویت بالاتراز ولایت عادی انسانها بریکدیگر که این ولایت بالاتر، ولایت خدا می باشد . و خداوند اینگونه ولایت یرتر را به پیامبر خود نیز نسبت می دهد . یعنی ولایتی که همتا ندارد . مثل و نظیر ندارد در زندگی انسانها ، و این همان ولایت خداست. خداوند این ولایت برتر و بالاتر را به پیامبرش نسبت می دهد و می فرماید : « النبیُ أولی بالمؤمنینَ من أنفسهم » .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo