< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

98/10/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقسیمات استصحاب/ استصحاب یا عدم استصحاب حکم شرعی مستنبط از حکم عقل

 

مقـدمـه

استصحاب تقسیمات متعددی دارد. گاهی استصحاب را از جهات شک تقسیم می‌کنند که شک در مقتضی است یا در رافع است. گاهی استصحاب را به شک در موضوع و شک در حکم تقسیم می‌کنند. گاهی هم استصحاب را تقسیم می‌کنند از این جهت که متیقن حکم عقلی است یا حکم شرعی است؟

 

تبیین مسئله

در این که حکم شرعی را می‌توان استصحاب کرد و حکم عقلی هم قابل استصحاب نیست شک نداریم. اما بحث در اینست که اگر یک حکم شرعی با دلیل عقلی ثابت شد، یعنی با دلیل عقلی حکم شرعی را استفاد کردیم، آیا این چنین حکمی قابل استصحاب هست یا خیر؟ مثلا وجوبی که در مقدمه واجب مطرح است، وجوب شرعی است. حال اگر با دلیل عقلی ثابت شود مقدمه واجب، وجوب شرعی دارد، آیا این وجوب قابل استصحاب هست یا خیر؟

 

نظر شیخ انصاری در مسئله

شیخ انصاری فرموده است مسلماً استصحاب در حکم شرعی که بوسیله دلیل عقلی اثبات شده است جاری نیست. زیرا عقل وقتی حکم می‌کند که موضوع حکم ثابت باشد، اگر موضوع حکم بر عقل روشن نباشد، هرگز حکم نمی‌کند. یعنی حکم عقلی متوقف بر اینست که موضوع مورد شک نباشد. اگر جایی در حکم عقلی شک کردیم، معلوم می‌شود یا موضوع حکم عقلی تغییر کرده یا ثابت نشده است، در هر دو فرض هم استصحاب جاری نمی‌شود و حکم هم جاری نمی‌شود. سپس شیخ انصاری نتیجه می‌گیرد که استصحاب در شک جریان دارد و وقتی موضوع عقل روشن نباشد عقل حکم نمی‌کند و وقتی عقل حکم نکرد هم استصحاب جاری نیست.

 

اشکال به فرمایش شیخ انصاری

بعد از شیخ انصاری هر کس این مطلب را مطرح نموده است به شیخ انصاری اشکال کرده و آن را نپذیرفته است، به جز امام خمینی. مخالفین شیخ انصاری معتقدند فرمایش شیخ انصاری در خود حکم عقلی صحیح است اما در استصحاب حکم عقلی، فرمایش شیخ صحیح نیست. اگر عقل حکم کرد یا کشف کرد شارع چنین حکمی کرده است، در زمان شک موضوع تغییر کرده است، حالا هم عقل حکمی نمی‌کند. اما اشکالی ندارد ما استصحاب را جاری کنیم و بگوییم ملاک و مناط حکم شرعی، اعم یا اخص از چیزی است که عقل کشف کرده است. عقل مثلا می‌گوید حکم شرعی روی این موضوع رفته است اگر ما در این موضوع شک کردیم، دیگر نمی‌توانیم استصحاب کنیم و عقل هم حکمی ندارد. اما اگر خود شرع فرمود استصحاب حجت است، یعنی شرع می‌فرماید موضوع حکم من اعم از چیزی است که عقل درک کرده است یا اخص از آن است. بعباره اخری صحیح است که حکم عقل از موضوع خود تجاوز نمی‌کند، اما ممکن است بگوییم ملاک حکم خداوند در واقع یک چیز است و در مقام اثبات و در مقام دلالت یک چیز دیگر است. یعنی عقل می‌گوید حکم روی این موضوع رفته است در حالی که ممکن است استصحاب بگوید موضوع حکم شرعی یک چیز دیگر است. مثلا ممکن است عقل بگوید وجوب نماز روی نمازی رفته که با حضور قلب است. نماز با حضور قلب، انسان را به خداوند نزدیک می‌کند. اما شرع می‌گوید شما در مقام ظاهر این را می‌گویید اما من می‌دانم در واقع موضوع حکم، چیز دیگری است، مثلا نمازی که حضور قلب نداشته باشد، یک مصلحتی دارد و آن هم واجب است. یعنی با استصحاب ثابت می‌کنیم ملاک حکم شرعی آن چیزی نیست که عقل می‌گفته است. عقل یک جز را فهمیده و یک جز را درک نکرده است، استصحاب می‌گوید شرعاً جزء دیگری دخالت دارد و آن موضوع حکم شارع است. این اشکالی است که به شیخ انصاری وارد شده است.

 

نظر امام خمینی و دفاع از شیخ انصاری

امام خمینی با شیخ انصاری موافق است و می‌فرماید این اشکال وارد نیست. زیرا این اصل مسلم است که عقل نا موضوعی برایش روشن نباشد، حکم نمی‌کند و وقتی عقل شک داشت نمی‌تواند حکم صادر کند. اما این که مستشکل می‌گوید شاید موضوع حکم خداوند در ظاهر یک چیز باشد که عقل این را درک می‌کند و در واقع موضوع حکم الهی چیز دیگر باشد که استصحاب آن را درک می‌کند. معنای کلام اینست که ما دو موضوع داریم، یا یک موضوع داریم که دو جزء دارد، یکی را عقل درک می‌کند و دیگری را عقل درک نمی‌کند. این هم روشن است که حکم از موضوع خودش تعدی نمی‌کند. اگر عقل یک موضوعی را در مقام ظاهر و اثبات درک کرد و گفت این موضوع این حکم شرعی را دارد، اگر ما بخواهیم بگوییم موضوع واقعی اعم از این موضوع است معنایش اینست که دو موضوع داریم، یک موضوع خاص و یک موضوع عام. موضوع خاص را عقل درک می‌کند و موضوععام را عقل درک نمی‌کند و شرع می‌فهمد. معنای کلام اینست که آن چیزی را که عقل درک می‌کند و می‌گوید حکم شرعی دارد، قابل استصحاب نیست.

 

نظر استاد عابدی

شاید بتوان گفت حق با مستشکل است و استصحاب در احکام شرعی که به وسیله عقل کشف شده، جاری می‌شود. زیرا فرض اینست که ما نمی‌خواهیم حکم عقلی را استصحاب کنیم. اما اگر عقل، کشف از شرع کرد و مثلا گفت مقدمه واجب واجب است، در زمان شک دیگر کشف حکم شرعی نمی‌کند، چون موضع حکم عقلی باید روشن باشد. اما شرع می‌تواند در کاشف توسعه دهد و بگوید این دلیل عقلی که فقط خود آن متیقن را می‌فهمید، منِ شارع تعبداً این کاشف را توسعه می‌دهم، آنجایی که عقل حکم را نمی‌فهمد، تعبداً می‌گویم آن حکم شرعی من اینجا هم وجود دارد. یعنی شرع می‌تواند با تعبد نتیجه حکم عقلی را اثبات کند (نه خود حکم عقلی را.)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo