< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد احمد عابدی

97/09/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تنبیه دوم مشتق

مقـدمـه: کلام در باب تنبیهات مشتق بود. مرحوم آخوند یک بحثی را در مورد حمل و قضیهی حملیه مطرح نموده و در واقع مقدمهای برای تنبیه بعدی است که یک مسئلهی اعتقادی است. ابدائاً این روشن است که قضیه نیاز به یک موضوع و محمول و نسبت دارد. این که قضیه را به حملیه و شرطیه تقسیم میکنند، حق اینست که ما دو دسته قضیه نداریم، بلکه قضایای شرطیه نوعی تحریف قضایای حملیه هستند. قضیهی شرطیه اعم از متصله و منفصله، همان قضایای حملیه است. پس قضیه فقط یک قسم است و آن هم موجبه، حملیه و کلی است و غیر از این هم اصلاً نداریم.

مرحوم آخوند در کفایه در مقام بیان اینست که در هر قضیه موضوع و محمول میخواهیم و موضوع و محول باید اختلافکی و اتحادکی داشته باشند. اگر موضوع و محمول صددرصد تطابق و اتحاد داشته باشند، لغو است و هیچ فایدهای ندارد مانند زیدً زیدً. در این صورت حمل شی علی نفسه است و این بدیهی است و بیان کردن ندارد. اگر هم موضوع و محمول متباین بودند، در این صورت حمل مباین بر مباین هم غلط است مانند الانسان جحرٌ. بنابراین باید موضوع و محمول نباید صددرصد متحد یا مباین باشد و بایستی مقداری اتحاد و اختلاف بین آنها باشد تا بتوان حمل کرد.

 

نقد آخوند بر صاحب فصول: سپس مرحوم آخوند در کفایه، مطلبی را از صاحب فصول نقل نموده و در مقام اشکال کردن به آن است. صاحب فصول فرموده تحقیق اینست که ما هر وقت میخواهیم قضیه درست کنیم، مثلا مشتقی مانند ناطق یا ضاحک را بخواهیم بر انسان حمل کنیم و بگوییم الانسانُ ناطقٌ. در ادامه صاحب فصول انسان را تعریف کرده و فرموده انسان مرکب از جسم و روح است و این جسم و روح دو چیز و متغایر هستند، یکی مادی و دیگری مجرد است و کلمهی انسان هم بر مجموع این دو تا وضع شده است. با عنایت به این مطالب ما میتوانیم بگوییم الانسانُ جسمٌ یا بگوییم الانسانُ حیوانٌ. با توجه به این توضیح هر وقت میخواهیم یک قضیه درست کنیم، باید یک موضوعی داشته باشیم که این موضوع عبارتست از یک امر جامع و این جامع، یک جامع ماهوی یا حقیقی باشد. مقصود این که کلمهی انسان جامع بین جسم و روح است، پس نیاز به یک وحدت بین جسم و روح داریم و جسم و روح هم دو چیز هستند و جامع آنها یک عنوان است و آن هم انسان است. (در هر حملی باید یک موضوعی داشته باشیم که این موضوع جامع بین اجزای آن مرکب باشد.) مطلب دیگر این که باید محمول به صورت "لا بشرط" لحاظ شود (نه به صورت "بشرط لا"). نکتهی بعد هم اینست که باید این جزء که بر آن کل حمل میشود، جزئیتش "لا بشرط" باشد.

در کفایه آخوند فرموده است آن چه را که صاحب فصول فرموده تحقیق است، تحقیق نیست. مقصود آخوند اینست که آیا میتوان گفت: "الانسانُ یدٌ"؟ ید جزئی از انسان است این جزء قابل حمل بر کل نیست و صددرصد غلط است؛ در حالی "الانسان ناطقٌ" صحیح است. چه فرقی بین این دو است؟ هر دو جزء انسان هستند، اما یکی قابل حمل بر انسان است و دیگری نیست. این مطلبی که صاحب فصول فرمود، ما باید بتوانیم بگوییم الانسانُ یدٌ صحیح است. این اشکال هم به این دلیل به صاحب فصول وارد است که اولین شرط قضیهی حملیه اینست که موضوع باید مجموع باشد. بعد چیزی را بر این حمل نماییم که یا جز خارجی است مانند ید یا جز اعتباری است مانند ناطق. بعباره اخری آخوند در مقام فرمایش اینست که شرط اولی که صاحب فصول فرموده لازم نیست (که موضوع مجموع من حیث المجموع باشد.)

 

اشکال حضرت استاد عابدی به صاحب فصول و مرحوم آخوند: به نظر ما یک اشکال به صاحب فصول وارد است و یک اشکال به کفایه وارد است. اشکال وارد به صاحب فصول اینست که ایشان از ابتدا به صورت اشتباه وارد بحث شده است. این که ایشان فرموده است انسان مرکب از جسم و بدن است و این دو امرهایی متغایر هستند؛ جواب این مطلب اینست که نفس و بدن یا جسم و روح دو چیز متفاوت هستند و این هم اشتباه است که کسی بگوید انسان مجموع این دو است. پس اگر کسی بخشی از بدنش قطع شد، آیا از آدم شدنش هم کم میشود؟ قطعا کم نشده است. این اشتباه است که ما بگوییم انسان مجموع نفس و بدن است. زیرا نفس و بدن دو چیز نیست و یک چیز است، فقط مراتب مختلف دارد و این گونه نیست که متغایر با هم باشند. بدن مرتبهی پایین روح است و روح مرتبهی بالای بدن است، پس یک چیز هستند.

ثانیاً این که این تجرد نفس که گفته میشود به معنای مادی بودن بدن و مجرد بودن روح نیست. بحث ما در مورد نفس است، آن چه مجرد است عقل است. نفس بالقوه تجرد دارد ولی بالفعل تجرد ندارد یعنی الان روح ما مجرد نیست و احکام ماده دارد.

ثالثا این که ایشان فرمود انسان جامع بین جسم و روح است و این جامع هم ماهوی است، محل اشکال است. انسان بر یک ماهیتی وضع شده است که آن ماهیت نسبت به جسم و روح لابشرط است، نه این که بشرط شیئ باشد. اگر انسان بشرط شیئ بود، فرمایش صاحب فصول درست بود، یعنی میگفتیم انسان آنست که روح و جسم داشته باشد. اما الان وقتی ما کلمهی انسان را میشنویم روح و جسم به ذهنمان نمیرسد.

 

اشکال فرمایش آخوند هم اینست که مرحوم آخوند فرمود لازمهی فرمایش صاحب فصول اینست که بتوانیم بگوییم الانسان یدٌ در حالی که این غلط است. پاسخ این فرمایش آخوند نیز اینست که بین کلمهی ید و جسم فرقی نیست، در حالی که الانسان یدٌ غلط است و الانسان جسمٌ صحیح است. باید فرق این گونه بگذاریم که چرا الانسان جسمٌ صحیح است و لی الانسان ید غلط است؟ علت اینست که وقتی جسم بر انسان حمل میشود لابشرط حمل میشود، اما ید بشرط لا حمل میشود. این دلیل درست بودن مثال اول و غلط بودن مثال دوم است. اگر لابشرط بودن و بشرط لا بودن را در نظر نگیریم، فرقی بین این دو مثال نیست، یا هر دو باید غلط باشند یا هر دو باید صحیح باشند. بهتر است بگوییم در هر حملی یا اتحاد مفهومی میخواهیم یا اتحاد مصداقی. این مجموع بودن یا نبودن، یا بشرط لا بودن و لا بشرط بودن، هیچ کدام ملاک نیست. ممکن است قضیهای که درست میکنیم قضیهی خارجیه یا قضیهی ذهنیه باشد. در قضیهی ذهنی ملاک لابشرط است بر خلاف قضیهی خارجی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo