< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد احمد عابدی

98/08/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روایاتی در مالکیت زمان خیار

مقـدمـه: کلام در باب روایاتی بود که صاحب جواهر برای استدلال قول مشهور به آنها تمسک نموده و شیخ انصاری هم غالب این روایات را قبول ندارد.

ادامه روایات: روایت: "مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ شُعَيْبٍ الْحَدَّادِ عَنْ بَشَّارِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَبِيعُ‌ الْمَتَاعَ‌ بِنَسَاءٍ فَيَشْتَرِيهِ مِنْ صَاحِبِهِ الَّذِي يَبِيعُهُ مِنْهُ قَالَ نَعَمْ لَا بَأْسَ بِهِ فَقُلْتُ لَهُ أَشْتَرِي مَتَاعِي فَقَالَ لَيْسَ هُوَ مَتَاعَكَ وَ لَا بَقَرَكَ وَ لَا غَنَمَكَ."[1]

کسی جنسی را نسیه میفروشد؛ پس همین بایع، آن را از مشتری میخرد. امام ع فرمود: اشکالی ندارد. عرض کردم همان جنس خودم را میخرم. امام ع فرمود این متاع و غنم و جنس شما نیست. (یعنی مال دیگری را میخری.)

بررسی سندی: روایت صحیحه است. فقط محمد بن الحسین مشترک بین چند نفر است که برخی موثق و برخی ضعیف هستند. اما از جهت تاریخی مشخص میشود این شخص در سند موثق است.

بررسی دلالی: صاحب جواهر با استناد به این روایت میفرماید شخص در زمان خیار مجلس مالک شده است و بایع اول، الان مال مشتری را میخرد. اما شیخ انصاری استدلال صاحب جواهر را صحیح نمیداند زیرا بحث ما این بود که در زمانی که مشتری خیار دارد آیا مالک میشود یا خیر؟ در حالی که شاید بگوییم همین که مشتری اراده کرد مال را به بایع بفروشد با همین اراده خیار ساقط میشود و شخص مال خودش را فروخته است.

سپس شیخ میفرماید معلوم میشود در ذهن سوال کننده این بوده که شخص در زمان خیار مالک نمیشود و به همین جهت گفت من مال خودم را بخرم؟ امام ع فرمود مال شما نیست، بلکه مال مشتری را میخری.

این که شیخ میفرماید در ذهن سوال کننده مذهب شیخ طوسی بوده است، پاسخش اینست که این چنین چیزی در ذهن سائل نبوده است. بلکه در ذهن ایشان این بوده که این نوعی فرار از ربا است و اما هم میفرماید اشکالی ندارد. این همان نظر اهل مسجد است که بایع باید صبر کند تا چند ماه بگذرد و بعد از مشتری بخرد. این جمله که شخص عرض کرد مال خودم را بخرم، قرینهی عول یا مشارفت است. مثلا وقتی کسی کتابی را میفروشد، بعد از دو یا سه روز هم میگوید کتاب من را چه کردی و این از باب مجاز است. در حالی که ملکیت کتاب به طرف مقابل منتقل شده است.

روایت: "وَ عَنْهُ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ وَ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ ابْتَعْ لِي مَتَاعاً لَعَلِّي أَشْتَرِيهِ مِنْكَ بِنَقْدٍ أَوْ نَسِيئَةٍ فَابْتَاعَهُ الرَّجُلُ مِنْ أَجْلِهِ قَالَ لَيْسَ بِهِ بَأْسٌ إِنَّمَا يَشْتَرِيهِ مِنْهُ بَعْدَ مَا يَمْلِكُهُ."[2]

از امام ع سوال کردم در مورد مردی که پیش مرد دیگر میآید و میگوید چیزی را برای من بخر و من هم نقد یا نسیه از تو میخرم. مغازه دار هم به خاطر این فرد، میخرد و میآورد. امام ع فرمود اشکالی ندارد. مشتری بعد از این که بایع مالک شد، از او میخرد.

بررسی سندی: عنه یعنی عن حسین بن سعید اهوازی صاحب کتاب الزهد است. صفوان بن یحیی از اصحاب اجماع است. روایت صحیحه است.

بررسی دلالی: اگر بایع چیزی را بخرد و در زمان خیار مالک نشود و به مشتری بفروشد، این بیع ما لیس عنده است و باطل است. این که امام ع میفرماید بایع مالک شده و میفروشد یعنی بایع در زمان خیار مالک شده است. شاید در ذهن شیخ انصاری این بوده است که اشکال چنین استدلالی بدین صورت است که بایع چیزی را میخرد و بعد به مشتری میفروشد. بایع همینجا که نشسته نمیخرد بلکه از جای دیگر میخرد و بعد تفرق حاصل میشود و به اینجا میآید پس خیاری نیست و این خروج از بحث ما است. اگر هم خیار حیوان باشد که مختص به مشتری است و از بحث ما خارج است.

اگر هم امروز را تصور کنیم که خرید و فروش با تلفن است، این هم شاهد بحث نیست زیرا وقتی بحث میشود در زمان خیار شخص مالک میشود یا خیر، قائلین به عدم مالکیت در زمان خیار، خودشان دو قول دارند، یکی نقل و دیگری کشف. اگر کسی بگوید من طرفدار نقل هستم، معنایش اینست که تا خیار تمام نشده است مال به مشتری منتقل نمیشود. در این صورت، روایت بالا علیه او است. زیرا فرمود مشتری در وقتی فروخت که مالک بوده است. اما اگر کسی مانند شهید اول قائل به کشف باشد، یعنی شخص در زمان خیار مالک نیست وقتی خیار تمام شد و فسخ نکردند کشف میشود از اول مالک بوده است. طبق این نظر، روایت ضرری وارد نمیکند و بر خلافش نیست.

برداشت آیت الله تبریزی از متن مکاسب: آیت الله تبریزی عبارت مکاسب را بدین صورت معنا میکند که وقتی کسی چیزی را خرید و در زمان خیار میخواهد بفروشد، این گفتگو و تواطئی که در عبارت مکاسب آمده است، یعنی در هنگام عقد اول شرط کردهاند که اگر بایع یا مشتری این مال را خواست بفروشد، خیار ساقط بشود. بعباره اخری بیع دوم شرط شده که غایت خیار بیع اول باشد.

نتیجهی معنایی که آیت الله تبریزی اینست که بیع دوم در زمانی است که خیار وجود ندارد. ایشان باید سبک معنی کردن مکاسب در مقام پاسخ به یک دور است. دور هم اینست که بیع دوم متوقف بر ملکیت است و مالک بودن بایع هم متوقف بر فسخ است و فسخ هم متوقف بر بیع دوم است. آیت الله تبریزی در مقام پاسخ به این دور میفرماید این بیع دوم، غایت یا مشروط خیار بیع اول است. پس در هنگام بیع دوم اصلا خیاری نیست، نه این که ساقط شده باشد.

نقد فرمایش آیت الله تبریزی: فرمایش ایشان بر خلاف عبارت مکاسب است. ظاهر مکاسب اینست که گفتگو برای بیع دوم، مسقط خیار است. بعباره اخری شیخ میخواهد بفرماید رضایت به بیع اول مسقط خیار است و این رضایت باید اظهار شود و اظهارش به گفتگو است (نه این که بیع دوم، غایت خیار باشد.) بلکه شیخ میخواهد بفرماید همین که شخص راضی به بیع شد خیارش یاقط میشود. فقط رضایتش را باید اظهار کند، ولو این که حرف بزند.

ادامه روایات: روایت: "وَ عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْعِينَةِ فَقُلْتُ يَأْتِينِي الرَّجُلُ فَيَقُولُ اشْتَرِ الْمَتَاعَ وَ ارْبَحْ فِيهِ كَذَا وَ كَذَا فَأُرَاوِضُهُ‌[3] عَلَى الشَّيْ‌ءِ مِنَ الرِّبْحِ فَنَتَرَاضَى بِهِ ثُمَّ أَنْطَلِقُ فَأَشْتَرِي الْمَتَاعَ مِنْ أَجْلِهِ لَوْ لَا مَكَانُهُ لَمْ أُرِدْهُ ثُمَّ آتِيهِ بِهِ فَأَبِيعُهُ فَقَالَ مَا أَرَى بِهَذَا بَأْساً لَوْ هَلَكَ مِنْهُ الْمَتَاعُ قَبْلَ أَنْ تَبِيعَهُ إِيَّاهُ كَانَ مِنْ مَالِكَ وَ هَذَا عَلَيْكَ بِالْخِيَارِ إِنْ شَاءَ اشْتَرَاهُ مِنْكَ بَعْدَ مَا تَأْتِيهِ وَ إِنْ شَاءَ رَدَّهُ فَلَسْتُ أَرَى بِهِ بَأْساً."[4]

از امام ع در مورد عینه سوال نمودم. کسی میآید و میگوید فلان جنس را بخر و من هم به تو سود میدهم. پس توافق میکنیم. بعد هم من آن جنس را برای آن شخص میخرم. اگر هم او سر جایش نباشد مال را به او نمیدهم و مال را هم بعد به او میفروشم. امام فرمود اشکالی ندارد. اگر این مال را خریدی و این مال تلف شد خسارت به تو خورده است (یعنی تو مال را برای خودت خریدهای) و آن مشتری هم مخیر است و بعد که شما جنس را خریدی اگر خواست میخرد و اگر نخواست رد میکند و من هم عیبی در این معامله نمیبینم.

برسی سندی: روایت صحیحه است.

بررسی دلالی: معنای روایت اینست که اگر مشتری در خرید مخیر باشد بیع صحیح است ولی اگر مجبور باشد که بخرد بیع باطل است. یعنی اگر اول فروختی بیع باطل است ولی اگر اول فقط گفتگو کردی و بعد خریدی و بعد فروختی بیع باطل است.

شاید کسی بگوید استدلال صاحب جواهر به این روایت اشکال دارد. زیرا روایت در مورد این نیست که اانسان در زمان خیار چیزی را بفروشد یا نفروشد، بلکه بحث این روایت بیع ما لیس عنده است. یعنی کسی چیزی را که ندارد بفروشد، نه این که انسان در زمان خیار مالک میشود یا خیر. بنابراین روایت ارتباطی به بحث ما ندارد.


[3] معنای این کلمه مشخص نیست و در لغت هم نیامده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo