< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد احمد عابدی

98/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلایل بر مالکیت در زمان خیار

مقـدمـه: بحث امروز در ادلهی قول مشهور بود. مشهور معتقدند با خود بیع نقل و انتقال صورت میگیرد و در زمان خیار، مشتری مالک میشود.

بنای عقلاء دلیل اصلی مسئله: البته اصل این که در زمان خیار مشتری مالک میشود یا خیر، نیاز به دلیل شرعی ندارد، زیرا این یک بحث عقلایی است. در همهی عالم، چه مسلم و چه کافر و حتی قبل از اسلام، مردم معامله میکردهاند و در زمان خیار هم با مال، معاملهی ملک مینمودهاند.

بنابراین ما بنای عقلا را دلیل اصلی مسئله میدانیم و این بنای عقلا ردع نشده است. اگر هم شارع میخواست این مطلب مبتلی به را ردع میکرد باید حداقل صد تا روایت میآورد، یعنی شارع نمیتواند با یک روایت جلوی این سیره را بگیرد. همان گونه که در مقابله با قیاس ابوحنیفه که عرف به آن مبتلا شده بود، حدود 50 روایت آورده است یا برای تایید متعه تعداد زیادی روایت آورده است. و بیع از قیاس و متعه مهم تر است و غیرمسلمان ها هم در زمان خیار، مشتری را مالک میداند و اگر شارع میخواست جلوی این سیره را بگیرد باید خیلی روایت میآورد در صورتی که فقط سه یا چهار روایت برای آن آورده است.

دلایل مشهور: اولین دلیلی که شیخ انصاری آورده است، آیهی شریفهی ﴿"احل الله البیع"﴾ و آیهی شریفهی ﴿"تجارت عن تراض"﴾ دلالت بر این دارد که عقد علت تامهی نقل و انتقال است و همین که علت پدید آمد، معلول آن هم باید محقق بشود و تفکیک بین علت و معلول محال است.

شیخ معتقد است عمومیت آیات فوق الذکر بر مالک شدن مشتری در زمان خیار دلالت دارد. عبارت "لعموم ادله" که شیخ استعمال نموده، آیا به این معناست که شامل هر بیعی میشود؟ (چه خیار داشته باشد و چه خیار نداشته باشد) یعنی بیعهایی که خیار دارند مانند بیعهایی که خیار ندارند، مشتری مالک میشود؟

یا این که شیخ به کلمهی عموم عنایتی ندارد. زیرا آیه عام نیست و بلکه مطلق است. مفرد محلای به الف و لام را قلیلی دال بر عموم میدانستند و اکثر اصولیون آیه را مطلق میدانند که بیع خیاری و بیع غیر خیاری را میگیرد. برفرض که آیه عام باشد، یک عموم افرادی داریم (بیع خیاری و غیر خیاری) و یک عموم ازمانی داریم و یک عموم احوالی داریم.

اشکالی که به سبک استدلال شیخ وارد است این که اگر "احل الله البیع" را این گونه عام معنی نمودیم، دیگر فرقی بین قول مشهور و قول شیخ طوسی تفاوتی وجود ندارد. شیخ طوسی هم میگوید من قبول دارم خداوند بیع را حلال نموده است، اما بیع فقط ایجاب و قبول نیست، بلکه ایجاب و قبول با انقضاء خیار مد نظر است. اگر انقضاء خیار شد، خداوند حلال کرده است اما تا زمانی که انقضا خیار نشده است اصلا بیع کامل نیست و علت، علت تامه نیست و این استدلال علیه شیخ طوسی نخواهد بود.

دلیل دیگری که شیخ مطرح نموده این که اصلا خود عبارت "البیّعان بالخیار" دلیل بر بحث است. احتمالا مراد شیخ اینست که "البیعان بالخیار" میگوید در زمان خیار، دو نفری که داد و ستد نمودهاند، بایع و مشتری گفته میشوند. این روایت دلالت میکند که بایع مالک خود را تملیک کرده و طرف مقابل هم مشتر است و مال را تملک نموده است.

پاسخ این استدلال اینست که تملیک و تملک بدین معنا نیست که ملک هم منتقل میشود. زیرا وقتی بایع ایجاب را میخواند تملیک میکند اما تا زمانی که مشتری قبول نکند این ملک داخل در ملک مشتری نشده است همان گونه که ممکن است ما چیزی را تملک کنیم اما مالک نباشیم مانند موصی له در وصیت تملیکیه. شاید بایع تملیک میکند اما مشتری تملک نمیکند تا خیار تمام شود.

دلیل دیگر، روایاتی است که میفرماید اگر کسی کنیزی را بخرد در زمان خیار، اگر لمس کند یا ببوسد یا نگاه کند به جایی که قبل از بیع حرام بوده است، در این صورت خیار ساقط میشود و دیگر حق فسخ ندارد. این روایت دلالت دارد بر این که مشتری در زمان خیار حیوان، مالک است و در واقع این نگاه کردن یا ... غایت خیار هستند (نه مسقط خیار) یعنی خیار حیوان یا تا سه روز است یا تا وقتی که دست زد یا ببوسد یا ... بنابراین معلوم میشود در زمان خیار مالک بوده است. در غیر این صورت اگر مالک نبود نگاه کردن یا تقبیل یا دست زدن حرام است زیرا برای او بوده است. این که روایت نمیفرماید این کارها حرام است و فقط میفرماید خیار ساقط است، معلوم میشود مشتری در زمان خیار مالک بوده است.

پاسخ این استدلال هم بدین صورت است که در چند جای مکاسب، شیخ بحث ملکیت آناًما قبل از تصرف را مطرح نموده است. مثال مقبوض بالسوم. در مورد مثال شیخ هم میتوان گفت کسی که کنیز را میخرد مالک او نیست اما آناًمای قبل از لمس مالک میشود و این شدنی است.

دلیل چهارم شیخ بحث بیع الخیار است و روایاتی که در باب بیع الشرط یا بیع الخیار است. بیع الشرط مثل این که کسی قرض میخواهد و کسی هم به او قرض نمیدهد. چنین شخصی منزلش را به کمتر از قیمت واقعی به دیگری میفروشد ولی شرط میکند اگر تا یک سال بعد پول شما را اوردم منزل من را به بده. این بیع شرط یا بیع الخیار است. شیخ انصاری میفرماید در زمان بیع شرط بایعی که منزلش را فروخت پولی که به دستش رسید را خرج میکند ول تا یک سال خیار دارد که هر وقت پولش را پس داد، خانهاش را پس بگیرد. این ادله دلالت بر این دارد که بایع مالک ثمن میشود و میتواند تصرف کند و خیار هم دارد. پس در زمان خیار، بایع مالک ثمن است و در آن تصرف میکند.

جواب استدلال فوق اینست که این یک سال زمان خیار نیست، و اصلا حدوث خیار مشروط به رد ثمن است، نه این که رد ثمن، فسخ باشد. بعباره اخری به این خیار منفصل گفته میشود. مثل این که شخصی کتاب دیگری را بخرد و با او شرط کند از جمعهی آینده به مدت یک هفته خیار داشته باشم. مانحن فیه از این قبیل است و در بیع شرط هر وقت بایع ثمن را پس داد تازه یحدث الخیار و در آن زمان هم تصرف صورت نگرفته است. پس این دلیل هم کفایت نمیکند.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo