< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد احمد عابدی

97/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرط چهارم

مقـدمـه: چهارمین شرط از شروط صحت شرط اینست که مخالف کتاب و سنت نباشد. اصل این مطلب که شرط نباید خلاف کتاب و سنت باشد واضح است، اما چند فرع ذیل این عنوان مطرح میشود که دارای اهمین فراوانی است. مطالب این باب در مسائل مستحدثه نیز بسیار کارگشاست.

ابتدائاً روایات مربوط به مخالفت با کتاب و سنت را بررسی مینماییم، سپس روی مصادیق و جزئیات میرویم. مرحوم شیخ در مکاسب یازده روایت در باب این که، شرط وقتی صحیح است که مخالف کتاب و سنت نباشند، نقل نموده است. شیخ فرموده این روایات مستفیض و بلکه تواتر معنوی دارند. ادعای ایشان نیز، ادعای بعیدی نیست.

 

نقل و توضیح چند روایـت

    1. روایت اول: "رَوَى حَمَّادٌ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‌ أَنَّهُ سُئِلَ‌ عَنْ‌ رَجُلٍ‌ قَالَ‌ لِامْرَأَتِهِ‌ إِنْ تَزَوَّجْتُ عَلَيْكِ أَوْ بِتُّ عَنْكِ‌ فَأَنْتِ طَالِقٌ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ مَنْ شَرَطَ شَرْطاً سِوَى كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَجُزْ ذَلِكَ عَلَيْهِ وَ لَا لَهُ. قَالَ وَ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ قَالَ كُلُّ امْرَأَةٍ أَتَزَوَّجُهَا مَا عَاشَتْ أُمِّي فَهِيَ طَالِقٌ فَقَالَ لَا طَلَاقَ إِلَّا بَعْدَ نِكَاحٍ وَ لَا عِتْقَ إِلَّا بَعْدَ مِلْكٍ."[1]

سوال شد که اگر کسی به زن خودش گفت، اگر من همسر دیگری گرفتم یا شب جای دیگری خوابیدم که پیش تو نبودم، تو حق طلاق داری. امام صادق ع فرمود: پیامبر خداص فرمود: هر کس شرطی غیر از شرطی که در قرآن آمده است بنماید، این شرط نافذ نیست، نه علیه او، نه به نفع او. همچنین از امام صادق ع سوال شد در مورد کسی که گفته است اگر کسی بگوید: هر زنی که من بگیرم تا مادرم زنده است، آن زن مطلقه باشد. امام صادق ع فرمود: تا انسان زنی را نگرفته، نمیتواند آن را طلاق دهد (یعنی این طلاق قبل از ازدواج است و باطل است.)

بررسی سندی: چنین روایاتی، روایت معلق گفته میشود. یعنی ابتدای سند حذف شده و انتهای آن آورده شده است. ابتدای سند هم این گونه است که ما دو حماد داریم، حماد بن عثمان و حماد بن عیسی (البته نفر سومی هم به نام حماد بن خالد داریم، لیکن صدوق از او نقل روایت نمینماید.) که هر دو هم موثق هستند. اما سند صدوق به حماد در مشیخه من لایحضره الفقیه این گونه است که وی گفته هر چه را از حماد بن عثمان نقل نمایم، سند این گونه است که از پدرم حسین بن موسی ابن بابویه، از سعد بن عبدالله اشعری، از یعقوب بن یزید، از محمد بن ابی عمیر، از حماد بن عثمان؛ که همهی این افراد از بزرگان هستند. اگر هم مقصود حماد بن عیسی باشد، سند همین است، فقط ابن ابی عمیر را ندارد. فلذا روایت معلق ولی صحیحه است.

بررسی دلالی: در این روایت، اسمی از سنت نبود، در حالی که بحث ما در موردی است که شرط مخالف کتاب و سنت باشد. واو بین کتاب و سنت هم به معنای "او" است، یعنی کتاب یا سنت. این روایت فقط در مورد مخالفت با قرآن بود و در مورد سنت چیزی نداشت. (البته میتوان بحث نمود که کلمات معصومین نیز جزئی از کتاب خدا است، لیکن ظاهر کتاب خدا، قرآن است و شامل حدیث نمیشود.)

نکتهی دیگر نیز این که در روایت چیزی در بارهی مخالفت با قرآن نفرموده است، بلکه فرمود: "سِوَى كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ" یعنی شرطی که در قرآن نیست، نه شرطی که مخالف قرآن باشد. عدم موافقت یک چیز است و وجود مخالفت یک چیز دیگر است. ظاهر حدیث اینست که هر شرطی که موافق قرآن نیست، باطل است.

نکتهی بعد هم اینست که یک جمع در روایت داریم و یک جمع در مروی داریم. جمع در روایت یعنی اگر دو حدیث مستقل داشته باشیم و نویسندهی کتاب، دو تا را یک جا ذکر نماید. اما گاهی خود امام معصوم(علیه السلام) دو مطلب را در یک روایت میفرماید که جمع در مروی گفته میشود. این روایت احتمالاً جمع در روایت است (نه این که جمع در مروی باشد) و شیخ صدوق آنها را در یکجا جمع نموده است. و اگر حدیثی جمع در روایت بود، تقطیع آن اشکال ندارد، اما تقطیع مروی، محل اشکال است.

مطلب بعد نیز در روایت اینست که در قسمت اول، امام صادق(علیه السلام) میفرماید پیامبر خدا(ص) فرموده این شرط باطل است، دلیل بطلان هم اینست که خلاف قرآن است و باطل است، سوالی که پیش میآید کجای قرآن چنین مطلبی را فرموده است؟ احتمالا معنای روایت این گونه است که اگر کسی به همسرش بگوید در صورت فلان کار، تو مطلقه هستی، این شرط نتیجه است و خلاف قرآن و باطل است. زیرا قرآن فرموده طلاق احتیاج به صیغه خاص دارد یا طلاق باید در حضور شهود عادل باشد یا این که طلاق باید در طهر باشد و ... و طبق این گونه که مرد شرط میکند، هیچ کدام از این موارد رعایت نمیشود و بنابراین طلاق باطل است.

مطلب بعد هم این که در قسمت دوم روایت فرمود اول باید شخص نکاح کند، بعد بتواند طلاق دهد، یعنی شرط باید در ضمن عقد باشد.

    2. روایت دوم: "حدثنا أبوكريب محمد بن العلاء الهمداني حدثنا أبو أسامة حدثنا هشام بن عروة أخبرني ابى عن عائشة قالت دخلت على بَريرة فقالت ان اهلى كاتبونى على تسع أواق في تسع سنين في كل سنة أوقية فأعينيني فقلت لها ان شاء أهلك ان أعدها لهم عدة واحدة و اعتقك و يكون الولاء لي فعلت فذكرت ذلك لاهلها فابوا الا ان يكون الولاء لهم فاتتني فذكرت ذلك قالت فانتهزتها فقالت لاها الله إذا. قالت فسمع رسول الله صلى الله عليه و سلم فسألني فاخبرته فقال اشتريها و اعتقيها و اشترطي لهم الولاء فان الولاء لمن أعتق ففعلت قالت ثم خطب رسول الله صلى الله عليه و سلم عشية فحمد الله و اثنى عليه بما هو أهله ثم قال اما بعد فما بال أقوام يشترطون شروطا ليست في كتاب الله ما كان من شرط ليس في كتاب الله عز و جل فهو باطل و ان كان مائة شرط كتاب الله احق و شرط الله أوثق ما بال رجال منكم يقول أحدهم أعتق فلانا و الولاء لي انما الولاء لمن أعتق" بریره پیش عایشه آمد و گفت: من برده هستم و اهلم مکاتبه کرده و با من قراردادی نوشتهاند که من در نُه سال، نُه اوقیه (ظرف یا طعام) به آنها بدهم و آزاد شوم، پس کمکی کن من این پول را بدهم و آزاد شوم. اگر اهلت رااضی باشند، من پول این 9 سال را یکجا میدهم و آزادت میکنم، به شرط این که اگر از دنیا رفتی، ارث تو به من برسد. زن این را پذیرفت و به خانوادهاش گفت، آنها قبول نکردند و گفتند مگر این که ارثت برای ما باشد. این زن پیش عایشه آمد و گفت، عایشه هم گفت اگر این طور است من پولی نمیدهم. بریره گفت نه به خدا این گونه نمیشود. عایشه گفت پس رسول خدا(ص) شنید و من هم برای ایشان داستان را توضیح دادم. ایشان فرمود او را بخر و آزاد هم بکن. شرط هم بکن ولاء برای آنها باشد. ولاء برای کسی است که آزاد میکند، نه برای آنها. شب پیامبر به مسجد آمد و خطبه خواند و فرمود: چرا بعضی، شرطی را میکنند که در قرآن نیست؟ شرطی که در قرآن نیست باطل است، ولو صد شرط باشد. کتاب خدا سزاوارتر است و شرط خدا مقدم است. چرا برخی میگویند شما برده را آزاد کن، اما ارثش برای ما باشد؟ ولا برای کسی است که دیگری را آزاد میکند.

بررسی سندی: شیخ این روایت را از خلاف شیخ طوسی گرفته و خلاف نیز این روایت را از صحیح مسلم اخذ نموده است. اصل این روایت در سنن کبیر بیهقی است. بنابراین، روایت برای ما فاقد اعتبار است.

بررسی دلالی: شاهد اینست که فرمود هر شرطی که در قرآن نباشد، باطل است. دلالت روایت خیلی خوب است. اما این روایت نیز سنت را نداشت. مطلب بعد هم اینست که روایت، شرطی را میفرماید که در خود قرآن وجود ندارد.

 


[1] . من لا يحضره الفقيه ؛ ج‌3 ؛ ص496.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo