< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد احمد عابدی

97/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تناقضات در مفهوم شرط

مقـدمـه:

کلام در باب معنای کلمهی شرط بود. گاهی بحث در باب مادهی شرط و گاهی بحث در باب هیئت شرط است؛ گاهی شرط به ماده است مانند یشرط یا اشارطک و ...، گاهی نیز شرط به هیئت است مانند آیه "﴿وَ لا تُکْرِهُوا فَتَياتِکُمْ عَلَي الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾"[1] . البته تقریبا میتوان ادعا نمود کلمهی شرط به معنای مادهی شرط در قرآن به کار نرفته است، لیکن شرط به هیئت فراوان در قرآن به کار رفته است.

بیان نمودیم شرط به معنی ربط یا ارتباط یا پیوند دو چیز نیست، زیرا صفت و موصوف (یا قید و مقید و یا ناسخ و منسوخ و ....) به هم ربط دارند و در عین حال شرط نیز نیست. پس شرط را نمیتوان به معنای ربط گرفت.

این نیز که عدهای از لغویین گفتهاند شرط به معنای الزام و التزام در ضمن یک عقد است نیز درست نیست، زیرا لغت شرط به معنای الزام نیست، زیرا ما دو گونه شرط فعل و نتیجه داریم و اگر چیزی شرط فعل بود، در این صورت ممکن است کسی قائل شود، شرط الزام است مانند این که کسی بگوید من این کتاب را به تو میفروشم به شرط این که برای من یک پیراهن بدوزی، این شرط سبب الزام به فعل میشود، اما اگر شرطی، شرط نتیجه باشد یا شرط حق باشد (مثلا این کتاب را به شرطی میفروشم که بیروتی باشد) در این چنین شروطی که الزام نیست. بنابراین متوجه میشویم که عبارات کتب لغت واضح نیست که مرادش چه چیزی است.

مطلب بعد این است که وقتی میخواهیم کلمهای را معنی نماییم باید بین معنای مطابقی و معنای التزامی فرق بگذاریم. معنای مطابقی همان موضوع له کلمه است، اما معنای التزامی لوازم معنا است که کلمه بر آن وضع نشده است. در کامهی شرط بسیاری از تعاریفی که در کتب فقهی و لغت آمده است، خلط بین معنای مطابقی و معنای التزامی شرط است.

صاحب حدائق فرموده است در روایات کلمهی شرط به معنای بیع آمده است. شیخ انصاری فرموده است شرط به معنای نذر یا عهد یا قسم است و وقتی کسی چیزی را شرط میکند، آن را بین خود و دیگری شرط مینماید. این که آیه میفرماید: "﴿اوفوا بالعقود﴾" و روایت فرموده است: "أی بالعهود"، و بیع را به معنای عهد گرفته است، مرادش این نیست که به معنای عهد است، بلکه مرادش این است که بیع یک معنای التزامی دارد که آن عهد است. معنای حقیقی بیع "تملیک عینٍ بمالٍ" است و وقتی کسی چیزی را تملیک میکند، لازمهی تملیک چیزی به چیز دیگر این است که شخص تعهد میدهد این کالا را بدهد و آن دیگری را تحویل بگیرد، تعهد میدهد سر دیگری کلاه نگذارد و .... . پس روایت در مقام بیان لازمهی معنا است، زیرا لازمهی هر بیعی تعهد است. پس معلوم میشود مراد صاحب حدائق، لازمهی معنا است.

حال ممکن است کسی بگوید شرط از نظر لغوی به معنای تعلیق چیزی به چیز دیگر است به گونهای که آن آن تعلیق، قابل وفا و الزام باشد. ظاهر این عبارت اشکال دارد اما توضیحش این گونه است که در ادبیات تعلیق بین جمله شرطیه و جمله جزا درست است، از طرفی این را میدانیم که تعلیق در بیع موجب بطلان بیع است. روایت "المومنون عند شروطهم" هم در مقام بیان این است که اقتضای ایمان مومن، وفای به عهد است. پس باید شرط در این روایت چیزی باشد که قابل وفا باشد. آن چیزی که قابل وفا است، عمل انسان و فعل انسان است. حال اگر چیزی عمل انسان نبود (مانند این که یکی به دیگری بگوید این عبد را به تو میفروشم به شرط این که این عبد کاتب باشد، این عمل انسان نیست، چه عبد کاتب باشد و چه نباشد یا مانند موارد شرط نتیجه) شامل در این روایت نیست. این روایت چیزی را شامل میشود که انسان باید انجام بدهد، در چنین مواردی مومن پای شرط خود است و آن را انجام میدهد. (انجام دادنیها دو چیز است: فعلی از افعال و حقی از حقوق)

حال اگر یک عقد، معلق بر یک فعل شد، این تعلیق را شرط میگوییم و چنین عقدی، وجوب وفا دارد، زیرا پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: "المومنون عند شروطهم". اما مثلا اگر الزام یا التزام یا دخالت و ... را بگوییم نمیتوانیم بگوییم وجوب دارد. لیکن مشگلی که پیش میآید طبق توضیحی که برای شرط دادیم، همهی بیعها باطل میشود. راه حل و برون رفت از این مشکل هم این است که بگوییم در هر بیعی که شرطی ذکر شد، آن بیع معلق بر آن فعل است و تعلیق هم موجب بطلان بیع است، ولیکن گاهی اصل عقد معلق بر فعلی میشود، گاهی لزوم عقد معلق بر یک فعل میشود، و گاهی نیز استمرار عقد، معلق بر فعل میشود که طبق این دسته بندی در فرض اول بیع باطل است و در صورت دوم و سوم بیع صحیح است.

زیرا بیعی که اصل انشاء آن تعلیق دارد باطل است اما وقتی لزوم معلق بر شرط باشد، با تخلف شرط یا باید بگوییم بیع باطل است یا باید بگوییم لزوم بیع باطل است، و اجماع داریم در این مورد اصل عقد صحیح است و لزوم بیع باطل میشود (خیار شرط). نتیجه این میشود که این روایات شرط نتیجه را در بر نمیگیرد.

 

جمع بندی: جمع بندی بحث بدین صورتست که:

اولاً معنای لغوی شرط معلوم نیست.

ثانیاً معنای عرفی شرط هم روشن نیست.

ثالثا از موارد استعمال روایات فهمیده میشود شرط تعلیق یک چیز بر چیز دیگر است، و این با ادبیات نیز سازگار است.

نتیجه این که اگر شرط را در معنای تعلیق چیزی بر چیز دیگر گرفتیم، وعده و تعهدهای ابتدائی شرط نیستند و "المومنون عند شروطهم" شامل این موارد نمیشود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo