< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد احمد عابدی

96/09/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اختلاف درباره عیب

 

پیش درآمد

بحث در این مورد بود که آیا بینه از غیر مدعی پذیرفته می شود یا خیر؟ بیان نمودیم که در کلمه ی بینه اصطلاح خاصی را شارع به عنوان حقیقت شرعیه معرفی نفرموده است. فلذا بایستی به لغت و عرف مراجعه نمود. در زمان پیامبر اکرم ص، بینه به معنای قرائن و شواهد استعمال می شده است، گرچه در اواخر دورهی حضور ائمه ع، بینه در معنای دو شاهد عادل استعمال میشده است. و این که در فقه مکرر بحث از تعارض و تساقط بینتین می شده است، نشان از این است که بینه ی مدعی و منکر در عرض هم است و این گونه نیست که حجیت بینه به مدعی اختصاص داشته باشد. و اگر این گونه بود اصلا تعارض بینتین محقق نمیشد. شاهد دیگر نیز این که دلیل حجیت بینه، بنای عقلا است. بنای عقلا نیز اینست که به بینه اعتماد میشود مگر اینکه بینه معارض داشته باشد، بعباره اخری بینه را طریق الی الواقع میدانند، نه این که بگویند بینه موضوعیت دارد. و طریق زمانی حجت است که معارض نداشته باشد. عدم ردع نیز کافی است که قائل شویم شارع بنای عقلا را قبول دارد. عقلا نیز بین بینهی مدعی و منکر تفاوت قائل نمیشوند.

مضافاً بر این که در مواردی در شارع آمده است که مدعی قولش حجت است و نیازی نیست بینه بیاورد و اصلا منکر باید بینه بیاورد. البینه علی المنکر و الیمین علی المدعی. به عنوان نمونه:اگر امین، و یا ودعی ادعا نمود که این مال شما پیش من تلف شده است، در این صورت، کسی که مال دستش بوده است مدعی تلف است. اینجا مدعی باید قسم بخورد و منکر باید بینه بیاورد.یا در نمونه ی دیگر اگر امین ادعا نمود امانتی که پیش من بود به شما برگرداندم، و صاحب مال منکر است. در اینجا نیز مدعی استرداد بایستس قسم بخورد و منکر باید بینه بیاورد.

در مورد لوث، در مواردی که بر قاتل بودن شخصی قرینه داریم ولی شاهد نداریم، در اینجا ورثه ی مقتول مدعی قاتل بودن شخصی به جهت قرائنی می شوند، در این جا لوث محقق میشود. در اینجا منکر قتل است باید بینه بیاورد و اگر بینه نیاورد، مدعی باید قسم بخورد.

در این مثال ها بینه بر منکر و یمین بر مدعی است. مطرح نمودن این مثال ها برای اینست که بگوییم در فقه میتوان مواردی را استیعاب نمود که بینه الزاماً به معنای دو شاهد عادل نیست. و حجیت آن منحصر به مدعی نیست.

در مواردی که بینهی پاکی و نجاست با هم تعارض میکنند، مستند نجاست و طهارت را از بینه طلب میکنیم، یکی میگوید نجاست را دیدم، دیگری می گوید شهادت من به استناد اصاله الطهاره است. یعنی دلیل یکی بر نجاست علم و وجدان خودش است، و دیگری مستندش یک امر عقلایی است. در چنین فرضی بینهی نجاست بر بینهی طهارت مقدم است، چون این یک امر وجدانی است و آن دیگری یک امر تعبدی است. اگر هر دو تا بینه مستند به وجدان و یا تعبد بود، مثلا یکی می گفت من دیدم نجس است و دیگری می گوید من دیدم طهارت گرفتند، در اینجا امکان تعارض و تساقط است. اما در فرضی که هر دو بینه مستند به اصل باشند، این بینه به استناد استصحاب نجاست، حکم به نجاست می کند، بینه ی معارض به استناد اصالت الطهاره حکم به طهارت می کند، در این فرض استصحاب بر اصاله الطهاره مقدم است.

اما دلیل تقدم بینهی مستند به وجدان بر بینهی مستند بر اصل و یا تعبد شرعی، این است که اصل وقتی جاری می شود که ما شک داشته باشیم وقتی بینه مستند به وجدان باشد، شک بر طرف می شود، وقتی شک بر طرف شد موضوعی برای تعبد و اصل وجود ندارد. موضوع و قوام اصول عملیه به این است که انسان در شک باشد. با وجود وجدان، زمینه ی ارتفاع شک فراهم می شود و نوبت به اصل و تعبد نمیرسد.

فقط یک نکته وجود دارد و آن هم این که با پیش فرض این که همیشه وجدانی بر تعبدی مقدم است و با وجود وجدان نوبت به اصل نمی رسد، اما همه ی این موارد در جایی است که صاحب وجدان و کسی که تعبد شرعی را جاری می کند، یک نفر باشد. مثلا من خودم با چشم نجاست یک چیز را ببینم، سپس بگویم استصحاب طهارت می گوید پاک است، در اینجا با وجود وجدان نوبت به اصل نمی رسد. اما در ما نحن فیه دو شاهد بینهی وجدانی میدهند و دو شاهد بینهی تعبدی میدهند، در اینجا نمیتوان وجدان را بر تعبد مقدم نمود.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo