< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد احمد عابدی

95/12/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسقطات

مقدمه

 

کلام در مسقطات خیار عیب بود. و این که یکی از مسقطات خیار عیب تلف است. و تلف نیز گاهی حقیقی و گاهی اعتباری است.نظر امام خمینی و نقد آن

امام خمینی فرموده است در صورتی میتوان گفت تلف مسقط خیار است که بگوییم مرسلهی جمیل مفهوم دارد، زیرا منطوق این روایت دلالتی ندارد، بلکه باید مفهوم حدیث را ملاک قرار داد. عبارت حدیث این بود: "إِنْ كَانَ الشَّيْ‌ءُ قَائِماً بِعَيْنِهِ‌ رَدَّهُ‌ عَلَى صَاحِبِه‌"[1] اگر مبیع قائماً بعینه است، میتواند فسخ کند و آن را پس دهد، این جمله دلالتی بر تلف ندارد و وقتی حکم تلف استفاده میشود که بگوییم مفهوم دارد. و مفهوم نیز سه گونه است؛

گاهی مفهوم، سالبهی محصله است، یعنی مفهوم "انْ كَانَ الشَّيْ‌ءُ قَائِماً بِعَيْنِهِ‌ رَدَّهُ‌" می شود "إن لم یکن الشیئُ قائماً بعینه، فلا رد".

گاهی مفهوم، موجبهی معدوله المحمول است، یعنی مفهوم "اِنْ كَانَ الشَّيْ‌ءُ قَائِماً بِعَيْنِهِ‌ رَدَّهُ‌" می شود "إن کان الشیئُ غیرَ قائماً بعینه، فلا رد".

گاهی مفهوم، موجبهی سالبه المحمول است، یعنی مفهوم "اِنْ كَانَ الشَّيْ‌ءُ قَائِماً بِعَيْنِهِ‌ رَدَّهُ " می شود "الشیئُ إن لم یکن قائماً بعینه، فلا رد".

پس در حدیث یک جملهی شرطیه به کار رفته است و سه جور مفهوم میتوان برای آن در نظر گرفت. که با عنایت به این دسته بندیها باید این گونه گفت؛

اگر مفهوم حدیث، موجبهی معدوله المحمول باشد، معنای حدیث این میشود که اگر شیئ وجود دارد (موضوع موجود است)، اما قائماً بعینه نیست (وصف آن تغییر کرده است)، در این صورت خیار ساقط میشود. این دو صورت هر دو خارج از بحث ما است، زیرا بحث ما تلف عین بود، نه این که عین موجود باشد. ارتباطی با بحث ما پیدا نخواهد کرد.

اگر مفهوم حدیث، موجبهی سالبه المحمول باشد، در این صورت هم موضوع میخواهد، در حالی که بحث ما تلف الموضوع بود و باز هم از بحث ما خارج است.

اگر مفهوم حدیث، سالبهی محصله باشد، سالبهی محصله حتی با عدم وجود موضوع صدق میکند. عدم وجود موضوع یعنی تلف. یعنی اگر مبیع تلف شده و موضوع وجود ندارد، خیـار ثـابت نیست و ساقط میشود. و این با بحث ما ارتباط دارد. نتیجه هم این میشود که این حدیث دلالتی بر بحث ما ندارد.

(حضرت استاد عابدی توضیحات مفصلی در باب مبنای منطقی بحث در پاسخ به سوالات طلاب مطرح فرمودند که به جهت پرهیز از طولانی شدن متن از ذکر آن خودداری نمودیم.)

همهی مطالبی که از امام خمینی نقل نمودیم، منطقی و صحیح است، مطلبی هم که وجود دارد این است که خود مرسلهی جمیع، مفهوم را توضیح داده است. مرسله فرموده است اگر شیئ قائماً بعینه است، خیار دارد، اما اگر شی قیچی شده یا خیاطت شده یا رنگرزی شده است در این سه صورت رد وجود ندارد. یعنی خود روایت، مفهوم را ذکر کرده است. امام خمینی فرموده است اگر این جمله به عرف داده شود، عرف مفهوم اولی (سالبهی محصله) را نمیفهمد. اما معصوم(علیه السلام) در این روایت مفهوم را بیان نموده است، اما به جای این که بفرماید "إن کان الشیئُ غیرَ قائماً بعینه، فلا رد"، فرموده است: "وَ إِنْ‌ كَانَ‌ الثَّوْبُ‌ قَدْ قُطِعَ‌ أَوْ خِيطَ أَوْ صُبِغ‌"[2] . این سه مثالی که روایت آن را ذکر نموده است، فرض هر سه مورد این است که عین وجود خارجی دارد ولیکن وصفش تغییر کرده است. این روایت تا این جا تایید حرف امام خمینی است و شامل تلف نمیشود.

ولیکن اشکالی که وجود دارد این است که پیشتر ما بیان نمودیم دو روایت صحیحهی زراره و مرسلهی جمیل، مجمل و مبین هستند و عام و خاص نیستند. یعنی امام(علیه السلام) میخواهد بفرماید آن حدثی که مسقط خیار حیوان است، تلف است. نتیجه این که اگر مبیع حدث پیدا کرد (یعنی تلف شد) خیار ساقط خواهد شد. و در غیر این صورت خیار باقی است.

مطلب دیگری که امام خمینی فرموده است اینست که میشود کسی ادعا کند تلف ملاک نیست. و آن چیزی که مسقط خیار است، حدوث حدث است و هیچ تلفی نیست، مگر این که مسبوق به حدوث حدث است. یعنی هیچ چیز به صورت یکباره تلف نمیشود، بلکه به صورت تدریجی و با اسباب تلف میشود. پس میتوان گفت تلف ملاک نیست، و بلکه حدث ملاک است.

سپس امام خمینی میفرماید شارع در خیار عیب، جانب بایع را لحاظ کرده است. اگر فرض کنیم مشتری پارچهای را خرید و آن را قیچی نمود، اگر بتوان این عقد را فسخ کرد، این به ضرر بایع است. اما اگر شارع بگوید هر گاه مشتری حدثی ایجاد کرد، حق رد ندارد، این به نفع بایع است. زیرا فراوان میشود که بایع بگوید من مبیع معیوب را نمیخواهم. در این صورت وقتی مشتری حق رد نداشته باشد، یا باید بدل بدهد (که سالم است) یا ارش میگیرد. که در هر دو صورت به نفع بایع است. شاید کسی بگوید اگر شارع مقدس میگوید تغییر موجب سقوط خیار است، بطریق اولی باید بگوید تلف موجوب سقوط خیار است.

جواب این فرمایش هم این است که بحث ما در مورد مفهوم موافق نیست که بگوییم وقتی تصرف مسقط است، به طریق اولی تلف مسقط است و این موارد را که از قبیل فحوا است را که نمیتوان به شارع نسبت داد. این موارد اولویت هست، اما این گونه نیست که شارع آن را گفته باشد. مفهوم موافق چیزی است که ما از کلام میفهمیم، نه این که متکلم آن را اراده نموده باشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo