< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مجتبی تهرانی

کتاب الطهارة

90/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 «فصل في الوضوء‌: و الكلام في واجباته و شرائطه و موجباته و غاياته و أحكام الخلل»؛ [1] بحثی که میخواهیم مطرح کنیم مربوط به فصل وضو است و حول همین مواردی که ایشان آوردهاند بحث میکنیم: منظور از واجبات وضو که در این عبارت آمده همان غسلتان و مسحات است. مراد از شرائط وضو هم مواردی مانند طهارت ماء، اطلاق و اباحه آن، طهارت محلّ غسل و مسح، رفع حاجب و اباحه مکان وضو بر طبق بعضی از اقوال میباشد. موجبات وضو هم احداث هستند که در واقع جزء نواقض وضو شمرده میشود. غایات وضو هم عبارتست از هر آنچه موجب وجوب وضو یا استحباب آن بشود. خلل وضو هم همان شکوکی است که در باب وضو مطرح میشود. هر کدام از این امور دارای مسائلی است که به یکایک آنها میپردازیم.
 القول فی الواجبات:
 در ابتدا درباره واجبات وضو بحث میکنیم که همان غسلتان و مسحات هستند و مفاد آیه شریفه: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ» [2] میباشد.
  • مسأله 1: «الواجب في الوضوء غسل الوجه و اليدين و مسح الرأس و القدمين، و المراد بالوجه ما بين قصاص الشعر و طرف الذقن طولا و ما دارت عليه الإبهام و الوسطى من متناسب الأعضاء عرضا، و غيره يرجع اليه، فما خرج عن ذلك لا يجب غسله، نعم يجب غسل شي‌ء مما خرج عن الحد المذكور مقدمة لتحصيل اليقين بغسل تمام ما اشتمل عليه الحد».
 منظور از «غسل الوجه و اليدين» همان غسلتان میباشد و مقصود از «مسح الرأس و القدمين» همان مسحتان هستند.
 ابتدا ایشان راجع به غسل بحث میکنند که شامل دو بخش غسل وجه و غسل یدین میباشد. در بحث غسل وجه ابتدا درباره تحدید وجه میفرماید: «و المراد بالوجه ما بين قصاص الشعر و طرف الذقن طولا و ما دارت عليه الإبهام و الوسطى من متناسب الأعضاء عرضا».
 فرع اوّل: وجوب غسل وجه
 الف: دلیل حکم به وجوب غسل وجه
 در این مبحث یک بحث راجع به این عبارت است که «الواجب في الوضوء غسل الوجه»؛ ابتدا باید ببینیم که به چه دلیلی غسل وجه واجب است؛ ادلّه سهگانه از کتاب و سنّت و اجماع بر این وجوب اقامه شده است. از کتاب آیه شریفهای که قرائت شد، دلالت بر این وجوب میکند. در باب سنّت هم ما روایت متواتره داریم که به آنها میپردازیم. درباره اجماع هم باید عرض کنیم که برخی گفتهاند غسل وجه از ضروریّات احکام اسلام است. یعنی دیگر تفاوتی از این جهت میان خاصّه و عامّه وجود ندارد. یعنی همه افرادی که مسلمان و متشّرعند، این را میدانند که در هنگام وضو باید صورت خود را بشویند؛ لذا اگر بخواهیم بر این وجوب دلیل اقامه کنیم، ادلّه فراوانی داریم و وقتی از ضروریّات احکام اسلام شد، اقامه کردن آن همه دلیل لازم نیست.
 ب: تعیین حدّ وجه
 ولی آنچه در مبحث وجوب غسل وجه باید مورد بحث قرار گیرد، مسأله حدّ وجه میباشد و از اینجاست که دعوا و اختلافات آغاز میشود.
 ایشان درباره حدّ وجه هم از لحاظ طول و هم از لحاظ عرضی میفرماید: «و المراد بالوجه ما بين قصاص الشعر و طرف الذقن طولا و ما دارت عليه الإبهام و الوسطى من متناسب الأعضاء عرضا». حدّ عرضی آن را ما بین انگشت ابهام و وسطی میداند که در اینجا اختلاف بین عامّه و خاصّه وجود دارد. خاصّه حدّ وجه را همین مقدار میدانند. حتّی برخی گفتهاند که این مقدار امری اتّفاقی بین خاصّه است و از مرحوم محقّق در «المعتبر» و علامّه در «المنتهی» نقل شده که این دو بزرگوار این مقدار را از مذهب امامیّه میدانند که مقصود خاصّه در مقابل عامّه است. ما باید دلیل این حد را بررسی کنیم.
 صاحب وسائل در باب هفدهم از ابواب وضو روایاتی در این باره میآورد.
 روایت اوّل: اوّلین روایت صحیحه «زراره» است: «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ أَنَّهُ قَالَ لِأَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ(علیهالسّلام) أَخْبِرْنِي عَنْ حَدِّ الْوَجْهِ- الَّذِي يَنْبَغِي أَنْ يُوَضَّأَ الَّذِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- فَقَالَ الْوَجْهُ الَّذِي قَالَ اللَّهُ وَ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَسْلِهِ- الَّذِي لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يَزِيدَ عَلَيْهِ وَ لَا يَنْقُصَ مِنْهُ- إِنْ زَادَ عَلَيْهِ لَمْ يُؤْجَرْ وَ إِنْ نَقَصَ مِنْهُ أَثِمَ- مَا دَارَتْ عَلَيْهِ الْوُسْطَى وَ الْإِبْهَامُ- مِنْ قُصَاصِ شَعْرِ الرَّأْسِ إِلَى الذَّقَنِ- وَ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ الْإِصْبَعَانِ مُسْتَدِيراً فَهُوَ مِنَ الْوَجْهِ- وَ مَا سِوَى ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ الْوَجْهِ- فَقَالَ لَهُ الصُّدْغُ مِنَ الْوَجْهِ فَقَالَ لَا». [3] در این روایت بحثهای فراوانی وجود دارد. حضرت دراین روایت به زیبایی راجع به طول و عرض میفرماید: «مَا دَارَتْ عَلَيْهِ الْوُسْطَى وَ الْإِبْهَامُ- مِنْ قُصَاصِ شَعْرِ الرَّأْسِ إِلَى الذَّقَنِ- وَ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ الْإِصْبَعَانِ مُسْتَدِيراً فَهُوَ مِنَ الْوَجْهِ» که عین همین عبارت در تحریر آورده شده. بعد مرحوم صاحب وسائل در ذیل این روایت آورده: «رَوَاهُ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِي وَ ذَكَرَ مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ- وَ مَا دَارَتْ عَلَيْهِ السَّبَّابَةُ‌ وَ الْوُسْطَى وَ الْإِبْهَامُ» که این سند از روایت هم تمام است.
  روایت دوم: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى الرِّضَا(علیهالسّلام) أَسْأَلُهُ عَنْ حَدِّ الْوَجْهِ- فَكَتَبَ مِنْ أَوَّلِ الشَّعْرِ إِلَى آخِرِ الْوَجْهِ وَ كَذَلِكَ الْجَبِينَيْنِ».
 درباره روایت اوّل چند مطلب مهم وجود دارد:
 مطلب اوّل: حضرت در مقام تعریف وجه فرمودهاند: «مَا دَارَتْ عَلَيْهِ الْوُسْطَى وَ الْإِبْهَامُ- مِنْ قُصَاصِ شَعْرِ الرَّأْسِ إِلَى الذَّقَنِ-» که این مقدار تعریف درباره طول و عرض وجه تمام میشود. بعد در ادامه میفرماید: «وَ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ الْإِصْبَعَانِ مُسْتَدِيراً فَهُوَ مِنَ الْوَجْهِ»؛ آیا حضرت با این جمله دوم میخواهد مطلبی غیر از مطلب اوّل بفرماید یا یک مطلب است و به تعبیری دیگر، آیا ما باید این «واو» را به معنای «أو» بگیریم که بگوییم حضرت دو تعریف برای حد وجه بیان داشته اند یا باید «واو» را «واو» تفسیری بگیریم که آنوقت عبارت دوم تفسیر همان عبارت اوّل میشود؟
 بعضی این احتمال را دادهاند که این «واو» به معنای «أو» است. که البتّه اگر به معنای «أو» بگیریم، مشکل پیش میاید و حدّ وجه بسیار زیاد خواهد شد. لذا بنده عرض میکنم که این «واو» تفسیری و این عطف عطف تفسیری است و حضرت توضیح بیشتری درباره عبارت اوّل دادهاند: «وَ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ الْإِصْبَعَانِ» به این تعبیر «جَرَت» باید دقّت کرد؛ ایشان قبلاً فرمودهاند که مقصود از إصبعان چیست که منظور همان انگشت ابهام و وسطی است. تعبیر «جَرَت» به این معناست که باید این دو انگشت بر روی صورت کشیده شوند. یعنی حدّ فاصل بین این دو انگشت، صورت به حساب میآید. به نظر من حضرت با این تعبیر میخواستند بفرمایند که عرض مقداری که باید از صورت شسته شود ما بین همین دو انگشت است و بیش از این مقدار، وجه به حساب نمیآید.
 چون حضرت در عبارت قبلی حدّ طولی صورت را مطرح کردهاند که از رستنگاه مو تا چانه میباشد و به وسیله عبارت بعدی دقیقاً میخواستهاند حدّ عرضی را بیان کنند.
 چون در این عبارت دوم دیگر کلمه صورت و وجه آورده نشده و فقط جریان انگشتان ابهام و وسطی بر روی صورت را مطرح کردهاند که نشان میدهد آن مقداری از صورت که از نظر طولی از رستنگاه تا چانه بوده و حدّ فاصل بین دو انگشت ابهام و وسطی میباشد باید شسته شود که باید به مقدار فاصله این دو انگشت بر روی صورت کشیده شود.
 پس به وسیله عبارت اوّل حد طولی صورت را تعیین کردهاند و به وسیله این عبارت میخواهند حدّ عرضی و میزانی که باید بر روی صورت کشیده شود را بیان کنند. البتّه وقتی روایات دیگر را بررسی کردیم من دلیل آنکه چرا حضرت این تعبیر را آوردهاند عرض خواهم کرد و متوجّه علّت این نوع تعبیر خواهیم شد. من با این توضیحات میخواستم در فهم عرفی شما از عبارت خدشه وارد نشود و آنچه ابتداءً از فهم عرفی به ذهن میآید را بیان کنم. اگر چه میتوانستم از ابتدا احتمالات متعدّدی را مطرح کنم تا ذهن شما به هم بریزد. بنابراین فهم عرفی از این دو عبارت آن است که بگوییم حضرت در عبارت اوّل طول خود صورت را بیان کرداند، امّا در عبارت دوم چون دیگر اسمی از صورت نیامده و فقط تعبیر «وَ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ الْإِصْبَعَانِ» آمده معلوم میشود که حدّ عرضی، حدّ فاصل این دو انگشت است. لذا این «واو» و این عطف تفسیری است و برای روشن کردن حدّ عرضی صورت بیان شده است.
 حالا که انشاءالله این مطلب را جا انداختم مطلب دیگری را عرض میکنم. ممکن است گفته شود که مقصود از این عبارت حدّ طولی و حدّ عرضی صورت نیست. بلکه حضرت با این تعبیری که آوردهاند میخواستند بفرمایند میزانی از صورت که باید شسته شود به اندازه یک دایره است که قطر دایره حدّ فاصل بین انگشت ابهام و انگشت وسطی است؛ یعنی باید این مقدار را روی صورت گذاشت و یک دایره ترسیم کرد و به میزان آن دایره از صورت را باید شست.
 از تعبیر «ما دارَت» هم کمک گرفتهاند و گفتهاند این تعبیر نشان میدهد که مقصود حضرت یک دایره بوده است یا تعبیر «مستدیراً» در عبارت « وَ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ الْإِصْبَعَانِ مُسْتَدِيراً فَهُوَ مِنَ الْوَجْهِ » را هم قرینه بر این مطلب گرفتهاند. این قول تالی فاسد فراوانی دارد. مثلاً اگر کسی دارای دستهای بزرگ ولی صورت کوچکی باشد اگر بخواهد یک دایره ترسیم کند باید تا گوشهای خود را هم بشوید. یا اگر کسی دستهای کوچک ولی صورت بزرگ دارد کار او خیلی راحت میشود.
 امّا این حرفها همه مردود است و حضرت در اینجا نمیخواهند قطر دایره درست بکنند.
 من حالا دلیل اینکه چرا حضرت این نحوه تعبیر را آوردهاند عرض میکنم. ما اگر به روایات مراجعه کنیم میبینیم که در این روایات از حضرات سؤال شده که آیا گوشها هم باید شسته شود یا خیر و حضرات در جواب میفرمایند که خیر، گوشها خارج از حدّ وجهند. ما به این روایات میرسیم.
 معیار حدّ وجه عرفی است
 امّا اگر به کتاب الله که محور احکام است مراجعه کنید میبینید که آمده «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ» و تعبیر وجه آمده است و آنچه از نظر عرفی وجه به شمار میشود باید شسته شود . چه این وجه کوچک باشد یا بزرگ. هر مقداری که از نظر عرفی وجه به حساب میآید باید شسته شود. بنابراین نباید به تفاوتها توجّه کرد. چون ممکن است صورت کسی بزرگ یا کوچک باشد یا دست او بزرگ یا کوچک باشد. این اندازهها اصلاً معیار و محور نیست. بلکه محور فهم عرفی از وجه است و سؤالاتی هم که در این روایات آمده باید با معیار عرفی و متعارف سنجیده شود.
 اگر به روایات باب هجدهم مراجعه کنید دقیقاً به این معنا اشاره شده است.
 روایت اوّل: صحیحه «محمّدبنمسلم» میباشد که سند آن هم خوب است حضرت میفرماید: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسّلام) قَالَ: الْأُذُنَانِ لَيْسَا مِنَ الْوَجْهِ وَ لَا مِنَ الرَّأْسِ». [4] حضرت در مقابل عامّه میفرماید که گوشها نه جزء غسلتان هستند و نه جزء مسحتان؛ چون اصلاً نه جزء وجه به حساب میآید و نه جزء رأس.
 روایت دوم: که موثّقه «زراره» است: «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(علیهالسّلام) قُلْتُ إِنَّ أُنَاساً يَقُولُونَ- إِنَّ بَطْنَ الْأُذُنَيْنِ مِنَ الْوَجْهِ وَ ظَهْرَهُمَا مِنَ الرَّأْسِ- فَقَالَ لَيْسَ عَلَيْهِمَا‌».
 روایت سوم: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسّلام) الْأُذُنَانِ مِنَ الرَّأْسِ قَالَ نَعَمْ- قُلْتُ فَإِذَا مَسَحْتُ رَأْسِي مَسَحْتُ أُذُنَيَّ قَالَ نَعَمْ- كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَبِي وَ فِي عُنُقِهِ عُكْنَةٌ - وَ كَانَ يُحْفِي رَأْسَهُ إِذَا جَزَّهُ- كَأَنِّي أَنْظُرُ وَ الْمَاءُ يَنْحَدِرُ عَلَى عُنُقِهِ».
 این روایات همه گویای همان مطلبی است که من عرض کردم که معیار وجه مقدار عرفی و متعارف است. لذا آن مقداری که عرفاً وجه حساب نمیشود شست و شو لازم ندارد.
 لذا در آنجایی که در ذیل روایت آمده که باید رجوع به متعارف کرد، مقصود همین است که باید عرف بگوید که صورت خود را شسته است. لذا نمیشود غیر از این معیار عرفی را محور قرار داد چون اندازه صورت افراد و انگشتان آنها متفاوت است و اگر غیر از معیار فهم عرفی ملاک قرار گیرد، برخی باید گوشهای خود را هم بشویند. چه رسد به آنکه بخواهیم بگوییم مقصود از تعبیر «ما دارَت» این است که حضرت میخواستهاند دایره درست کنند و بگویند به اندازه قطر این دایره از صورت باید غسل شود. آمده نینن


[1] . تحرير الوسيلة، ج‌1، ص: 21
[2] . سوره مبارکه مائده، آیه 6
[3] . وسائل الشيعة، ج:‌1، ص: 403‌
[4] . همان؛ ص: 404

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo