< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مجتبی تهرانی

کتاب الطهارة

89/10/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث ما راجع به این مطلب بود که آیا برای تطهیر ماء متنجّس به وسیله ماء مطر، امتزاج ماء مطر با آن معتبر است یا صرف اتّصال ماء مطر به آن ماء متنجّس، موجب تطهیر آن میشود.
 در جلسه گدشته ادلّه کسانیکه قائل بودند صرفاتّصال کافیست بررّسی کردم و جواب آنها را هم بیان نمودم.
 مقتضای فهم عرفی در مقام
 در اینجا لازم است مطلبی را در مورد یکی از ادلّه کسانی که قائل بودند صرف اتصّال کافیست عرض کنم. از دلایلی که این افراد برای مطلب خود آورده بودند تمسّک به صحیحه «محمّدبن‌اسماعیل‌بزیع» بود. این روایت راجع به ماء بئر بود که اوصاف ثلاثه آن در اثر ملاقات با نجاست تغییر پیدا کرده بود. حضرت رضا(علیهالسّلام) برای تطهیر آن فرموده بودند که اگر اوصاف ثلاثه از بین رفت و زوال پیدا کرد، این ماء پاک می‌شود. تعلیلی هم که حضرت فرموده بودند این بود که «لِأنَّ لَهُ مادَّة»؛ یعنی چون ماء بئر دارای منبع است و اتّصال به این منبع دارد، به صرفِ زوالِ اوصافِ نجاست، این ماء پاک میشود. آقایانی که برای اثبات کفایت صرف اتّصال ماء مطر به ماء متنجّس به این صحیحه تمسّک کرده بودند، از این تعلیل القاء خصوصیّت میکردند؛ یعنی میگفتند که مقتضای فهم عرفی این است که منبعی که در روایت آمده خصوصیّتی ندارد؛ چون منبع سه نوع است: منبعی که برای آبهای زیر زمینی مانند ماء بئر است که ماء بئر از آن تراوش میکند؛ منبعی که برای آبهای است که روی زمین جاری هستند یا اتّصال به کر که خودش یک منبع روی زمینی است؛ و منبعی که آسمانی و مخصوص ماء مطر است. منبعی که در روایت آمده، منبع ماء بئر است که خصوصیّتی ندارد و آنچه خصوصیّت دارد، اصل منبع داشتن است؛ فلذا از این روایت استفاده میشود که هر جا یک مائی دارای یکی از این سه نوع منبع بود، با زوال اوصاف نجاست، آن ماء پاک میشود؛ چون متّصل به منبع است و همین اتّصال کافیست.
 امّا جوابی که بنده در مقابل این استدلال عرض کردم این بود که همین مقتضای فهم عرفی که آقایان برای القاء خصوصیّت از منبع زیرزمینی به آن تمسّک میکنند و میگویند که صرف اتّصال ماء متنجّس به مائی که دارای یکی از این منابع است برای طهارت آن کافیست، همین فهم عرفی اینطور اقتضاء میکند که صرف اتّصال را کافی نیست؛ بلکه عرف اینطور می‌فهمد که چون فعل و انفعالی بین ماء متنجّس و مائی که دارای منبع است حاصل شده، این فعل و انفعال باعث طهارت ماء متنجّس میشود و این فعل و انفعال هم به صرف اتّصال به دست نمیآید وحکمی که حضرت در این صحیحه برای طهارت ماء بئر دادهاند، تعبّد محض نیست و این حکم به دلیل همان فعل وانفعالی است که بین آن مقدار ماء بئر متنجّس و ماء بئری که جدیداً از منبع تراوش کرده صورت گرفته و همین فعل وانفعال هم موجب شده که اوصاف نجاست از‌ ماء بئر زوال پیدا کند؛ پس صرف اتّصال کافی نیست.
 امّا بحث ما راجع به مسأله نوزدهم بود؛ دو فرع از این مسأله را بررسی کردیم: «يطهّر المطر كل ما أصابه من المتنجسات القابلة للتطهير من الماء و الأرض و الفرش و الأواني. و الأقوى اعتبار الامتزاج في الأوّل».
 عدم نیاز به عَصر و تعدّد برای تطهیر به وسیله ماء مطر
 فرع سوم و چهارم مسأله نوزدهم: «و لا يحتاج في الفرش و نحوه إلى العصر و التعدّد...»
 در ابتدا باید ببینیم که مصبّ این دو فرع کجاست: مصبّ فرع سوم در جایی است که نجاست در شیئ نفوذ میکند و برای تطهیر آنها نیاز به عَصر است؛ مثل ثیاب و فرش که ایشان مثال میزنند. ایشان در این مورد میفرمایند که اگر به وسیله ماء مطر خواستیم این اشیاء را تطهیر کنیم، نیازی به عَصر نیست و صرف وصول ماء مطر به آن شیئ برای تطهیر کافی است؛ «و لا يحتاج في الفرش و نحوه إلى العصر».
 مصبّ فرع چهارم هم در جایی است که تطهیر شیئ متنجّس مشروط به تعدّد باشد، مانند اوانی خمر که تطهیر ثلاث مرّات باید باشد؛ امّا اگر ماء مطر به آن اصابت کند، باز هم صرف این وصول کافیست و نیازی به تعدّد نیست.
 البتّه چه بسا این حرف را نه فقط راجع به اشیاء متنجّس، بلکه راجع به خود نجاسات هم بتوانیم بزنیم؛ چون نجاست اشیاء متنجّس هم ناشی از خود نجاسات است. مثلاً طهارت بعضی از نجاسات هم نیاز به تعدّد دارد و بعضی هم مانند دم که عین آن برطرف شده باشد، نیازی به تعدّد ندارد. فلذا طهارت بول که نیاز به تعدّد دارد، اگر به وسیله ماء مطر انجام شد، نیاز به تعدّد نداشته باشد.
 ادلّه اثبات فرع سوم و چهارم
 ادلّهای که برای اثبات این دو فرع مطرح است را بیان میکنم:
 دلیل اوّل: در ذیل مرسله «کاهلی» آمده بود «کُلُّ شیئٍ یَراهُ ماءُ المَطَر فَقَد طَهُر»؛ گفتهاند مفاد این عبارت اطلاق دارد و همه اشیاء را در برمی‌گیرد؛ چه آن اشیائی که در تطهیر آنها عصر معتبر باشد و چه اشیائی که در تطهیرشان تعدّد معتبر باشد.
 همچنین این اطلاق اقتضا می‌کند که صرف رؤیت ماء مطر، مطهِّرٌ آن شیئ متنجّس است؛ یعنی تعدّد و عصر لازم نیست.
 از طرف دیگر در باب تطهیر متنجّسات ادلّه‌ای داریم که در طبق مفاد آن ادلّه، عصر و تعدّد در تطهیر بعضی از اشیاء شرط است؛ نسبت بین این مرسله با آن ادلّه، عموم و خصوص من وجه است؛ یعنی یک مادّه اجتماع دارند و مرسله یک مادّه افتراق با آنها دارد و آنها هم یک مادّه افتراق با مرسله دارند.
 مادّه افتراق مرسله در موردی است که شیئ احتیاج به عصر و تعدّد ندارد که آن ادلّه هم کاری به این مادّه افتراق ندارند و تصادمی ایجاد نمیکند.
 مادّه افتراق آن ادلّهای که عصر و تعدّد را در تطهیر بعضی از اشیاء شرط میدانند هم در جایی است که این تطهیر به وسیله ماء مطر نباشد. ولی برخورد و تصادم این دو دسته ادلّه در جایی است که ما بخواهیم بعضی از اشیائی که در تطهیر آنها عصر و تعدّد شرط است را به وسیله ماء مطر تطهیر کنیم. مثل همین اوانی خمر که در تطهیر آن تعدّد شرط است، که آن ادلّه میگوید ثلاث مرّات باید شسته شود، ولی اطلاق مرسله می‌گوید تعدّد لازم نیست؛ چون «کُلُّ شیئٍ یَراهُ ماءُ المَطَر فَقَد طَهُر»؛ یعنی صِرف رؤیت کافی است.
 فلذا بحث در این است که در این مواردی که رابطه میان دو دسته دلیل عموم و خصوص من وجه است، ما باید چه کنیم و ترجیح با کدام یک از این دو دسته دلیل است؟
 در ما نحن فیه، آقایان فقهاء می‌فرمایند اگر ما بخواهیم اطلاقی که در مرسله بود را به وسیله ادلّهای که عصر و تعدّد را شرط میدانند تقیید بزنیم، یعنی در مادّه اجتماع دست از اطلاق مرسله برداریم و بگوییم که عصر و تعدّد نیاز است، لازمه‌اش این است که ما از خصوصیّت ماء مطر هم دست برداریم؛ یعنی ملتزم به این امر شویم که در تطهیر این اشیاء، فرقی بین ماء مطر و ماء قلیل نیست؛ چون اطلاق مرسله میگفت «کُلُّ شیئٍ یَراهُ ماءُ المَطَر فَقَد طَهُر»؛ یعنی چه فرش، چه ثیاب، چه ظرف یا هر شئئ متنجّس دیگر را اگر خواستیم به وسیله ماء مطر تطهیر کنیم، عصر و تعدّد لازم نیست؛ ولی اطلاق این ادلّه میگوید که در این موارد هم عصر وتعدّد لازم است که لازمهاش این است که ما از خصوصیّت ماء مطر دست برداریم و بگوییم ماء مطر و ماء غیر مطر در این موارد فرقی با هم ندارند که این امر در واقع خلاف ظاهر خود روایت است؛ چون معنایش تقریباً این‌طور می‌شود که از خود دلیل دست برداریم. بلکه نه تنها باید از این مرسله دست برداریم، بلکه باید درباره تمام ادلّه‌ای هم که در باب ماء مطر وارد شده است، همین حرف را بزنیم. ولی اگر ما عکس این کار را بکنیم، یعنی از اطلاق آن ادلّه دست برداریم، هیچ مشکلی برای ما پیش نمی‌آید؛ لذا در مادّه اجتماع، از اطلاق ادلّه عصر و تعدّد دست برمی‌داریم.
 عدّهای از آقایان فقهاء از این دلیلی که مطرح کردم یک تبیین ارائه کردهاند که من فکر می‌کنم با این طرز بیان، راجع به این دلیل مقداری کم‌لطفی کرده‌اند.
 این آقایان گفتهاند به وسیله ارتکاز عرفی است که از روایاتی که در باب تطهیر اشیاء وارد شده، میفهمیم که عصر در تطهیر بعضی از اشیاء اعتبار دارد. توضیحی که ارائه میدهند این است که وقتی یک شئئ مانند فرش و ثیاب که نجاست در داخل آن فرو میرود، به وسیله بول و امثال آن متنجّس شد، مثلاً بچّهای روی فرش بول کرده است، اگر خواستیم این شئئ را تطهیر کنیم، باید حتماً غساله آبی که برای تطهیر استفاده میشود، خارج شود و خروج این غساله نیاز به عصر دارد؛ چون نجاست داخل این اشیاء رسوخ میکند و وقتی آب به این نجاست میرسد، منفعل میشود؛ فلذا این آبی که در اثر ملاقات با نجاست منفعل شده هم باید خارج شود تا آن شئئ متنجّس پاک شود؛ یعنی چون نجاست در آن شئئ رسوخ کرده است، عرف اینطور میفهمد که برای طهارت این شئئ لازم است که است که آب هم داخل آن شود و وقتی که آب داخل آن میشود، به وسیله ملاقات و برخورد با نجاست منفعل شده و غساله این آب باید به وسیله عصر از آن شئئ متنجّس خارج شود.
 امّا به تعبیر این آقایان این خروج غساله در جایی است که آن آبی که میخواهیم فرش متنجّس را با آن تطهیر کنیم، معتصم نباشد؛ مثلاً ماء قلیل باشد؛ چون اگر معتصم نباشد به وسیله ملاقات با نجاست، متنجّس میشود. امّا اگر این ماء عاصم باشد، وقتی که با نجاست روی فرش و لباس و امثال آن ملاقات کرد، منفعل نشده و در نتیجه نیازی به این امر نیست که غساله آن خارج شود و بالتّبع نیازی هم به عصر نیست وماء مطر هم از جمله آبهایی است که عاصم است و در اثر برخورد با نجاست منفعل نمیشود و اگر در فرش متنجّس هم رسوخ کند منفعل نمیشود و تا هر جایی که نفوذ کند پاک میکند؛ فلذا اگر فرش و امثال آن را خواستیم به وسیله ماء مطر تطهیر کنیم، نیازی به عصر نیست.
 دلیل دوم: این دلیل که اقوا از دلیل قبلی است میگوید درست است که ما دو دسته دلیل داریم که نسبت آنها عموم و خصوص من وجه است، امّا لحن و مفاد این دو دلیل مختلف هستند. آنچیزی که در مرسله وجود دارد، عمومیّت «کُلُّ شیئٍ یَراهُ ماءُ المَطَر فَقَد طَهُر» است. امّا آن چیزی که در ادلّه اعتبار عصر وتعدّد وجود دارد، اطلاق است؛ یعنی اطلاق آنها اقتضاء می‌کند ولو اینکه تطهیر به وسیله ماء مطر باشد، باز هم تعدّد و عصر معتبر است.
 در باب تعارض بین عموم و اطلاق هم باید بگوییم که چون دلالت لفظ«کلّ» در این مرسله بر عموم، به وسیله دلالت لفظی و دلالت آن ادلّه بر اطلاق به وسیله مقدّمات حکمت است، فلذا هیچگاه این ادلّه تاب مقاومت در برابر آن مرسله را ندارند و در تعارض میان عموم و اطلاق، حقّ تقدّم با عموم است؛ بنابراین در مادّه اجتماع، به عموم «کُلُّ شَیئ» در این مرسله تمسّک میکنیم و اطلاق آن ادلّه را کنار می‌گذاریم.
 در نتیجه می‌گوئیم که آن نسبت عموم و خصوص من وجهی که بین این دو دسته روایات برقرار شد، صحیح است، امّا بین اینها تعارض وجود ندارد؛ چون یکی از آنها به وسیله عموم دلالت بر مقصود خود میکند ودیگری به وسیله اطلاق.
 اینکه گفتیم این دلیل اقوا از دلیل قبلی است، به این دلیل است که در تقریب قبلی رابطه بین این دو دسته دلیل به نحوی ترسیم شد که تعارض اطلاق با اطلاق پیش میآمد که بعد گفتیم در این مادّه اجتماع اگر بخواهیم به ادلّه اعتبار عصر و تعدّد عمل کنیم، لازمهاش این است که ظهور مرسله را کنار گذاشته و دست از خصوصیّت داشتن ماء مطر برداریم. امّا در این تقریب، تعارض بین عموم و اطلاق است که قطعاً عموم بر اطلاق مقدّم است.
 دلیل سوم: در صحیحه «هشام‌بن‌سالم» آمده بود: «أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیهالسّلام) عَنِ السَّطْحِ يُبَالُ عَلَيْهِ فَتُصِيبُهُ السَّمَاءُ فَيَكِفُ فَيُصِيبُ الثَّوْبَ فَقَالَ لَا بَأْسَ بِهِ مَا أَصَابَهُ مِنَ الْمَاءِ أَكْثَرُ مِنْهُ». اگر به این صحیحه خوب دقّت کنیم، میبینیم که مصبّ این صحیحه، دقیقاً همین بحث ماست. تصویری که در این صحیحه آمده این است که سائل درباره پشت بامهایی میپرسد که روی آن بول میکردهاند و وقتی که باران باریده، به این پشت بام نجس برخورد کرده و از سقف خانه نفوذ کرده و به لباس او اصابت نموده است. حضرت میفرمایند این قطرات پاک است. البتّه درباره تعلیلی هم که حضرت بیان کردهاند، بحث کردیم.
 این مطلب را باید دقّت داشته باشید که پشت بامها در آن زمان به صورت قیرگونی نبوده که آب از آن نفوذ نکند، بلکه به صورت کاهگلی بوده و در نتیجه وقتی بر آن بول میکردهاند، یا وقتی که باران میباریده، در آن نفوذ میکرده است. فلذا از این جهت فرقی بین پشت بام و فرش وجود ندارد. چه بسا آب در بعضی از این فرشهای امروزی هم نفوذ نکند، امّا در آن پشت بامها نفوذ میکرده است. فلذا وقتی طبق این سؤال، بول در پشت بام نفوذ کرده، همه آن قسمت را متنجّس نموده است و بعد هم که باران آمده، در آن نفوذ کرده و با این کاه و گلهای متنجّس ملاقات و برخورد کرده و بعد از سقف نفوذ و چکّه کرده و بعد هم قطراتی از آن به لباس او اصابت کرده است. معنای «وَکَفَ، یَکِف» هم همین جاری شدن قطرات است. فلذا با توجّه به این مطالب، مفاد این روایت مصبّ بحث ما است. حضرت هم که در اینجا فرمودهاند این قطرات پاک است، به دلیل خصوصیّت ماء مطر است که به صر ف ملاقات با نجاست، متنجّس نمیشود و اگر در جایی نفوذ کند، موجب تطهیر آن میشود و نیازی هم به عصر و تعدّد ندارد.
 بنابراین همین صحیحه برای اثبات مطلب ما کافی است که اگر خواستیم اشیائی که برای تطهیر آنها به وسیله ماء قلیل عصر و تعدّد لازم است، را به وسیله ماء مطر تطهیر کنیم، عصر و تعدّد لازم نیست
 البتّه نباید دو مسأله در اینجا خلط شوند: یکی مسأله تعلیلی که در ذیل روایت آمده است و دیگری همین استفادهای که ما در اینجا از این روایت کردیم. من این دو مسأله را جداسازی کردم. اینطور نباید تصوّر شود که به دلیل این تعلیل است که اگر ماء مطر با این پشت بام متنجّس و فرش و امثال آن ملاقات کند، برای تطهیر آنها نیازی به عصر و تعدّد نیست؛ چون لازمه این تصوّر آن است که اگر ماء قلیلی هم اکثر از نجاست فرش و امثال آن باشد، باز هم نیازی به عصر و تعدّد نباشد. خیر؛ این مسأله همانطور که عرض کردم به دلیل خصوصیّت ماء مطر است و تعلیلی هم که در ذیل روایت آمده برای اثبات این مطلب است که چون ماء مطر بیشتر از بولی بوده که در پشت بام وجود داشته، متنجّس نمیشود؛
 پس مسأله تنجّس و عدم تنجّس ماء مطر به وسیله ملاقات با نجاست یک بحث است و مسأله نیاز به عصر و تعدّد در تطهیر اشیاء متنجّسی مانند فرش و امثال آن به وسیله ماء مطر، یک بحث دیگر که تعلیل ذیل روایت، نمیتواند این مطلب را اثبات کند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo