< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله هاشمی شاهرودی

91/02/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 جهت دوم:
 در بحث اين است كه سهم مؤلفة قلوبهم به چه كسانى داده مى شود آيا شامل كفار و مسلمانان مى شود و يا مخصوص به يكى از آنها است كه اين، مورد اختلاف فقها واقع شده.
 قول اول: مرحوم شيخ طوسى - رحمه اللَه - و اتباع ايشان قائل شدند كه اين سهم به كفار اختصاص دارد ايشان در الاقتصاد مى فرمايند: (والمؤلفة قلوبهم قومٌ كفار لهم ميل في الإسلام يستعان بهم على قتال أهل الحرب ويعطون سهماً من الصدقة)( [1] ).
 قول دوم: در مقابل، شيخ مفيد - رحمه اللَه - و همين طور ابن ادريس قائل به شمول اين سهم نسبت به كفار و مسلمانان هستند (وأما المؤلفة قلوبهم فهم الذين يتألفون ويستمالون إلى الجهاد؛ فإنهم يعطون سهماً من الصدقات مع الغنى والفقر والكفر والإسلام والفسق؛ لأنهم على ضربين مؤلفة الكفر ومؤلفة الإسلام، و قال شيخنا أبو جعفر الطوسي - رحمه اللَه - المؤلفة ضرب واحد وهي مَؤَلَّفَة الكفر والأول مذهب شيخنا المفيد وهو الصحيح؛ لأَنَّهُ يعضده ظاهر التنزيل وعموم الآية فمن خصصها يحتاج إلى دليل) ( [2] ).
 قول سوم: كه از صاحب حدائق و برخى از متأخرين نقل شده است كه قائل به اختصاص اين سهم به مسلمانهاست.
 
 استفاده از اطلاق آيه:
 در مورد آيه شريفه قرآن كه مصارف زكات را بيان مى كند و تعبير مؤلفة قلوبهم دارد گفته شده است كه اين تعبير، اطلاق دارد و شامل مسلمانها نيز مى شود.
 اشكال به اطلاق آيه:
 ادعاى اطلاق لفظى در اين آيه مشكل است زيرا عنوان مولفة قلوبهم در اين آيه، عنوان مشير است و معناى عام مولفة قلوبهم اراده نشده و الا شامل هر تاليف قلوبى ـ ولو بين دو نفر كه با هم دعوا دارند ـ مى شود كه قطعاً مقصود نيست بلكه همان طور كه گفتيم اين تعبير، مشير به همان گروهى است كه در صدر اسلام، پيامبر - صلى الله عليه وآله - به جهت مقابله با كفار، سهمى از زكات به آنها مى داده اند.
 در نتيجه مراد از مولفه قلوبهم افراد خاص مى باشد و اشاره به كفارى است كه از زكات به آنها مى دادند تا با مسلمانها وارد جنگ نشوند و ميل به اسلام پيدا كنند البته از اين جهت كه كافر باشند يا مسلمان، اگر اطلاق لفظى نداشته باشد; ممكن است گفته شود اطلاق مقامى دارد.
 ميزان اين است كه با پرداخت زكات به آنها به اسلام ميل پيدا كنند و جبهه اسلام تقويت شود حتى اگر تازه مسلمان باشند وليكن چون كه از قبيله كفار بوده است و احتمال دارد دو باره به سوى آنها ميل پيدا كنند و براى اينكه اين اتفاق رخ ندهد به او زكات مى داند كه اين تعبير اطلاق دارد.
 به تعبير ديگر اگر چه قدر متيقن اين حكم در اذهان متشرعه، كفار بوده است وليكن اين حكم شامل مسلمانانى كه همان خطر ـ در صورت عدم پرداخت زكات به آنها ولو به جهت ميل باطنى آنها به كفار ـ آنها را تهديد مى كند، نيز مى شود پس اگر ما باشيم و اطلاق آيه شامل كسانى كه تازه مسلمان شده اند و ميل به كفار دارند نيز مى شود وليكن صاحبان قول سوم ادعا مى كنند كه اين حكم ـ به مقتضاى روايات ـ مخصوص به مسلمانانى است كه ايمانشان ضعيف است و فقط به آنها از اين سهم زكات داده مى شود تا ايمانشان قوى شود و علت ادعاى تخصيص مؤلفة قلوبهم به آنها، رواياتى است كه ادعا شده است بر اختصاص دلالت دارد و عمده اين روايات دو روايت است كه ممكن است آن دو هم يك روايت باشند زيرا هر دو ، با عبارت هاى مشابه از زرارة و از امام باقر - عليه السلام - نقل شده است و باقى روايات يا مرسلاتى هستند كه به همين صحيحه بر مى گردد و يا بر مانحن فيه دلالت ندارد.
 
 روايت اول: روايتى است كه در تفسير على بن ابراهيم به صورت مرفوعه عن العالم - عليه السلام - آمده است:
 والمؤلفة قلوبهم قال: هم قوم وحّدوا الله و خلعوا عبادة من دون الله ولم تدخل المعرفة قلوبهم أن محمداً رسول الله - صلى الله عليه وآله - وكان رسول الله - صلى الله عليه وآله - يتألّفهم ويعلمهم ويعرفهم كيما يعرفوا فجعل لهم نصيباً في الصدقات لكي يعرفوا ويرعوا( [3] ).
 
 بررسى سند روايت:
 صاحب وسائل تنها اين روايت را نقل كرده است و باقى روايات را نقل نكرده و اين روايت از نظر سند، مرسله است و متنش، همان متنى است كه از زرارة خواهد آمد و بعيد نيست كه مرحوم على بن ابراهيم همين روايت زرارة را مرسلاً در تفسيرش آورده باشد.
 
 روايت دوم: صحيحه زرارة است كه آن را مرحوم كلينى - رحمه اللَه - در كافى با دو سند نقل مى كند كه سند يكى مرسل است با اين تبعير (يونس عن رجل عن زرارة) و ديگرى مسند است كه از موسى بن بكر از زرارة نقل شده است و سندش خوب است زيرا كه موسى بن بكر گرچه توثيق خاص ندارد ولى هم صفوان و ابن ابى عمير از او نقل مى كنند و هم كتاب او را صفوان نقل مى كند و مى گويد كه كتاب او نزد همه اصحاب مقبول بوده است كه اگر مجرد نقل صفوان و ابن ابى عمير را در توثيق، كافى ندانيم، اين تعبير صفوان، براى اثبات وثاقت وى كافى است و روايت اين است:
 عن زرارة عن أبي جعفر - عليه السلام - قال «المؤلفة قلوبهم» قوم وحدوا الله و خلعوا عبادة من دون الله و لم تدخل المعرفة قلوبهم أنّ محمداً رسول الله - صلى الله عليه وآله - و كان رسول الله - صلى الله عليه وآله - يتألفهم و يعرفهم لكيما يعرفوا و يعلمهم( [4] ).
 
 روايت سوم: روايت مرسله يونس است (عن رجل عن زرارة عن ابى جعفر - عليه السلام - المؤلفة قلوبهم لم يكونوا قط كثر منهم اليوم)( [5] ).
 
 روايت چهارم: باز موسى بن بكر روايت ديگرى دارد كه در آن گفته (عن رجل) به جاى (عن زرارة) و يك جمله اضافه دارد كه احتمالاً همان روايت باشد و روايت اين است:
 قال أبو جعفر - صلى الله عليه وآله - ما كانت «المؤلفة قلوبهم» قط أكثر منهم اليوم وهم قوم وحدوا الله وخرجوا من الشرك ولم تدخل معرفة محمداً رسول الله - صلى الله عليه وآله - قلوبهم وما جاء به فتألفهم رسول الله - صلى الله عليه وآله - وتألفهم المؤمنون بعد رسول الله - صلى الله عليه وآله - لكيما يعرفوا( [6] ).
 
 روايت پنجم: روايت ديگرى را نيز مرحوم كلينى - رحمه اللَه - ضمن اين روايت ها مى آورد و آن موثقه اسحاق بن غالب است (قال أبو عبد الله - عليه السلام - يا إسحاق! كم ترى أهل هذه الآية {فان أعطوا منها رضوا و ان لم يعطوا منها اذا هم يسخطون} قال: ثم قال: هم أكثر من ثلثي الناس)( [7] ) و از آنجايى كه آيه مورد استشهاد، در باره زكات است و در مورد كسانى است كه اگر به آنها زكات داده نشود نارضايتى مى كنند ـ كه همان غير مؤمنين يا منافقان است ـ و امام - عليه السلام - هم فرموده است كه اينان امروز بيش از دو ثلث مردم هستند، ايشان استفاده كرده است كه اين روايت نيز در مورد مولفة قلوبهم وارد شده است.
 
 بهترين روايت: صحيحه زرارة از امام باقر - عليه السلام - است كه گفتيم كه احتمالاً همان روايت اصلى است كه در سندهاى ديگر نيز به آن اشاره شده و اين صحيحه مفصل ترين روايت است و ذيلى را اضافه دارد:
 قال سألته عن قول الله - عليه السلام - (والمؤلفة قلوبهم) قال قوم وحّدوا الله عز وجل وخلعوا عبادة من يعبد من دون الله عز وجل و شهدوا أن لا اله إلا الله وأنَّ محمداً رسول الله - صلى الله عليه وآله - وهم فِي ذلك شُكّاك فِي بعض ما جاء به محمد - صلى الله عليه وآله - فأمر الله عز وجل نبيه - صلى الله عليه وآله - أن يتألفهم بالمال والعطاء لكي يحسن إسلامهم و يثبتوا غواً على دينهم الذي دخلوا فيه وأقروا به وأن رسول الله - صلى الله عليه وآله - يوم حنين تألّف رؤساء العرب من قريش... وأشباههم من الناس فغضبت الأنصار ـ إلى أن قال ـ فسمعت أبا جعفر - عليه السلام - يقول فَحَطَّ اللَهُ نُورَهُمْ وفرض الله للمؤلفة قلوبهم سهماً في القرآن( [8] ).
 
 شرح روايت: و در اين صحيحه، زرارة از امام - عليه السلام - در باره مولفة قلوبهم سؤال مى كند و امام - عليه السلام - مى فرمايند كه مولفة قلوبهم كسانى هستند كه به ظاهر اسلام آورده بودند وليكن در دل شاك بودند و اين، ظهور در تخصيص پيدا مى كند ولذا صاحب حدائق و برخى ديگر قائل به اختصاص مؤلفة قلوبهم به مسلمانان شده است بنابر اين ظاهر صدر صحيحه زرارة قول سوم خواهد بود.
 
 نقد صاحب جواهر:
 اين استدلال را مرحوم صاحب جواهر - رحمه اللَه - به شدت مورد نقد قرار داده اند و وجوهى ذكر كرده اند كه مهمترين اين وجوه، منع دلالت صحيحه بر حصر است البته ايشان به روايات ديگرى هم بر تعميم، استناد كرده اند ـ كه خيلى قابل استناد نيست ـ مثل روايت دعائم و روايت عياشى كه هر دو سندشان مرسل است.
 نكات عدم دلالت صحيحه بر حصر: اما اينكه دلالت صحيحه زرارة بر حصر تمام نيست به دو نكته است.
 نكته اول: اينكه امام - عليه السلام - كه {مؤلفة قلوبهم} را بيان مى كنند در مقام تعريف آن نيستند تا ظهور در حصر داشته باشد بلكه مى خواسته اند بگويند كه {مؤلفة قلوبهم} كه در ابتدا پيامبر - صلى الله عليه وآله - به آنها اموالى را دادند، چنين كسانى بودند كه اصل اسلام را قبول كرده بودند ليكن هنوز ايمانشان تثبيت نشده بود و اين اخبار از قضيه خارجيه بوده است كه در زمان خود پيامبر - صلى الله عليه وآله - هم مورد اشكال واقع شده بود و امام - عليه السلام - مى خواسته به آن اشاره كنند و بگويند كه حكم مولفة قلوبهم، اينها را هم شامل مى شود و اين ظهور در حصر را از بين مى برد.
 نكته دوم: ذيل روايت است زيرا در ذيل روايات خود امام - عليه السلام - فرموده اند كه پيامبر - صلى الله عليه وآله - در جنگ حنين به رؤساى عرب و قريش كه شايد اكثراً هنوز كافر بودند اموالى پرداخت كرد تا تالف قلوب شود و همين، مورد غضب انصار واقع شد كه چرا از اموال مسلمانان به آنها مى دهيد و شايد همين شاهد بر اين مطلب باشد كه كسانى كه به آنها داده شده است كافر بوده اند نه مسلمان و الا دليلى براى غضب و ناراحتى آنها نبود و سپس در ذيل مى فرمايد بعد خدا براى همين جهت، سهم {مؤلفة قلوبهم} را در قرآن كريم قرار داد و اشاره به آيه زكات است كه ظاهر است در آن كه مى توان از زكات براى تأليف قلوب به غير مسلمانان نيز پرداخت نمود.
 اساساً اين استظهار روشن است كه اين روايات در مقام توسعه است نه تخصيص زيرا قدر متيقن از سهم مولفة قلوبهم همانگونه كه شيخ و قدما گفته اند كفار بوده اند و اين روايت و روايات ديگر ناظر به توسعه براى مسلمانان ضعيف الايمان هستند خصوصاً تعبيرى كه در برخى از روايات آمده است كه در زمان امام صادق - عليه السلام - مستحقين اين سهم دو ثلث مردم مى باشند يعنى كسانى كه ايمانشان ضعيف هستند كه اين لسان در مقام توسعه است و مى خواهد بگويد كه به مستضعفين اهل خلاف هم مى توان زكات داد تا ايمانشان قوى شود و به اسلام واقعى گرايش پيدا كنند و در روايتى هست كه پيامبر - صلى الله عليه وآله - به شخصى كه از اين سهم داد و بعد كه مسلمان شد، چندين برابر پولى كه گرفته بود را برگرداند در نتيجه حكمت اين حكم تقويت اسلام و ايمان است كه در زمان پيامبر - صلى الله عليه وآله - بيشتر در كفار مصداق داشته و در زمان ائمه - عليهم السلام - بيشتر در مسلمانانى كه ايمانشان ضعيف است مصداق پيدا مى كند.
 
 جهت سوم:
 اين است كه آيا از سهم مخصوص موارد دخول در اسلام، براى جهاد و دفاع از مسلمانان است يا اينكه از اين جهت نيز مطلق است بدون شك آنچه در زمان پيامبر - صلى الله عليه وآله - واقع شده بود و ممكن است ادعا شود منصرف از ايه هم همين است اين بود كه در مقام جهاد و دفاع از اسلام و تقويت انتشار آن اين سهم به كفار داده مى شد و از ميان فقها هم عده اى قائل به اين اختصاص هستند ولى با توجه به روايات گذشته روشن مى شود كه اين سهم اختصاصى به موارد جهاد و دفاع ندارد بلكه ملاك و مناط اين سهم آن است كه مى توان زكات را به افرادى داد تا ميل به اسلام واقعى پيدا كنند حال چه كافر باشند و ميل به اسلام پيدا كنند و چه مخالف باشند و ميل به ولايت اسلام اهل بيت عصمت و طهارت پيدا كنند. البته اين سهم شامل مطلق تاليف قلوب مثل تاليف بين دونفر كه با هم دعوا دارند و همچنين شامل هر تبليغ اسلامى كه فى سبيل الله است، نمى شود و با آن فرق مى كند هر چند ممكن است گفته شود كه اصل عنوان {مؤلفة قلوبهم} اخص از عنوان {في سبيل الله} است كه اين توسعه و عموميت سهم {في سبيل الله} نسبت به برخى از سهام ديگر ذكر شده در آيه زكات بعداً بررسى خواهد شد.
 


[1] - الطوسي، الاقتصاد الهادى الى طريق الرشاد: ص282.
[2] - ابن إدريس، السرائر: ج1، ص457.
[3] - العاملي، وسائل الشيعة: ج9، ص212.
[4] - الكليني، الكافى: ج4، ص190.
[5] - الكليني، الكافى: ج2، ص411.
[6] - الكليني، الكافى: ج2، ص412.
[7] - الكليني، الكافى: ج2، ص412.
[8] - الكليني، الكافى: ج2، ص411.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo