< فهرست دروس

درس مهدویت استاد طبسی

96/01/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصحاب امام زمان در دوران غیبت صغری

ادامهی ترجمه روایت پنجم نایب دوم:

و امّا ظهور فَرَج، آن با خداى تعالى است[1] و تعيين‌كنندگان وقت دروغ مى‌گويند.

و امّا اعتقاد كسى كه مى‌گويد حسين كشته نشده است آن كفر و تكذيب‌ و گمراهى است.[2]

و امّا اتفاقاتی که رخ میدهد «حوادث واقعه»[3] ، در باره آن مسائل به راويان حديث ما رجوع كنيد كه آنان حجّت من بر شما هستند[4] من نيز حجّت خدا بر آنها هستم.[5]

و امّا محمّد بن عثمان عمرى- كه درود خدا بر او و پدرش باد- مورد وثوق من است و كتاب او كتاب من است.[6]

و امّا محمّد بن علىّ بن مهزيار اهوازى، خداى تعالى به زودى قلب او را به صلاح آورد و شكّش را برطرف سازد.و امّا آنچه را براى ما فرستادى از آن رو مى‌پذيريم كه پاكيزه و طاهر است، و بهاى كنيز خواننده حرام است.و امّا محمّد بن شاذان بن نعيم، او مردى از شيعيان ما اهل بيت است.

و امّا ابو الخطاب محمّد بن أبى زينب اجدع، او و اصحابش ملعوناند و با پیروان و همفكران او مجالست مكن كه من از آنها بيزارم و پدرانم نيز از آنها بيزار بودند.

و امّا كسانى كه اموال ما را با اموال خودشان در مى‌آميزند، هر كس چيزى از اموال ما را حلال شمارد و آن را بخورد همانا آتش خورده است.

محمد بن ابی زینب ابو الخطاب

او شخصی کوفی است و شغل او برد (پارچه یمنی) فروشی بوده است و جزء اصحاب امام صادق بوده است.

نظر مرحوم شیخ طوسی: ملعون غال؛ عملت الطائفة بما رواه أبو الخطاب، محمد بن أبي زينب في حال استقامته و تركوا ما رواه في حال تخليطه.

او ملعون و غلوکننده بود. طائفه شیعه به آنچه ابو الخطاب محمد بن ابی زینب در حال ثابت یودن در عقیده گفته، عمل می‌کردند و آنچه در حال انحرافش گفته، را ترک کردند.

نظر ابن غضائری:محمد بن أبي زينب أبو الخطاب الأجذع الزراد مولى بني أسد: لعنه الله تعالى، أمره شهير و أرى ترك ما يقول أصحابنا حدثنا أبو الخطاب في حال استقامته.

خدا او را لعنت کند، او اعتقادات خرابی داشت . به اعتقاد من همه‌ی آنچه که در حال استقامتش گفته نیز باید ترک شود.

روایات در مذمت محمد بن ابی زینب ابو الخطاب:

1. حمدويه، قال: حدثني محمد بن عيسى، عن يونس بن عبد الرحمن عن بشير الدهان، عن أبي عبد الله ، قال: كتب أبو عبد الله إلى أبي الخطاب: بلغني أنك تزعم أن الزنا رجل و أن الخمر رجل و أن الصلاة رجل و الصيام رجل و الفواحش رجل و ليس هو كما تقول، إنا أصل الحق و فروع الحق طاعة الله و عدونا أصل الشر و فروعهم الفواحش و كيف يطاع من لا يعرف و كيف يعرف من لا يطاع؟.

امام صادق ضمن نامه‌اى به ابو الخطاب نوشتند:

شنيده‌ام كه گفته‌اى زنا، خمر، نماز، روزه، فواحش، انسانهایی به اين نامها هستند. اين گونه نيست كه تو مى‌گويى، ما اصل حق هستیم و فروع حق طاعت خداست، دشمنان ما اصل شر، و فروع آنها همان فواحش و زشتيهاست، و چطور اطاعت میشود کسی که شناخته نیست و چطور شناخته شود کسی که مورد اطاعت قرار نمیگیرد؟

2. كش، [رجال الكشي‌] أَحْمَدُ بْنُ عَلِيٍّ السَّلُولِيُّ عَنِ ابْنِ عِيسَى عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَنْبَسَةَ بْنِ مُصْعَبٍ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ أَيَّ شَيْ‌ءٍ سَمِعْتَ مِنْ أَبِي الْخَطَّابِ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّكَ وَضَعْتَ‌ يَدَكَ‌ عَلَى‌ صَدْرِهِ‌ وَ قُلْتَ لَهُ عِهْ‌ وَ لَا تَنْسَ وَ إِنَّكَ تَعْلَمُ الْغَيْبَ‌ وَ إِنَّكَ قُلْتَ لَهُ عَيْبَةُ عِلْمِنَا وَ مَوْضِعُ سِرِّنَا أَمِينٌ عَلَى أَحْيَائِنَا وَ أَمْوَاتِنَا قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا مَسَّ شَيْ‌ءٌ مِنْ جَسَدِي جَسَدَهُ إِلَّا يَدَهُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ إِنِّي قُلْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ فَوَ اللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ مَا أَعْلَمُ‌ فَلَا آجَرَنِيَ اللَّهُ فِي أَمْوَاتِي وَ لَا بَارَكَ لِي فِي أَحْيَائِي إِنْ كُنْتُ قُلْتُ لَهُ قَالَ وَ قُدَّامَهُ جُوَيْرِيَةٌ سَوْدَاءُ تَدْرُجُ‌ قَالَ لَقَدْ كَانَ مِنِّي إِلَى أُمِّ هَذِهِ أَو إِلَى هَذِهِ كَخَطَّةِ الْقَلَمِ فَأَتَتْنِي هَذِهِ فَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ مَا كَانَتْ تَأْتِينِي وَ لَقَدْ قَاسَمْتُ مَعَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ حَائِطاً بَيْنِي وَ بَيْنَهُ فَأَصَابَهُ السَّهْلُ وَ الشِّرْبُ‌ وَ أَصَابَنِي الْجَبَلُ‌ وَ أَمَّا قَوْلُهُ إِنِّي قُلْتُ هُوَ عَيْبَةُ عِلْمِنَا وَ مَوْضِعُ سِرِّنَا أَمِينٌ عَلَى أَحْيَائِنَا وَ أَمْوَاتِنَا فَلَا آجَرَنِيَ اللَّهُ فِي أَمْوَاتِي وَ لَا بَارَكَ لِي فِي أَحْيَائِي‌ إِنْ كُنْتُ قُلْتُ لَهُ شَيْئاً مِنْ هَذَا قَطُّ[7] .

از عنبسة بن‌ مصعب روايت شده كه گفت: امام صادق به من فرمودند:

از ابو الخطاب چه شنيده‌اى؟ عرض كردم: شنيدم كه ابو الخطاب مى‌گفت: شما دست خود را بر روى سينه‌اش نهاده و فرموده‌ايد: قلبت روشن و نورانی شود و همه چیز بفهمی و هیچ چیز را فراموش نکنی و اینکه شما علم غیب میدانید و شما به او فرمودهاید: او حامل دانش، محل اسرار و امين بر زنده و مرده ما است.

امام صادق فرمودند:

به خدا سوگند چنين نيست، هرگز عضوى از بدن من عضوى از بدن او را لمس نكرده است مگر دست او؛ اينكه او ادعا مى‌كند من علم غيب مى‌دانم، به همان خدايى كه جز او خدايى نيست من غيب نمى‌دانم‌؛ و خداوند مصيبتم را در سوگ مردگانم پاداش ندهد و مرا از بركت وجود زندگانم بهره‌مند نگرداند اگر من چنين چيزى را به او گفته باشم؛ و اما اين ادعا كه من گفته‌ام او حامل علم ما است هم دروغ است و خداوند مصيبتم را در سوگ مردگانم پاداش ندهد و مرا از بركت وجود زندگانم بهره‌مند نگرداند اگر چنين چيزى گفته باشم‌.

3. حمدويه و محمد، قالا: حدثنا الحميدي - و هو محمد بن عبد الحميد العطار الكوفي - عن يونس بن يعقوب، عن عبد الله بن بكير الرجاني، قال: ذكرت أبا الخطاب و مقتله عند أبي عبد الله ، قال: ذكرت أبا الخطاب و مقتله عند أبي عبد الله ، قال: فرققت عند ذلك فبكيت، فقال أ تأسى عليهم؟ فقلت لا، و قد سمعتك تذكر أن عليا قتل أصحاب النهر فأصبح أصحاب علي يبكون عليهم، فقال علي أ تأسون عليهم؟ قالوا: لا، إنا ذكرنا الألفة التي كنا عليها و البلية التي أوقعتهم، فلذلك رققنا عليهم قال: لا بأس.

عبد الله بن بکیر گوید: نزد امام صادق ، ابو الخطاب و کشته شدن او را یاد آور شدم پس در این هنگام دلم سوخت پس گریه کردم، امام فرمودند: آیا بر آنها تأسف میخوری؟ گفتم: نه و به تحقیق شنیدم شما ذکر کردید که چون امام علی اصحاب نهر را به قتل رساند پس هنگامی که اصحاب امام صبح کردند بر آنها گریه کردند، امام فرمودند: آیا بر کشته شدن آنها تأسف میخورید؟ گفتند: نه، ما یاد آور شدیم آن الفت و دوستی که بین ما و آنها بود و بلائی که بر آنها واقع شد، و به جهت این برای آنها دلمان سوخت، امام فرمودند: اشکالی ندارد.

4. محمد بن مسعود، قال: حدثني علي بن الحسن، عن معمر بن خلاد قال: قال أبو الحسن : إن أبا الخطاب أفسد أهل الكوفة، فصاروا لا يصلون المغرب حتى يغيب الشفق و لم يكن ذلك و إنما ذاك للمسافر و صاحب العلة و قال: إن رجلا سأل أبا الحسن ، فقال: كيف قال أبو عبد الله ، في أبي الخطاب، ما قال، ثم جاءت البراءة منه؟ فقال له كان لأبي عبد الله أن يستعمل و ليس له أن يعزل؟.[8]

امام کاظم فرمودند: بدرستی که ابو الخطاب دین و عقیده اهل کوفه را فاسد کرد پس چنین گشتند که نماز مغرب نمی‌خواندند تا اینکه شفق غائب می‌گشت در حالی که چنین نمی‌باشد و تنها برای مسافر و شخص مریض چنین است. و گفت: شخصی از امام کاظم سوال کرد: چطور امام صادق راجع به ابو الخطاب آنقدر مدح کرده امّا بعد از آن از او برائت می‌جوید؟ پس فرمودند: امام صادق حق گماردن دارد و حق عزل ندارد؟

نظر مرحوم خوئی:[9]

و المتحصل من هذه الروايات، أن محمد بن أبي زينب كان رجلا ضالا مضلا، فاسد العقيدة، و أن بعض هذه الروايات و إن كانت ضعيفة السند، إلا أن‌ في‌ الصحيح‌ منها كفاية، على أن دعوى التواتر فيها إجمالا غير بعيدة.

آنچه از این روایات حاصل میشود اینکه محمد بن ابی زینب مردی گمراه و گمراه کننده و دارای اعتقادات فاسدی بود، و اگر چه بعضی از این روایات از جهت سند ضعیف است الا اینکه روایات صحیحی در بین آنها است که کفایت میکند، و ادعای تواتر اجمالی در آن بعید نیست.

پس ابو الخطاب که امام زمان او را در این روایت لعنت کردهاند، دارای یک چنین مشکلاتی است.


[1] از این عبارت استفاده می‌شود که مسئله‌ی علم به زمان ظهور خاص به خداوند متعال است و حتی امام زمان از زمان ظهورشان خبر ندارند، روایت صحیح از امام رضا است که علم ظهور با خداوند است.
[2] جریان انحرافی بود که قائل بود که امام حسین کشته نشده است و کسی نمی‌تواند امام حسین را شهید کند. بعضی از جریانات انحرافی در مورد شهادت امیر المومنین هم می‌گفتند: ایشان از عالم ناسوت به عالم لاهوت منتقل شد و سبب انتقال او هم ابن ملجم بود ولذا مأجور است.
[3] حوادث واقعه اگر مراد مسائل جزئی باشد، به طریق اولی باید در مسائل کلی، حکومتی و کشور به فقها رجوع کرد.
[4] مراد کسانی است که اهل فقه و درایت باشند نه صرف اینکه راوی باشند.
[5] این عبارت یکی از ادله‌ی ولایت فقیه است.
[6] این اشکال وارد نیست که در این روایت محمد بن عثمان عمری خودش را توثیق کرده است، چون ایشان به طور قطع مورد وثاقت است حتی اگر این توقیع نبود.
[7] رجال الكشّيّ:، ص188 و 189.
[8] وسائل الشيعة، ج‌4، ص192.
[9] معجم رجال الحديث، ج‌15، ص270.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo